- مشخصات كتاب
- معرفي
- ديوان اشعار
- غزليات
- حرف ا
- غزل 1: اول دفتر به نام ايزد دانا
- غزل 2: اي نفس خرم باد صبا
- غزل 3: روي تو خوش مينمايد آينه ما
- غزل 4: اگر تو فارغي از حال دوستان يارا
- غزل 5: شب فراق نخواهم دواج ديبا را
- غزل 6: پيش ما رسم شكستن نبود عهد وفا را
- غزل 7: مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا
- غزل 8: ز اندازه بيرون تشنهام ساقي بيار آن آب را
- غزل 9: گر ماه من برافكند از رخ نقاب را
- غزل 10: با جواني سرخوشست اين پير بي تدبير را
- غزل 11: وقت طرب خوش يافتم آن دلبر طناز را
- غزل 12: دوست ميدارم من اين ناليدن دلسوز را
- غزل 13: وه كه گر من بازبينم روي يار خويش را
- غزل 14: امشب سبكتر ميزنند اين طبل بيهنگام را
- غزل 15: برخيز تا يك سو نهيم اين دلق ازرق فام را
- غزل 16: تا بود بار غمت بر دل بيهوش مرا
- غزل 17: چه كند بنده كه گردن ننهد فرمان را
- غزل 18: ساقي بده آن كوزه ياقوت روان را
- غزل 19: كمان سخت كه داد آن لطيف بازو را
- غزل 20: لاابالي چه كند دفتر دانايي را
- غزل 21: تفاوتي نكند قدر پادشايي را
- غزل 22: من بدين خوبي و زيبايي نديدم روي را
- غزل 23: رفتيم اگر ملول شدي از نشست ما
- غزل 24: وقتي دل سودايي ميرفت به بستانها
- حرف ب
- حرف ت
- غزل 28: سرمست درآمد از خرابات
- غزل 29: متناسبند و موزون حركات دلفريبت
- غزل 30: هر كه خصم اندر او كمند انداخت
- غزل 31: چه فتنه بود كه حسن تو در جهان انداخت
- غزل 32: معلمت همه شوخي و دلبري آموخت
- غزل 33: كهن شود همه كس را به روزگار ارادت
- غزل 34: دل هر كه صيد كردي نكشد سر از كمندت
- غزل 35: دوست دارم كه بپوشي رخ همچون قمرت
- غزل 36: بنده وار آمدم به زنهارت
- غزل 37: مپندار از لب شيرين عبارت
- غزل 38: چه دلها بردي اي ساقي به ساق فتنه انگيزت
- غزل 39: بي تو حرامست به خلوت نشست
- غزل 40: چنان به موي تو آشفتهام به بوي تو مست
- غزل 41: دير آمدياي نگار سرمست
- غزل 42: نشايد گفتن آن كس را دلي هست
- غزل 43: اگر مراد تو اي دوست بي مرادي ماست
- غزل 44: بوي گل و بانگ مرغ برخاست
- غزل 45: خوش ميرود اين پسر كه برخاست
- غزل 46: ديگر نشنيديم چنين فتنه كه برخاست
- غزل 47: سلسله موي دوست حلقه دام بلاست
- غزل 48: صبر كن اي دل كه صبر سيرت اهل صفاست
- غزل 49: خرم آن بقعه كه آرامگه يار آن جاست
- غزل 50: عشق ورزيدم و عقلم به ملامت برخاست
- غزل 51: آن نه زلفست و بناگوش كه روزست و شبست
- غزل 52: آن ماه دوهفته در نقابست
- غزل 53: ديدار تو حل مشكلاتست
- غزل 54: سرو چمن پيش اعتدال تو پستست
- غزل 55: مجنون عشق را دگر امروز حالتست
- غزل 56: اي كاب زندگاني من در دهان توست
- غزل 57: هر صبحدم نسيم گل از بوستان توست
- غزل 58: اتفاقم به سر كوي كسي افتادست
- غزل 59: اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست
- غزل 60: شب فراق كه داند كه تا سحر چندست
- غزل 61: افسوس بر آن ديده كه روي تو نديدست
- غزل 62: اي لعبت خندان لب لعلت كه مزيدست
- غزل 63: از هر چه ميرود سخن دوست خوشترست
- غزل 64: اين بوي روح پرور از آن خوي دلبرست
- غزل 65: عيب ياران و دوستان هنرست
- غزل 66: هر كسي را نتوان گفت كه صاحب نظرست
- غزل 67: فرياد من از فراق يارست
- غزل 68: چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
- غزل 69: عشرت خوشست و بر طرف جوي خوشترست
- غزل 70: اي كه از سرو روان قد تو چالاكترست
- غزل 71: دلي كه عاشق و صابر بود مگر سنگست
- غزل 72: پاي سرو بوستاني در گلست
- غزل 73: ديده از ديدار خوبان برگرفتن مشكلست
- غزل 74: شراب از دست خوبان سلسبيلست
- غزل 75: كارم چو زلف يار پريشان و درهمست
- غزل 76: يارا بهشت صحبت ياران همدمست
- غزل 77: بر من كه صبوحي زدهام خرقه حرامست
- غزل 78: امشب به راستي شب ما روز روشنست
- غزل 79: اين باد بهار بوستانست
- غزل 80: اين خط شريف از آن بنانست
- غزل 81: چه رويست آن كه پيش كاروانست
- غزل 82: هزار سختي اگر بر من آيد آسانست
- غزل 83: مگر نسيم سحر بوي زلف يار منست
- غزل 84: ز من مپرس كه در دست او دلت چونست
- غزل 85: با همه مهر و با منش كينست
- غزل 86: بخت جوان دارد آن كه با تو قرينست
- غزل 87: گر كسي سرو شنيدست كه رفتست اينست
- غزل 88: با خردمندي و خوبي پارسا و نيك خوست
