"
next
مطالعه کتاب دانستنی های نهج البلاغه
فهرست کتاب
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

دانستنيهاي نهج البلاغه

مشخصات كتاب

سرشناسه :مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ،1388

عنوان و نام پديدآور:دانستنيهاي نهج البلاغه/ واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .

مشخصات نشر:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، 1388.

مشخصات ظاهری :نرم افزار تلفن همراه و رایانه

وضعیت فهرست نویسی :فیپا

موضوع : علی بن ابی طالب (ع )، امام اول 23 قبل از هجرت - 40ق . نهج البلاغه -- دانستنيها

موضوع : علی بن ابی طالب (ع )، امام اول ، 23 قبل از هجرت - 40ق .

موضوعي

فصل اول : اصول دين

بخش اول : توحيد

1. توحيد
1. دو ستون محكم دين

وصيتى لكم : ان لا تشركوا بالله وشيئا و محمد صلى الله عليه و آله فلا تضيعوا سنته . اقيموا هذين العمودين ، و اوقدوا هذين المصباحين ، و خلاكم ذم !

وصيتم به شما اين است كه هيچ چيزى را شريك خدا قرار ندهيد و سنت محمد صلى الله عليه و آله را تباه نسازيد. اين دو ستون محكم دين (توحيد و محافظت بر سنت پيامبر) را برپا داريد و اين دو چراغ را روشن نگاه داريد تا در نتيجه ، توبيخ از شما دور باشد. (1)

2. بى همتايى در خلقت

.. لا شريك اءعانه على ابتداع عجائب الاءمور

هيچ شريك و همتايى او را در آفرينش مخلوقات شگفت انگيز كمك و يارى نكرده است . (2)

3. وحدانيت خدا

لم يولد سبحانه فيكون فى العز مشاركا و لم يلد فيكون موروثا

خداوند زاييده نشده تا در بزرگوارى اش شريك داشته باشد و نزاييده است .(3)

4. نه زاده و نه زاييده شده !

الله الذى لم يلد فيكون مولودا، و لم يولد فيصير محدودا. جل عن اتخاذ الابناء

خداوند كسى را نزاده تا خود مولود باشد و از كسى زاده نشده تا محدود به حدودى باشد، بالاتر از آن است كه فرزندانى بپذيرد. (4)

5. طنين دلايل توحيد

نعقت فى اءسماعنا دلائله على وحدانيته

دلايل او خدا بر يگانگى اش در گوش هاى ما طنين انداز است . (5)

6. ستم نابخشودنى

فاما الظلم الذى لا يغفر فالشرك بالله ، قال الله تعالى : (ان الله لا يغفر اءن يشرك به )

ستمى كه بخشيده نخواهد شد، شرك به خداست و قول خداى تعالى است كه : (خداوند نمى بخشد آن كه به او شرك آورد.) (6)

7. آثار اخلاص

ان الله تعالى ... شد بالاخلاص و التوحيد حقوق المسلمين فى معاقدها

خداوند، با اخلاص و يكتا پرستى گره حقوق مسلمانان را محكم كرد. (7)

8. بى همتايش بدان !

ما وحده من كيفه ، و لا حقيقته اصاب من مثله ، و لا اياه عنى من شبهه و لا صمده من اشار اليه و تو همه

بى همتايش ندانسته كسى كه براى او (خداوند) چگونگى و كيفيت بپندارد، و به حقيقت او نرسيده است كسى كه برايش همانند و همتايى بپندارد، و به او نپرداخته كسى كه او را به چيزى مانند كند، و قصد او نكرده كسى كه به او اشاره كند يا به خيالش آورده باشد. (8)

9. اساس دين

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه

اساس دين شناخت خدا، و كمال شناخت ، اعتراف به وجود اوست ، و كمال اعتراف ، درك يكتايى اوست ، و كمال توحيد خدا، پاك ساختن عمل براى اوست و كمال اخلاص در برابر او، اين است كه وى را از صفات ممكنات منزه دانى . (9)

10. بى همتايى خداوند

.. واحد لا بعدد، و دائم لا باءمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعرة ، و تشهد له المرائى لا بمحاضرة

