- مشخصات كتاب
- پيشگفتار: لزوم تشكيل يك كنگره علمى اسلامى درباره «توحيد» و «شرك»
- فصل: 1 شرح حال زندگى پايهگذار مسلك وهابيت
- فصل: 2 وهابيان و تعمير قبور اولياى خدا
- فصل: 3 مسجد سازى در كنار قبور صالحان
- فصل: 4 زيارت قبور مؤمنان از نظر «كتاب» و «سنّت»
- فصل: 5 آثار سازنده زيارت قبور شخصيتهاى مذهبى
- فصل: 6 برگزارى نماز و دعا، نزد قبور اوليا
- فصل: 7 توسّل به اولياى الهى
- فصل: 8 آيا بزرگداشت مواليد و وفيات اولياى خدا بدعت است؟
- فصل: 9 تبرك و استشفا به آثار اوليا
- فصل:10 توحيد در عبادت و پرستش (يا دستاويز وهابيان)
- فصل: 11 استمداد از اولياى خدا در حال حيات
- فصل: 12 استمداد از ارواح اوليا
- فصل: 13 طلب شفاعت از اولياى خدا
- فصل: 14 بررسى دلائل وهابيها درباره منع درخواست شفاعت
- فصل: 15 آيا اعتقاد به سلطه غيبى، مايه شرك است؟
- فصل: 16 خدا را به حق و مقام اوليا سوگند دادن
- فصل: 17 نذر بر اهل قبور
- فصل: 18 نداى اولياى الهى
- فصل: 19 ابعاد سياسى و اجتماعى حج
- اشاره
- 1- ناظر منافع حج گرديم
- 2- كعبه قوام زندگى است
- 3- اعلام بيزارى در موسم حج
- 4- قصيده سياسى فرزدق در مسجد الحرام
- 5- ابعاد اجتماعى و سياسى حج در احاديث اسلامى
- 6- سخنان سياسى پيامبر در مراسم حج
- 7- شعارهاى سياسى در فتح مكه
- 8- اشارات و تلويحات
- 9- ابعاد سياسى حج در سخنان پيشوايان معصوم
- 10- سخنان متفكران معاصر پيرامون فلسفه حج
- نتيجه
ص: 25
کند. شیخ محمد نیز در مقابل اظهار امیدواری کرد که همه اهل نجد از عثمان ابن حمد اطاعت کنند. خبر دعوت شیخ محمد و کارهای او به امیر أحسا رسید.
وی نامه ای برای عثمان نوشت و نتیجه اش این شد که عثمان شیخ را نزد خود خواند. عذر او را خواست. شیخ محمد به او گفت: اگر مرا یاری کنی تمام نجد را مالک می شوی. اما عثمان از او اعراض کرد و از شهر عیینه بیرونش راند.
شیخ محمد در سال 1160 پس از آن که از عیینه بیرون رانده شد، رهسپار درعیه از شهرهای معروف نجد گردید. در آن دوران امیر درعیه محمد ابن مسعود (جد آل سعود) بود. وی به دیدن شیخ رفت و عزّت و نیکی را به او مژده داد. شیخ نیز قدرت و غلبه بر همه بلاد نجد را به وی بشارت داد و بدین ترتیب ارتباط میان شیخ محمد و آل سعود آغاز گردید (1).
در روزگاری که شیخ محمد به درعیّه آمد و با محمد بن سعود توافق کرد، مردم آنجا در نهایت تنگدستی و احتیاج بودند.
آلوسی از زبان ابن بشر نجدی نقل می کند: «من در اول کار، شاهد تنگدستی مردم درعیه بودم سپس آن شهر را در زمان سعود مشاهده کردم، در حالی که مردم آن از ثروت فراوان برخوردار بودند و سلاحهای ایشان با زر و سیم زینت یافته بود. بر اسبان اصیل و نجیب سوار می شدند و جامه های فاخر در بر می کردند و از تمام لوازم ثروت، بهره مند بودند، به حدّی که زبان از شرح و بیان آن قاصر است.
روزی در یکی از بازارهای درعیه ناظر بودم که مردان در طرفی و زنان در