- غزل 89: بتا هلاك شود دوست در محبت دوست
- غزل 90: سرمست درآمد از درم دوست
- غزل 91: سفر دراز نباشد به پاي طالب دوست
- غزل 92: كس به چشم در نميآيد كه گويم مثل اوست
- غزل 93: يار من آن كه لطف خداوند يار اوست
- غزل 94: خورشيد زير سايه زلف چو شام اوست
- غزل 95: آن كه دل من چو گوي در خم چوگان اوست
- غزل 96: ز هر چه هست گزيرست و ناگزير از دوست
- غزل 97: صبحي مباركست نظر بر جمال دوست
- غزل 98: گفتم مگر به خواب ببينم خيال دوست
- غزل 99: صبح ميخندد و من گريه كنان از غم دوست
- غزل 100: اين مطرب از كجاست كه برگفت نام دوست
- غزل 101: اي پيك پي خجسته كه داري نشان دوست
- غزل 102: تا دستها كمر نكني بر ميان دوست
- غزل 103: ز حد گذشت جدايي ميان ما اي دوست
- غزل 104: مرا تو غايت مقصودي از جهان اي دوست
- غزل 105: آب حيات منست خاك سر كوي دوست
- غزل 106: شادي به روزگار گدايان كوي دوست
- غزل 107: صبحدم خاكي به صحرا برد باد از كوي دوست
- غزل 108: مرا خود با تو چيزي در ميان هست
- غزل 109: بيا بيا كه مرا با تو ماجرايي هست
- غزل 110: هر چه در روي تو گويند به زيبايي هست
- غزل 111: مشنو اي دوست كه غير از تو مرا ياري هست
- غزل 112: زهي رفيق كه با چون تو سروبالاييست
- غزل 113: مرا از آن چه كه بيرون شهر صحراييست
- غزل 114: درديست درد عشق كه هيچش طبيب نيست
- غزل 115: كيست آن كش سر پيوند تو در خاطر نيست
- غزل 116: گر صبر دل از تو هست و گر نيست
- غزل 117: اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست
- غزل 118: جان ندارد هر كه جانانيش نيست
- غزل 119: هر چه خواهي كن كه ما را با تو روي جنگ نيست
- غزل 120: خبرت هست كه بي روي تو آرامم نيست
- غزل 121: با فراقت چند سازم برگ تنهاييم نيست
- غزل 122: در من اين هست كه صبرم ز نكورويان نيست
- غزل 123: در من اين هست كه صبرم ز نكورويان نيست
- غزل 124: روز وصلم قرار ديدن نيست
- غزل 125: كس ندانم كه در اين شهر گرفتار تو نيست
- غزل 126: نه خود اندر زمين نظير تو نيست
- غزل 127: دل نماندست كه گوي خم چوگان تو نيست
- غزل 128: چو ترك دلبر من شاهدي به شنگي نيست
- غزل 129: خسرو آنست كه در صحبت او شيرينيست
- غزل 130: دوش دور از رويت اي جان جانم از غم تاب داشت
- غزل 131: دوشم آن سنگ دل پريشان داشت
- غزل 132: چو ابر زلف تو پيرامن قمر ميگشت
- غزل 133: خيال روي توام دوش در نظر ميگشت
- غزل 134: دلي كه ديد كه پيرامن خطر ميگشت
- غزل 135: آن را كه ميسر نشود صبر و قناعت
- غزل 136: اي ديدنت آسايش و خنديدنت آفت
- غزل 137: كيست آن لعبت خندان كه پري وار برفت
- غزل 138: عشق در دل ماند و يار از دست رفت
- غزل 139: دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- غزل 140: چشمت چو تيغ غمزه خون خوار برگرفت
- غزل 141: هر كه دلارام ديد از دلش آرام رفت
- غزل 142: اي كسوت زيبايي بر قامت چالاكت
- غزل 143: اين كه تو داري قيامتست نه قامت
- غزل 144: اي كه رحمت مينيايد بر منت
- غزل 145: آفرين خداي بر جانت
- غزل 146: اي جان خردمندان گوي خم چوگانت
- غزل 147: جان و تنم اي دوست فداي تن و جانت
- غزل 148: چو نيست راه برون آمدن ز ميدانت
- غزل 149: چه لطيفست قبا بر تن چون سرو روانت
- غزل 150: خوش ميروي به تنها تنها فداي جانت
- غزل 151: گر جان طلبي فداي جانت
- غزل 152: بيا كه نوبت صلحست و دوستي و عنايت
- غزل 153: سر تسليم نهاديم به حكم و رايت
- حرف د
- غزل 154: جان من جان من فداي تو باد
- غزل 155: زان گه كه بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- غزل 156: فرهاد را چو بر رخ شيرين نظر فتاد
- غزل 157: پيش رويت قمر نميتابد
- غزل 158: مويت رها مكن كه چنين بر هم اوفتد
- غزل 159: نه آن شبست كه كس در ميان ما گنجد
- غزل 160: حديث عشق به طومار در نميگنجد
- غزل 161: كس اين كند كه ز يار و ديار برگردد
- غزل 162: طرفه ميدارند ياران صبر من بر داغ و درد
- غزل 163: هر كه مي با تو خورد عربده كرد
- غزل 164: ديدار يار غايب داني چه ذوق دارد
- غزل 165: كه ميرود به شفاعت كه دوست بازآرد
- غزل 166: هر كه چيزي دوست دارد جان و دل بر وي گمارد
- غزل 167: گر از جفاي تو روزي دلم بيازارد
- غزل 168: كس اين كند كه دل از يار خويش بردارد
- غزل 169: تو را ز حال پريشان ما چه غم دارد