(اوست خدايى كه ) يگانه است نه به شمارش ، و جاودان و به خود پايدار است ، برپاست نه با نگاهدارنده اى ، ذهن ما او را مى شناسند و به درك او نرسند. هر جا بر وجود او شهادت دهد، بدون آن كه در آن باشد. (10)

11. مرز نداشتن خدا

لم تبلغه العقول بتحديد فيكون مشبها، و لم تقع عليه الاوهام بتقدير فيكون ممثلا

خردها براى او حد و مرزى نتوانند نهاد، تا در نتيجه به چيزى مانند باشد و اوهام برايش اندازه اى تعيين نتوانند كرد، تا بتوان برايش مثالى فرض كرد. (11)

12. گواهى به وحدانيت حق

اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شريك له : الاول لا شى ء قبله ، و الاخر لا غاية له ، لا تقع الاوهام له على صفة ، و لا تعقد القلوب منه لى كيفية

گواهى مى دهم كه خدايى نيست جز خداى يگانه كه بى شريك و بى همتاست ، آغاز و اول است و قبل از او چيزى نيست ، نه پندارها براى او صفتى مى دانند و نه عقل ها اثبات چگونگى او را مى توانند. (12)

13. حقيقت توحيد

التوحيد اءن لا تتو همه ، والعدل اءن لا تتهمه

حقيقت توحيد آن است كه خدا را در فهم و انديشه خود نياورى و عدل آن است كه او را (به هيچ بدى و ظلم ) متهم نسازى . (13)

14. شناخت خدا

لا تناله الاوهام فتقدره ، و لا تتوهمه الفطن فتصوره و لا تدركه الحواس فتحسه و لا تلمسه الايدى فتمسه

و هم ها به او نمى رسد، تا اندازه گيرى اش كنند و انديشه هاى باريك بين او را در وهم نتوانند آورد، تا در نتيجه تصورش كنند و حواس به او نرسند، تا در نتيجه حسش كنند و به دست نمى آيد تا در نتيجه او را لمس كنند (14).

15. اطاعت در عصيان نشايد

لا طاعة لمخلوق فى معصية الخالق

اطاعت از مخلوق در عصيان و نافرمانى از خالق نشايد (15)

16. ريا، شرك به خداوند

اعلموا اءن يسير الرياء شرك .

بدانيد، رياكارى هر چند هم كم باشد شرك به خداوند است . (16)

17. قبل از همه خدا

الحمد لله الكائن قبل اءن يكون كرسى او عرش ، اءوسماء اءو اءرض ، اءو جان اءو انس ، لا يدرك بوهم ، و لا يقدر بفهم ، و لا يشغله سائل ، و لا ينقصه نائل ، و لا ينظر بعين ، و لا يحد باءين ، و لا يوصف بالازواج ، و لا يخلق بعلاج ، و لا يدرك بالحواس و لا يقاس بالناس

سپاس خدايى را كه بوده و هست ، پيش از آن كه كرسى يا عرش يا آسمان يا زمين يا پرى يا انسان پديد آمده باشد. نه خيال درك او را تواند و نه فهم اندازه او بداند. نه پرسش كننده اى او را از كار متوقف كند، و نه عطا خواهنده اى در خزانه اش كاستى پديد آورد. بدون ديده بيناست و نمى تواند گفت كه كجاست . با همتايى وصف نگردد و با تمرين نمى آفريند، حواس نتواند او را درك كند و او را با مردم نتوان سنجيد (17)

18. جايگاه رفيع توحيد

تبارك الله الذى لا يبلغه بعد الهم ، و لا يناله حدس الفطن

پاك و بلند مرتبه است خدايى كه همت هاى بلند و حدس و گمان هوشمندان به او دسترس ندارد. (18)

19. توحيد بلاوصف

تتلقاه الاذهان بمشاعرة ، و تشهد له المرائى لا بمحاضرة . لم تحط به الاوهام ، بل تجلى لها بها

ذهن ها او را دريابند؛ اما نه از راه ادراك ، حواس و مشاعر و ديدنى ها بر وجود او گواهى دهند؛ اما نه به خاطر حضور او در آنها (بلكه از باب دلالت اثر بر مؤ ثر و فعل بر فاعل ) و اوهام بر او احاطه نيافت ؛ بلكه به واسطه اوهام و خردها بر آنان متجلى شد. (19)

20. خدايى نيست جز الله

فقلت اءنا: لا اله الا الله انى اءولى مؤ من بك يا رسول الله

من گفتم (لا اله الا الله ) اى رسول خدا! من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان مى آورم . (20)

21. اگر خدا را شريكى بود!

الامام على عليه السلام فى وصيته لابنه الحسن عليه السلام : اعلم يا بنى ! اءنه لو كان لربك شريك لاتتك رسله و لرايت آثار ملكه و سلطانه ، و لعرفت افعاله و صفاته ، و لكنه اله واحد كما وصف نفسه . لا يضاده فى ملكه اءحد، و لا يزول اءبدا

در سفارش خود به فرزند بزرگوارش امام حسن مى فرمايد: بدان تو اى فرزندم ! كه اگر پروردگارت را شريكى بود، بى گمان فرستادگان و رسولان او نيز نزد تو مى آمدند و نشانه هاى پادشاهى و اقتدار او را مى ديدى و افعال و صفاتش را مى شناختى ؛ اما خداوند همچنان كه خود در وصف خويش فرموده : (خدايى يگانه است و در ملكش رقيبى ندارد و هرگز زوال نمى پذيرد.) (21)

2. شناخت خدا
22. ناتوانى دل و ديده

عظم عن اءن تثبت ربوبيته باحاطة قلب اءو بصر

(خداوند) بزرگ تر از آن است ، كه ربوبيتش با احاطه دل يا ديده ثابت شود. (22)

23. اثبات وجود خدا

الحمد لله على وجوده بخلقه ، و بمحدث خلقه على اءزليته

ستايش خداوندى را كه آفريدگان خود را دليل بر وجود خويش ساخت و حادث بودن آن ها را دليل بر ازليتش (23)

24. كمال شناخت خداوند

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه

سر آغاز دين شناخت خداست و كمال شناخت باور داشتن او، و درست باور داشتن او اعتراف به يگانه بودن اوست ، و اعتراف به يگانگى او، خالص نمودن اطاعت اوست و كمال اخلاص او، نفى تمام صفت ها از اوست .

25. ناتوانى دل از درك خدا

فلسنا نعلم كنه عظمتك ، الا اءنا نعلم اءنك حى قيوم ، لا تاءخذك سنة و لا نوم . لم ينته اءليك نظر، و لم يدركك بصر

ما از كنه عظمت تو چيزى نمى دانيم ، تنها همين را مى دانيم كه تو زنده اى و همه چيز به تو پايدار است ، نه چرت تو را مى گيرد و نه خواب . دست هيچ انديشه اى به تو نرسد و هيچ ديده اى تو را در نيابد. (24)

26. نزديكى به خدا، دورى از آتش

اعلم اءن ما قربك من الله يباعدك من النار، و ما باعدك من الله يقربك من النار

توجه داشته باشد آنچه تو را به خدا نزديك مى كند از آتش دور مى گرداند و هر چه تو را از خدا دور گرداند به آتش نزديك مى سازد. (25)

27. بزرگى خداوند

تبارك الله الذى لا يبلغه بعد الهم ، و لا يناله حدس الفطن ، الاول الذى بلا غاية له فينتهى ، و لا آخر له فينقضى

برتر و بزرگ است خدايى كه انديشه هاى ژرف نگر، حدس زيركى ها به حقيقت شناخت او نرسد، ابتدا و آغاز است كه آخر و نهايتش نيست تا به آخر برسد و آخرى ندارد تا سپرى شود. (26)

28. شناخت على (ع ) از خدا

عرفت الله سبحانه بفسخ العزائم ، و حل العقود، و نقض الهمم

من خداوند سبحان را از اين راه شناختم كه تصميم ها را بر هم مى ريزد و پيمان ها را مى گلسد و همت هاى سخت را درهم مى شكند (27)

29. اعتقاد به خدا

لا يصدق ايمان عبد، حتى يكون بما فى يد الله اءوثق منه بما فى يده

هيچ كس در ادعاى ايمان راستگو و صادق نمى باشد، مگر زمانى كه اعتمادش به آنچه نزد خداوند است بيشتر از آنچه نزد خودش است باشد (28)