- غزل 170: غلام آن سبك روحم كه با من سر گران دارد
- غزل 171: مگر نسيم سحر بوي يار من دارد
- غزل 172: هر آن ناظر كه منظوري ندارد
- غزل 173: آن كه بر نسترن از غاليه خالي دارد
- غزل 174: آن شكرخنده كه پرنوش دهاني دارد
- غزل 175: بازت ندانم از سر پيمان ما كه برد
- غزل 176: آن كيست كاندر رفتنش صبر از دل ما ميبرد
- غزل 177: هر گه كه بر من آن بت عيار بگذرد
- غزل 178: كيست آن فتنه كه با تير و كمان ميگذرد
- غزل 179: كيست آن ماه منور كه چنين ميگذرد
- غزل 180: انصاف نبود آن رخ دلبند نهان كرد
- غزل 181: باد آمد و بوي عنبر آورد
- غزل 182: زنده شود هر كه پيش دوست بميرد
- غزل 183: كدام چاره سگالم كه با تو درگيرد
- غزل 184: دلم دل از هوس يار بر نميگيرد
- غزل 185: كسي به عيب من از خويشتن نپردازد
- غزل 186: بگذشت و باز آتش در خرمن سكون زد
- غزل 187: هشيار كسي بايد كز عشق بپرهيزد
- غزل 188: به حديث درنيايي كه لبت شكر نريزد
- غزل 189: آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
- غزل 190: از اين تعلق بيهوده تا به من چه رسد
- غزل 191: كي برست اين گل خندان و چنين زيبا شد
- غزل 192: گر آن مراد شبي در كنار ما باشد
- غزل 193: شورش بلبلان سحر باشد
- غزل 194: شب عاشقان بيدل چه شبي دراز باشد
- غزل 195: از تو دل برنكنم تا دل و جانم باشد
- غزل 196: سر جانان ندارد هر كه او را خوف جان باشد
- غزل 197: نظر خداي بينان طلب هوا نباشد
- غزل 198: با كاروان مصري چندين شكر نباشد
- غزل 199: تا حال منت خبر نباشد
- غزل 200: چه كسي كه هيچ كس را به تو بر نظر نباشد
- غزل 201: آن به كه نظر باشد و گفتار نباشد
- غزل 202: جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- غزل 203: تو را ناديدن ما غم نباشد
- غزل 204: گر گويمت كه سروي سرو اين چنين نباشد
- غزل 205: اگر سروي به بالاي تو باشد
- غزل 206: در پاي تو افتادن شايسته دمي باشد
- غزل 207: تو را خود يك زمان با ما سر صحرا نميباشد
- غزل 208: مرا به عاقبت اين شوخ سيمتن بكشد
- غزل 209: تا كي اي دلبر دل من بار تنهايي كشد
- غزل 210: خواب خوش من اي پسر دستخوش خيال شد
- غزل 211: امروز در فراق تو ديگر به شام شد
- غزل 212: هر كه شيريني فروشد مشتري بر وي بجوشد
- غزل 213: دوش بي روي تو آتش به سرم بر ميشد
- غزل 214: سرمست ز كاشانه به گلزار برآمد
- غزل 215: ساعتي كز درم آن سرو روان بازآمد
- غزل 216: روز برآمد بلند اي پسر هوشمند
- غزل 217: آن را كه غمي چون غم من نيست چه داند
- غزل 218: آن سرو كه گويند به بالاي تو ماند
- غزل 219: كسي كه روي تو ديدست حال من داند
- غزل 220: دلم خيال تو را ره نماي ميداند
- غزل 221: مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
- غزل 222: حسن تو دايم بدين قرار نماند
- غزل 223: عيب جويانم حكايت پيش جانان گفتهاند
- غزل 224: گلبنان پيرايه بر خود كردهاند
- غزل 225: اينان مگر ز رحمت محض آفريدهاند
- غزل 226: درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- غزل 227: آخر اي سنگ دل سيم زنخدان تا چند
- غزل 228: كاروان ميرود و بار سفر ميبندند
- غزل 229: پيش رويت دگران صورت بر ديوارند
- غزل 230: شايد اين طلعت ميمون كه به فالش دارند
- غزل 231: تو آن نهاي كه دل از صحبت تو برگيرند
- غزل 232: دو چشم مست تو كز خواب صبح برخيزند
- غزل 233: روندگان مقيم از بلا نپرهيزند
- غزل 234: آفتاب از كوه سر بر ميزند
- غزل 235: بلبلي بيدل نوايي ميزند
- غزل 236: توانگران كه به جنب سراي درويشند
- غزل 237: يار بايد كه هر چه يار كند
- غزل 238: بخرام بالله تا صبا بيخ صنوبر بركند
- غزل 239: كسي كه روي تو بيند نگه به كس نكند
- غزل 240: چه كند بنده كه بر جور تحمل نكند
- غزل 241: ميل بين كان سروبالا ميكند
- غزل 242: سرو بلند بين كه چه رفتار ميكند
- غزل 243: زلف او بر رخ چو جولان ميكند
- غزل 244: يار با ما بيوفايي ميكند
- غزل 245: هر كه بي او زندگاني ميكند
- غزل 246: دلبرا پيش وجودت همه خوبان عدمند
- غزل 247: با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
- غزل 248: شوخي مكن اي يار كه صاحب نظرانند
- غزل 249: اين جا شكري هست كه چندين مگسانند
- غزل 250: خوبرويان جفاپيشه وفا نيز كنند
- غزل 251: اگر تو برشكني دوستان سلام كنند
- غزل 252: نشايد كه خوبان به صحرا روند