30. ناتوانى فرد از شناخت خدا

اعلم ان الراسخين فى العلم هم الذين اغناهم عن اقتحام السدد المضروبة دون الغيوب ، الاقرار بجملة ما جهلوا تفسيره من الغيب المحجوب ، فمدح الله - تعالى - اعترافهم بالعجز عن تناول ما لم يحيطوا به علما، وسمى تركهم التعمق فيما لم يكفهم البحث عن كنهه رسوخا

بدان كه استواران در علم آن كسانى هستند كه اقرار به مجموع آن چه در پس پرده غيبت است و تفسيرش را نمى دانند، آنان را از اين كه بخواهند به زور از درهايى كه جلو عوالم غيب زده شده است وارد شوند بى نياز كرده است . پس خداوند بزرگ اعتراف آنان را به ناتوانى از رسيدن به آن چه در حيطه دانششان نيست ستود و خود دارى آنان را از غور كردن در آن چه به بحث و جستجو از كنه آن مكلف نشده اند استوارى در علم ناميده (29)

31. خداشناسى

انه لا ينبغى لمن عرف عظمة الله اءن يتعظم ، فآن رفعة الذين يعلمون ما عظمته ان يتوا ضعوا له

كسى كه عظمت خداى را شناخت ، سزاوار نيست كه خويشتن را بزرگ بشمارد؛ زيرا بلند مرتبگى كسانى كه عظمت خدا را مى دانند به اين است كه در برابر او فروتن باشند. (30)

3. توصيف صفات خداوندى
32. اعتراف عقل ها

اءقام من شواهد البينات على لطيف صنعته ، و عظيم قدته ، ما انقادت له العقول معترفة " به ، و مسلمة له و نعقت فى اءسماعنا دلائله على وحدانيته

از دلايل آشكارى كه بر لطف و نيكويى آفرينش او و بزرگى و شكوه قدرت او گواه اند اين است كه خردها به او اعتراف دارند و در برابرش منقادند و سر تسليم فرود دارند و دلايل وحدانيت او در گوش هاى ما فرياد مى زنند. (31)

33. بوده و هست

لا يزول اءبدا و لم يزل ، اول قبل الاشياء بلا اءولية ، و اخر بعد الاشياء بلا نهاية

هيچ گاه زوال نپذيرد و همواره بوده است ؛ پيش از همه چيز بوده بى آن كه او را آغازى باشد و پس از همه چيز هست بى آن كه نهايت و پايانى داشته باشد. (32)

34. خدا مانند ندارد

انك انت الله الذى لم تتناه لى العقول ، فتكون فى مهب فكرها مكيفا، و لا فى رويات خواطرها فتكون محدودا مصرفا

همانا آن خدايى هستى كه در خردها تو را نهايتى نيست ، تا در جريان انديشيدن آن ها داراى كيفيت باشى و در تاءمل انديشه ها، تو را پايانى نيست تا در نتيجه ، محدود و متغير باشى . (33)

35. با دل و دست خدا را يارى كن !

فى كتابه للاشتر: و ان ينصر الله سبحانه بقلبه و يده و لسانه ؛ فانه جل اسمه قد تكفل بنصر من نصره ، و اعزاز من اعزه

در نامه اش به مالك اشتر مى فرمايد: خداى سبحان را با دل و دست و زبان خود يارى رسان ؛ زيرا خداوند - جل اسمه - متعهد شده است كه يارى كننده خود را يارى رساند و ارجمند دارنده اش را ارجمند دارد. (34)

36. بخشايش خدا

من كتابه للاشتر لما و لاه مصر: لا تنصبن نفسك لحرب الله ؛ فانه لا يدلك بنقمته ، و لا غنى بك عن عفوه و رحمته

در فرمان حكومت مصر به مالك اشتر مى فرمايد: مبادا به جنگ با خدا برخيزى ؛ زيرا تو توانايى خشم او را ندارى و از گذشت و مهربانى اش بى نياز نيستى . (35)

37. اداى تكليف الهى

فى تفسير (لا حول و لا قوة الا بالله ) : انا لا نملك مع الله شيئا، و لا نملك الا ما ملكنا؛ فمتى ملكنا ما هو اءملك به منا كلفنا، و متى اءخذه منا وضع تكليفه عنا

در تفسير (لا حول و لا قوة الا بالله ) فرمود: با وجود خدا ما مالك آن چيزى هستيم كه او خود آن را به ملكيت ما در آورده است . پس ، وقتى آن چه را به مالكيتش سزاوارتر از ماست در اختيار ما نهد تكليفى بر عهده ما نهاده است و هرگاه آن را از ما باز گيرد، تكليف خويش را از عهده ما برداشته است . (36)

38. پنهان ز ديده ها و همه ديده ها از اوست !