- غزل 253: به بوي آن كه شبي در حرم بياسايند
- غزل 254: اختراني كه به شب در نظر ما آيند
- غزل 255: تو را سماع نباشد كه سوز عشق نبود
- غزل 256: نفسي وقت بهارم هوس صحرا بود
- غزل 257: از دست دوست هر چه ستاني شكر بود
- غزل 258: مرا راحت از زندگي دوش بود
- غزل 259: ناچار هر كه صاحب روي نكو بود
- غزل 260: من چه در پاي تو ريزم كه خوراي تو بود
- غزل 261: يا رب شب دوشين چه مبارك سحري بود
- غزل 262: عيبي نباشد از تو كه بر ما جفا رود
- غزل 263: گفتمش سير ببينم مگر از دل برود
- غزل 264: هر كه مجموع نباشد به تماشا نرود
- غزل 265: هر كه را باغچهاي هست به بستان نرود
- غزل 266: در من اين عيب قديمست و به در مينرود
- غزل 267: سروبالايي به صحرا ميرود
- غزل 268: اي ساربان آهسته رو كرام جانم ميرود
- غزل 269: آن كه مرا آرزوست دير ميسر شود
- غزل 270: هر لحظه در برم دل از انديشه خون شود
- غزل 271: بخت اين كند كه راي تو با ما يكي شود
- غزل 272: آن كه نقشي ديگرش جايي مصور ميشود
- غزل 273: هفتهاي ميرود از عمر و به ده روز كشيد
- غزل 274: چه سروست آن كه بالا مينمايد
- غزل 275: نگفتم روزه بسياري نپايد
- غزل 276: به حسن دلبر من هيچ در نميبايد
- غزل 277: بخت بازآيد از آن در كه يكي چون درآيد
- غزل 278: سروي چو تو ميبايد تا باغ بيارايد
- غزل 279: فراق را دلي از سنگ سختتر بايد
- غزل 280: مرو به خواب كه خوابت ز چشم بربايد
- غزل 281: اميدوار چنانم كه كار بسته برآيد
- غزل 282: مرا چو آرزوي روي آن نگار آيد
- غزل 283: سرمست اگر درآيي عالم به هم برآيد
- غزل 284: به كوي لاله رخان هر كه عشقباز آيد
- غزل 285: كارواني شكر از مصر به شيراز آيد
- غزل 286: اگر آن عهدشكن با سر ميثاق آيد
- غزل 287: نه چندان آرزومندم كه وصفش در بيان آيد
- غزل 288: كه برگذشت كه بوي عبير ميآيد
- غزل 289: آن نه عشقست كه از دل به دهان ميآيد
- غزل 290: تو را سريست كه با ما فرو نميآيد
- غزل 291: آنك از جنت فردوس يكي ميآيد
- غزل 292: شيرين دهان آن بت عيار بنگريد
- حرف ر
- غزل 293: آفتابست آن پري رخ يا ملايك يا بشر
- غزل 294: آمد گه آن كه بوي گلزار
- غزل 295: خفتن عاشق يكيست بر سر ديبا و خار
- غزل 296: دولت جان پرورست صحبت آموزگار
- غزل 297: زنده كدامست بر هوشيار
- غزل 298: شرطست جفا كشيدن از يار
- غزل 299: اي صبر پاي دار كه پيمان شكست يار
- غزل 300: يار آن بود كه صبر كند بر جفاي يار
- غزل 301: هر شب انديشه ديگر كنم و راي دگر
- غزل 302: به فلك ميرسد از روي چو خورشيد تو نور
- غزل 303: پروانه نميشكيبد از دور
- غزل 304: آن كيست كه ميرود به نخجير
- غزل 305: از همه باشد به حقيقت گزير
- غزل 306: اي پسر دلربا وي قمر دلپذير
- غزل 307: دل برگرفتي از برم اي دوست دست گير
- غزل 308: فتنهام بر زلف و بالاي تو اي بدر منير
- غزل 309: ما در اين شهر غريبيم و در اين ملك فقير
- حرف ز
- حرف س
- حرف ش
- غزل 319: هر كه بي دوست ميبرد خوابش
- غزل 320: ياري به دست كن كه به اميد راحتش
- غزل 321: آن كه هلاك من هميخواهد و من سلامتش
- غزل 322: خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
- غزل 323: هر كه نازك بود تن يارش
- غزل 324: هر كه نامهربان بود يارش
- غزل 325: كس نديدست به شيريني و لطف و نازش
- غزل 326: دست به جان نميرسد تا به تو برفشانمش
- غزل 327: چون برآمد ماه روي از مطلع پيراهنش
- غزل 328: رها نميكند ايام در كنار منش
- غزل 329: خوشست درد كه باشد اميد درمانش
- غزل 330: زينهار از دهان خندانش
- غزل 331: هر كه هست التفات بر جانش
- غزل 332: هر كه سوداي تو دارد چه غم از هر كه جهانش
- غزل 333: خطا كردي به قول دشمنان گوش
- غزل 334: قيامت باشد آن قامت در آغوش
- غزل 335: يكي را دست حسرت بر بناگوش
- غزل 336: رفتي و نميشوي فراموش
- غزل 337: گر يكي از عشق برآرد خروش
- غزل 338: دلي كه ديد كه غايب شدست از اين درويش
- غزل 339: گردن افراشتهام بر فلك از طالع خويش
- غزل 340: هر كسي را هوسي در سر و كاري در پيش
- غزل 341: گرم قبول كني ور براني از بر خويش
- غزل 342: يار بيگانه نگيرد هر كه دارد يار خويش
- حرف غ
- حرف گ
- حرف ل
- حرف م
- غزل 352: جانان هزاران آفرين بر جانت از سر تا قدم
- غزل 353: رفيق مهربان و يار همدم
- غزل 354: وقتها يك دم برآسودي تنم