.. الظاهر فلا شى ء فوقه ، و الباطن فلا شى ء دونه

آشكار است و چيزى آشكارتر از او نيست و نهان نيست و نهان است و چيزى نهان تر از او نيست . (37)

39. ناظر بر همه كارها

ان الله سبحانه و تعالى لا يخفى عليه ما العباد مقترفون فى ليلهم و نهارهم . لطف به خبرا؛ و اءحاط به علما، اءعضاؤ كم شهوده و جوار حكم جنوده ، و ضمائر كم عيونه و خلواتكم عيانه

آن چه را كه بندگان در شب و روز خود انجام مى دهند بر خداوند پاك و بزرگ پوشيده نيست . به كوچك ترين كارشان آگاه و به كردارشان داناست و احاطه دارد. اعضاى بدن شما گواهان اويند و اندام هايتان سپاهيان او و ضميرهايتان جاسوسان او و نهان هاى شما نزد او آشكار است . (38)

40. تواضع هر چيز در برابر خدا

كل شى ء خاشع له ، و كل شى ء قائم به ، غنى كل فقير، و عز كل ذليل ؛ و قوة كل ضعيف

هر چه در برابر او فروتن است و همه چيز ايستاده به اوست ، بى نياز كننده هر نيازمندى است و عزت بخش هر خوارى و نيرو دهنده هر ناتوانى . (39)

41. سازنده وارده كننده حقيقى

مريد لا بهمة ، صانع لا بجارحة .

اراده كننده است ، اما نه با عزم و تصميم قبلى ، سازنده است ، اما نه به واسطه اندامى . (40)

42. توانايى خدا و گستاخى بشر

تعالى من قوى ما اءكرمه ! و تواضعت من ضعيف ما اءجراك عل معصيته

بلند مرتبه است خدايى كه در عين نيرومندى ، بزرگوار و با گذشت است و چه پست و فرومايه اى تو اى انسان ! كه با اين همه ناتوانى ، بر نافرمانى او گستاخى . (41)

43. خداى آشكار و نهان

الظاهر لا يقال (مما؟) و الباطن لا يقال (فيم ؟)

خداوند آشكار است امام گفته نمى شود از چه خبر؟و نهان است ليك گفته نمى شود در چه چيز؟(42)

44. خدا شنواست

من تلكم سمع نطقه ، و من سكت علم سره

هر كه سخن بگويد، خدا گفتارش را مى شنود و هر كه خاموش ماند، او آن چه را در درونش مى گذرد مى داند. (43)

45. چيرگى خداوند قهار

له الاحاطه بكل شى ء و الغلبة لك شى ء، و القوة على كل شى ء

بر هر چيزى احاطه دارد و بر همه چيز چيرگى دارد و بر هر چيز توانا و نيرومند است . (44)

46. خدا لطيف و شنوا و داناى حقيقى

كل سميع غيره يصم عن لطيف الاصوات ؛ و يصمه كبيرها، و يذهب عنه ما بعد منها، و كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام

هر شنوايى ، جز او، از شنيدن آواهاى ظريف و بسيار آهسته ناتوان است و صداهاى بلند نيز گوشش را كر مى سازد و آوازهاى دور دست را نمى شنود و هر بينايى ، جز او، از ديدن رنگ هاى ناپيدا و اجسام ظريف و بسيار ريز كور است . (45)

47. خدا آشكار و نهان است

ظهر فبطن ، و بطن فعلن .

آشكار است و پنهان و پنهان است و آشكار. (46)

48. شنوا اما نه با ابزار

... السميع لا باءداة .