- غزل 355: انتبه قبل السحر يا ذالمنام
- غزل 356: چو بلبل سحري برگرفت نوبت بام
- غزل 357: حكايت از لب شيرين دهان سيم اندام
- غزل 358: زهي سعادت من كم تو آمدي به سلام
- غزل 359: ساقيا مي ده كه مرغ صبح بام
- غزل 360: شمع بخواهد نشست بازنشين اي غلام
- غزل 361: ماه چنين كس نديد خوش سخن و كش خرام
- غزل 362: مرا دو ديده به راه و دو گوش بر پيغام
- غزل 363: روزگاريست كه سودازده روي توام
- غزل 364: من اندر خود نمييابم كه روي از دوست برتابم
- غزل 365: به خاك پاي عزيزت كه عهد نشكستم
- غزل 366: گو خلق بدانند كه من عاشق و مستم
- غزل 367: من خود اي ساقي از اين شوق كه دارم مستم
- غزل 368: دل پيش تو و ديده به جاي دگرستم
- غزل 369: چو تو آمدي مرا بس كه حديث خويش گفتم
- غزل 370: من همان روز كه آن خال بديدم گفتم
- غزل 371: من از آن روز كه دربند توام آزادم
- غزل 372: عشقبازي نه من آخر به جهان آوردم
- غزل 373: هزار عهد كردم كه گرد عشق نگردم
- غزل 374: از در درآمدي و من از خود به درشدم
- غزل 375: چنان در قيد مهرت پاي بندم
- غزل 376: خرامان از درم بازآ كت از جان آرزومندم
- غزل 377: شكست عهد مودت نگار دلبندم
- غزل 378: من با تو نه مرد پنجه بودم
- غزل 379: آمدي وه كه چه مشتاق و پريشان بودم
- غزل 380: عهد بشكستي و من بر سر پيمان بودم
- غزل 381: دو هفته ميگذرد كان مه دوهفته نديدم
- غزل 382: من چون تو به دلبري نديدم
- غزل 383: ميروم وز سر حسرت به قفا مينگرم
- غزل 384: نرفت تا تو برفتي خيالت از نظرم
- غزل 385: يك امشبي كه در آغوش شاهد شكرم
- غزل 386: شب دراز به اميد صبح بيدارم
- غزل 387: من آن نيم كه دل از مهر دوست بردارم
- غزل 388: منم اين بي تو كه پرواي تماشا دارم
- غزل 389: باز از شراب دوشين در سر خمار دارم
- غزل 390: نه دسترسي به يار دارم
- غزل 391: من اگر نظر حرامست بسي گناه دارم
- غزل 392: من دوست ميدارم جفا كز دست جانان ميبرم
- غزل 393: گر به رخسار چو ماهت صنما مينگرم
- غزل 394: به خدا اگر بميرم كه دل از تو برنگيرم
- غزل 395: گر من ز محبتت بميرم
- غزل 396: من اين طمع نكنم كز تو كام برگيرم
- غزل 397: از تو با مصلحت خويش نميپردازم
- غزل 398: نظر از مدعيان بر تو نمياندازم
- غزل 399: خنك آن روز كه در پاي تو جان اندازم
- غزل 400: وه كه در عشق چنان ميسوزم
- غزل 401: يك روز به شيدايي در زلف تو آويزم
- غزل 402: من بيمايه كه باشم كه خريدار تو باشم
- غزل 403: در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم
- غزل 404: غم زمانه خورم يا فراق يار كشم
- غزل 405: هزار جهد بكردم كه سر عشق بپوشم
- غزل 406: بار فراق دوستان بس كه نشست بر دلم
- غزل 407: تا تو به خاطر مني كس نگذشت بر دلم
- غزل 408: امروز مباركست فالم
- غزل 409: تا خبر دارم از او بيخبر از خويشتنم
- غزل 410: چشم كه بر تو ميكنم چشم حسود ميكنم
- غزل 411: گر تيغ بركشد كه محبان هميزنم
- غزل 412: آن دوست كه من دارم وان يار كه من دانم
- غزل 413: آن نه رويست كه من وصف جمالش دانم
- غزل 414: اگر دستم رسد روزي كه انصاف از تو بستانم
- غزل 415: اي مرهم ريش و مونس جانم
- غزل 416: بس كه در منظر تو حيرانم
- غزل 417: سخن عشق تو بي آن كه برآيد به زبانم
- غزل 418: گر دست دهد هزار جانم
- غزل 419: مرا تا نقره باشد ميفشانم
- غزل 420: ما همه چشميم و تو نور اي صنم
- غزل 421: چون من به نفس خويشتن اين كار ميكنم
- غزل 422: آن كس كه از او صبر محالست و سكونم
- غزل 423: ز دستم بر نميخيزد كه يك دم بي تو بنشينم
- غزل 424: من از تو صبر ندارم كه بي تو بنشينم
- غزل 425: منم يا رب در اين دولت كه روي يار ميبينم
- غزل 426: دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نميبينم
- غزل 427: من از اين جا به ملامت نروم
- غزل 428: نه از چينم حكايت كن نه از روم
- غزل 429: تو مپندار كز اين در به ملامت بروم
- غزل 430: به تو مشغول و با تو همراهم
- غزل 431: امشب آن نيست كه در خواب رود چشم نديم
- غزل 432: ما دگر كس نگرفتيم به جاي تو نديم
- غزل 433: ما به روي دوستان از بوستان آسودهايم
- غزل 434: ما در خلوت به روي خلق ببستيم
- غزل 435: اي سروبالاي سهي كز صورت حال آگهي
- غزل 436: عمرها در پي مقصود به جان گرديديم
- غزل 437: بگذار تا مقابل روي تو بگذريم
- غزل 438: ما دل دوستان به جان بخريم
- غزل 439: ما گدايان خيل سلطانيم
- غزل 440: كاش كان دلبر عيار كه من كشته اويم
- غزل 441: عهد كرديم كه بي دوست به صحرا نرويم
- غزل 442: گر غصه روزگار گويم
- حرف ن
- غزل 443: بكن چندان كه خواهي جور بر من
- غزل 444: يا رب آن رويست يا برگ سمن
- غزل 445: در وصف نيايد كه چه شيرين دهنست آن
- غزل 446: اي كودك خوبروي حيران
- غزل 447: برخيز كه ميرود زمستان
- غزل 448: خوشا و خرما وقت حبيبان
- غزل 449: چه خوشست بوي عشق از نفس نيازمندان
- غزل 450: بگذار تا بگرييم چون ابر در بهاران
- غزل 451: دو چشم مست ميگونت ببرد آرام هشياران
- غزل 452: فراق دوستانش باد و ياران
- غزل 453: سخت به ذوق ميدهد باد ز بوستان نشان
- غزل 454: ديگر به كجا ميرود اين سرو خرامان
- غزل 455: خفته خبر ندارد سر بر كنار جانان
- غزل 456: ما نتوانيم و عشق پنجه درانداختن
- غزل 457: چند بشايد به صبر ديده فرودوختن
- غزل 458: گر متصور شدي با تو درآميختن
- غزل 459: نبايستي هم اول مهر بستن
- غزل 460: خلاف دوستي كردن به ترك دوستان گفتن
- غزل 461: سهل باشد به ترك جان گفتن
- غزل 462: طوطي نگويد از تو دلاويزتر سخن
- غزل 463: چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
- غزل 464: دست با سرو روان چون نرسد در گردن
- غزل 465: ميان باغ حرامست بي تو گرديدن
- غزل 466: تا كي اي جان اثر وصل تو نتوان ديدن
- غزل 467: آخر نگهي به سوي ما كن
- غزل 468: چشم اگر با دوست داري گوش با دشمن مكن
- غزل 469: گواهي امينست بر درد من
- غزل 470: اي روي تو راحت دل من
- غزل 471: وه كه جدا نميشود نقش تو از خيال من
- غزل 472: اي به ديدار تو روشن چشم عالم بين من
- غزل 473: دي به چمن برگذشت سرو سخنگوي من
- غزل 474: نشان بخت بلندست و طالع ميمون
- غزل 475: بهست آن يا زنخ يا سيب سيمين
- غزل 476: صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از يمين
- غزل 477: چه روي و موي و بناگوش و خط و خالست اين
- حرف و
- غزل 478: اي چشم تو دلفريب و جادو
- غزل 479: من از دست كمانداران ابرو
- غزل 480: گفتم به عقل پاي برآرم ز بند او
- غزل 481: صيد بيابان عشق چون بخورد تير او
- غزل 482: هر كه به خويشتن رود ره نبرد به سوي او
- غزل 483: راستي گويم به سروي ماند اين بالاي تو
- غزل 484: بيا كه در غم عشقت مشوشم بي تو
- غزل 485: اي طراوت برده از فردوس اعلا روي تو
- حرف ه
- غزل 486: آن سرو ناز بين كه چه خوش ميرود به راه
- غزل 487: پنجه با ساعد سيمين كه نيندازي به
- غزل 488: اي كه شمشير جفا بر سر ما آختهاي
- غزل 489: اي رخ چون آينه افروخته
- غزل 490: اي كه ز ديده غايبي در دل ما نشستهاي
- غزل 491: حناست آن كه ناخن دلبند رشتهاي
- غزل 492: اي باغ حسن چون تو نهالي نيافته
- غزل 493: سرمست بتي لطيف ساده
- غزل 494: اي يار جفاكرده پيوندبريده
- غزل 495: ميبرزند ز مشرق شمع فلك زبانه
- غزل 496: اي صورتت ز گوهر معني خزينهاي
- حرف ي
- غزل 497: خلاف سرو را روزي خرامان سوي بستان آي
- غزل 498: قيمت گل برود چون تو به گلزار آيي
- غزل 499: خرم آن روز كه چون گل به چمن بازآيي
- غزل 500: تا كيم انتظار فرمايي
- غزل 501: تو از هر در كه بازآيي بدين خوبي و زيبايي
- غزل 502: تو با اين لطف طبع و دلربايي
- غزل 503: تو پري زاده ندانم ز كجا ميآيي
- غزل 504: چه رويست آن كه ديدارش ببرد از من شكيبايي
- غزل 505: خبرت خرابتر كرد جراحت جدايي
- غزل 506: دريچهاي ز بهشتش به روي بگشايي
- غزل 507: گرم راحت رساني ور گزايي
- غزل 508: مشتاق توام با همه جوري و جفايي
- غزل 509: من ندانستم از اول كه تو بي مهر و وفايي
- غزل 510: نه من تنها گرفتارم به دام زلف زيبايي
- غزل 511: هر كس به تماشايي رفتند به صحرايي
- غزل 512: همه چشميم تا برون آيي
- غزل 513: اي ولوله عشق تو بر هر سر كويي
- غزل 514: اي خسته دلم در خم چوگان تو گويي
- غزل 515: چه جرم رفت كه با ما سخن نميگويي
- غزل 516: كدام كس به تو ماند كه گويمت كه چنويي
- غزل 517: اي حسن خط از دفتر اخلاق تو بابي
- غزل 518: تو خون خلق بريزي و روي درتابي
- غزل 519: سر آن ندارد امشب كه برآيد آفتابي
- غزل 520: كه دست تشنه ميگيرد به آبي
- غزل 521: سل المصانع ركبا تهيم في الفلوات
- غزل 522: تو هيچ عهد نبستي كه عاقبت نشكستي