خدا شنواست ؛ اما نه به واسطه ابزار شنيدن . (47)

49. عزت بخشيدن ذليلان

فى صفُة الله سبحان : عز كل ذليل

امام على عليه السلام در وصف خداى سبحان مى فرمايد: عزت بخش هر ذليل است . (48)

50. در وصف خداى سبحان

فى صفةُ الله سبحانه : اءرانا من ملكوت قدرته ، و عجائب ما نطقت به آثار حكمته ، و اعتراف الحاجة من الخلق الى اءن يقيمها بمساك قوته ، مادلنا باظطرار قيام الحجة له على معرفته ، فظهرت البدائع التى احدثها آثار صنعته ، و اءعلام حكمته ، فصار كل ما خلق حجة له و دليلا عليه

در وصف خداى سبحان مى فرمايد: از ملكوت قدرت خويش و شگفتى هايى كه نشانه هاى حكمتش گوياى آنهاست ، چنان به ما نشان داد كه اين حجت ها و براهين وجود او لاجرم ما را به شناخت وى رهنمون مى شوند. پس ، بدايعى كه آثار آفرينش او و نشانه هاى حكمتش پديد آورده اند آشكار است و آن چه آفريده حجت او و دليل و راهنما به سوى او هستند. (49)

51. خدا بينا است !

كل بصير غيره يعمى عن خفى الالوان و لطيف الاجسام

هر بينايى ، جز او از ديدن رنگ هاى ناپيدا و اجسام ناتوان است . (50)

52. خدا عزيز است

الحمد لله الذى لبس العز و الكبرياء: و اختار هما لنفسه دون خلقه

سپاس و ستايش خداى را سزد كه رداى عزت و كبريا پوشيده و اين دو صفت را براى خويش برگزيد نه براى مخلوقش .

53. عظمت و نزديكى خدا به مخلوقات (51)

سبق فى العلو فلا شى ء اءقرب منه فلا استعلاوه باعده عن شى ء من خلقه ، و لا قربه ساواهم فى المكان به

در بلند مرتبگى بر همه چيز پيشى گرفته و چيزى برتر و بلند مرتبه تر از او نيست . نزديك از هر چيزى است و نزديك تر از او چيزى نيست . نه برترى اش او را از آفريدگانش دور كرده ، و نه نزديكى اش آن ها را در مكان با او برابر كرده است .

54. بيناست اما... (52)

بصير لا يوصف بالحاسة .

بيناست ، اما به داشتن حس بينايى وصف نمى شود. (53)

55. ذلت هر چيزى جز خدا

كل عزيز غيره ذليل .

هر عزيزى ، جز او، ذليل است . (54)

56. خدا تنها قوى

كل قوى غيره ضعيف .

هر نيرومندى ، جز او ناتوان است . (55)

57. در همه جا هست و نيست

فى صفة الله سبحانه : و لا كان فى مكان فيجوز عليه الانتقال

در توصيف خداى سبحان مى فرمايد: در جايى نيست تا جا به جا شدن در حق او روا باشد. (56)

58. صفات جامع

اول الدين معرفته ، و كمال معرفته التصديق به ، و كمال التصديق به توحيده ، و كمال توحيده الاخلاص له ، و كمال الاخلاص له نفى الصفات عنه ، لشهادة كل صفُة اءنها غير الموصوف ، و شهادة كل موصوف اءنه غير الصفة ؛ فمن وصف الله سبحانه فقد قرنه ، و من قرنه فقد ثناه ، و من ثناه فقد جزاءه ، و من جزاه فقد جهله ، و من جهله فقد اءشار اليه ، و من اشار اليه فقد حده ، و من حده فقد عده ، و من قال (فيم ) فقد ضمنه ، و من قال (علام ؟) فقد اءخلى منه . كائن لاعن حدث . موجود لاعن عدم . مع كل شى ء لا بمقارنة و غير كل شى ء لا بمزايلة . فاعل لا بمعنى الحركات و الالة ، بصير اذ لا منظور اليه من خلقه ، متوحد اذ لا سكن يستانس به و لا يستو حش لفقده

آغاز دين شناخت خداست و اوج شناخت او باور كردن و اعتراف به وجود اوست و كمال تصديق او يگانه دانستن اوست و كمال يگانه دانستنش ، خالص دانستن اوست از جسميت و عرضيت و لوازم اين دو و كمال خالص دانستن او نفى صفات از اوست ، چرا كه هر صفتى گواه بر اين است كه با موصوف فرق مى كند و هر موصوفى گواه

1 تا 384