- غزل 523: همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي
- غزل 524: يارا قدحي پر كن از آن داروي مستي
- غزل 525: اگر مانند رخسارت گلي در بوستانستي
- غزل 526: تعالي الله چه رويست آن كه گويي آفتابستي
- غزل 527: اي باد كه بر خاك در دوست گذشتي
- غزل 528: ياد ميداري كه با من جنگ در سر داشتي
- غزل 529: سست پيمانا به يك ره دل ز ما برداشتي
- غزل 530: نديدمت كه بكردي وفا بدان چه بگفتي
- غزل 531: اي از بهشت جزوي و از رحمت آيتي
- غزل 532: چون خراباتي نباشد زاهدي
- غزل 533: اي باد بامدادي خوش ميروي به شادي
- غزل 534: ديدي كه وفا به جا نياوردي
- غزل 535: مپرس از من كه هيچم ياد كردي
- غزل 536: مكن سرگشته آن دل را كه دست آموز غم كردي
- غزل 537: چه باز در دلت آمد كه مهر بركندي
- غزل 538: گفتم آهن دلي كنم چندي
- غزل 539: نگارا وقت آن آمد كه دل با مهر پيوندي
- غزل 540: خلاف شرط محبت چه مصلحت ديدي
- غزل 541: مگر دگر سخن دشمنان نيوشيدي
- غزل 542: آخر نگاهي بازكن وقتي كه بر ما بگذري
- غزل 543: اي برق اگر به گوشه آن بام بگذري
- غزل 544: اي كه بر دوستان هميگذري
- غزل 545: بخت آيينه ندارم كه در او مينگري
- غزل 546: جور بر من ميپسندد دلبري
- غزل 547: خانه صاحب نظران ميبري
- غزل 548: داني چه گفت مرا آن بلبل سحري
- غزل 549: دانمت آستين چرا پيش جمال ميبري
- غزل 550: ديدم امروز بر زمين قمري
- غزل 551: رفتي و همچنان به خيال من اندري
- غزل 552: روي گشاده اي صنم طاقت خلق ميبري
- غزل 553: سرو بستاني تو يا مه يا پري
- غزل 554: كس درنيامدست بدين خوبي از دري
- غزل 555: گر برود به هر قدم در ره ديدنت سري
- غزل 556: گر كنم در سر وفات سري
- غزل 557: هرگز اين صورت كند صورتگري
- غزل 558: هر نوبتم كه در نظر اي ماه بگذري
- غزل 559: چونست حال بستان اي باد نوبهاري
- غزل 560: خبر از عيش ندارد كه ندارد ياري
- غزل 561: خوش بود ياري و ياري بر كنار سبزه زاري
- غزل 562: دو چشم مست تو برداشت رسم هشياري
- غزل 563: عمري به بوي ياري كرديم انتظاري
- غزل 564: مرا دليست گرفتار عشق دلداري
- غزل 565: من از تو روي نپيچم گرم بيازاري
- غزل 566: نه تو گفتي كه به جاي آرم و گفتم كه نياري
- غزل 567: اگر به تحفه جانان هزار جان آري
- غزل 568: كس از اين نمك ندارد كه تو اي غلام داري
- غزل 569: حديث يا شكرست آن كه در دهان داري
- غزل 570: هرگز نبود سرو به بالا كه تو داري
- غزل 571: تو اگر به حسن دعوي بكني گواه داري
- غزل 572: اين چه رفتارست كاراميدن از من ميبري
- غزل 573: تو در كمند نيفتادهاي و معذوري
- غزل 574: ما بي تو به دل برنزديم آب صبوري
- غزل 575: هر سلطنت كه خواهي ميكن كه دلپذيري
- غزل 576: اگر گلاله مشكين ز رخ براندازي
- غزل 577: اميدوارم اگر صد رهم بيندازي
- غزل 578: تو خود به صحبت امثال ما نپردازي
- غزل 579: تا كي اي آتش سودا به سرم برخيزي
- غزل 580: گر درون سوختهاي با تو برآرد نفسي
- غزل 581: هميزنم نفس سرد بر اميد كسي
- غزل 582: يار گرفتهام بسي چون تو نديدهام كسي
- غزل 583: ما سپر انداختيم گر تو كمان ميكشي
- غزل 584: هرگز آن دل بنميرد كه تو جانش باشي
- غزل 585: اگر تو پرده بر اين زلف و رخ نميپوشي
- غزل 586: به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي
- غزل 587: به قلم راست نيايد صفت مشتاقي
- غزل 588: عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقي
- غزل 589: دل ديوانگيم هست و سر ناباكي
- غزل 590: عشق جانان در جهان هرگز نبودي كاشكي
- غزل 591: سخت زيبا ميروي يك بارگي
- غزل 592: روي بپوش اي قمر خانگي
- غزل 593: بسم از هوا گرفتن كه پري نماند و بالي
- غزل 594: ترحم ذلتي يا ذا المعالي
- غزل 595: هرگز حسد نبردم بر منصبي و مالي
- غزل 596: مرا تو جان عزيزي و يار محترمي
- غزل 597: بسيار سفر بايد تا پخته شود خامي
- غزل 598: تو كدامي و چه نامي كه چنين خوب خرامي
- غزل 599: چون تنگ نباشد دل مسكين حمامي
- غزل 600: صاحب نظر نباشد دربند نيك نامي
- غزل 601: اي دريغا گر شبي در بر خرابت ديدمي
- غزل 602: آسوده خاطرم كه تو در خاطر مني
- غزل 603: اگر تو ميل محبت كني و گر نكني
- غزل 604: زنده بي دوست خفته در وطني
- غزل 605: سروقدي ميان انجمني
- غزل 606: كس نگذشت در دلم تا تو به خاطر مني
- غزل 607: من چرا دل به تو دادم كه دلم ميشكني
- غزل 608: اي سرو حديقه معاني
- غزل 609: بر آنم گر تو بازآيي كه در پايت كنم جاني
- غزل 610: بندهام گر به لطف ميخواني
- غزل 611: بهار آمد كه هر ساعت رود خاطر به بستاني
- غزل 612: جمعي كه تو در ميان ايشاني
- غزل 613: ذوقي چنان ندارد بي دوست زندگاني
- غزل 614: كبر يك سو نه اگر شاهد درويشاني
- غزل 615: ندانمت به حقيقت كه در جهان به كه ماني
- غزل 616: نگويم آب و گلست آن وجود روحاني
- غزل 617: نه طريق دوستانست و نه شرط مهرباني
- غزل 618: همه كس را تن و اندام و جمالست و جواني
- غزل 619: چرا به سركشي از من عنان بگرداني
- غزل 620: فرخ صباح آن كه تو بر وي نظر كني
- غزل 621: سرو ايستاده به چو تو رفتار ميكني
- غزل 622: چشم رضا و مرحمت بر همه باز ميكني
- غزل 623: ديدار مينمايي و پرهيز ميكني
- غزل 624: روزي به زنخدانت گفتم به سيميني
- غزل 625: شبست و شاهد و شمع و شراب و شيريني
- غزل 626: امروز چناني اي پري روي
- غزل 627: خواهم اندر پايش افتادن چو گوي
- غزل 628: تا كي روم از عشق تو شوريده به هر سوي
- غزل 629: گلست آن ياسمن يا ماه يا روي
- غزل 630: مرحبا اي نسيم عنبربوي
- غزل 631: وقت آن آمد كه خوش باشد كنار سبزه جوي
- غزل 632: سرو سيمينا به صحرا ميروي
- غزل 633: اي باد صبحدم خبر دلستان بگوي
- غزل 634: اي كه به حسن قامتت سرو نديدهام سهي
- غزل 635: اگرم حيات بخشي و گرم هلاك خواهي
- غزل 636: نشنيدهام كه ماهي بر سر نهد كلاهي
- غزل 637: ندانم از من خسته جگر چه ميخواهي
- حرف ا
- ترجيع بند
- رباعيات
- حرف ا
- حرف ب
- حرف ت
- رباعي شماره 4: چون دل ز هواي دوست نتوان پرداخت
- رباعي شماره 5: دل ميرود و ديده نميشايد دوخت
- رباعي شماره 6: روزي گفتي شبي كنم دلشادت
- رباعي شماره 7: صد بار بگفتم به غلامان درت
- رباعي شماره 8: آن يار كه عهد دوستاري بشكست
- رباعي شماره 9: شبها گذرد كه ديده نتوانم بست
- رباعي شماره 10: هشيار سري بود ز سوداي تو مست
- رباعي شماره 11: گر زحمت مردمان اين كوي از ماست
- رباعي شماره 12: وه وه كه قيامتست اين قامت راست
- رباعي شماره 13: سرو از قدت اندازهٔ بالا بردست
- رباعي شماره 14: امشب كه حضور يار جان افروزست
- رباعي شماره 15: آن شب كه تو در كنار مايي روزست
- رباعي شماره 16: گويند هواي فصل آزار خوشست
- رباعي شماره 17: خيزم بروم چو صبر نامحتملست
- رباعي شماره 18: آن ماه كه گفتي ملك رحمانست
- رباعي شماره 19: آن سست وفا كه يار دل سخت منست
- رباعي شماره 20: از بس كه بيازرد دل دشمن و دوست
- رباعي شماره 21: اي در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
- رباعي شماره 22: چون حال بدم در نظر دوست نكوست
- رباعي شماره 23: غازي ز پي شهادت اندر تك و پوست
- رباعي شماره 24: گر دل به كسي دهند باري به تو دوست
- رباعي شماره 25: گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست
- رباعي شماره 26: گويند رها كنش كه ياري بدخوست
- رباعي شماره 27: شب نيست كه چشمم آرزومند تو نيست
- رباعي شماره 28: با دوست چنانكه اوست ميبايد داشت
- رباعي شماره 29: بگذشت و چه گويم كه چه بر من بگذشت
- حرف د
- رباعي شماره 30: روي تو به فال دارم اي حور نژاد
- رباعي شماره 31: تو هرچه بپوشي به تو زيبا گردد
- رباعي شماره 32: نوروز كه سيل در كمر ميگردد
- رباعي شماره 33: كس عهد وفا چنانكه پروانهٔ خرد
- رباعي شماره 34: دستارچهاي كان بت دلبر دارد
- رباعي شماره 35: گر باد ز گل حسن شبابش ببرد
- رباعي شماره 36: كس نيست كه غم از دل ما داند برد
- رباعي شماره 37: هر وقت كه بر من آن پسر ميگذرد
- رباعي شماره 38: خالي كه مرا عاجز و محتال بكرد
- رباعي شماره 39: چون بخت به تدبير نكو نتوان كرد
- رباعي شماره 40: شمع ارچه به گريه جانگدازي ميكرد
- رباعي شماره 41: اي باد چو عزم آن زمين خواهي كرد
- رباعي شماره 42: آن دوست كه آرام دل ما باشد
- رباعي شماره 43: آن را كه جمال ماه پيكر باشد
- رباعي شماره 44: آن را كه نظر به سوي هر كس باشد
- رباعي شماره 45: هر سرو كه در بسيط عالم باشد
- رباعي شماره 46: گر دست تو در خون روانم باشد
- رباعي شماره 47: بيچاره كسي كه بر تو مفتون باشد
- رباعي شماره 48: آهو بره را كه شير در پي باشد
- رباعي شماره 49: ما را به چه روي از تو صبوري باشد
- رباعي شماره 50: مشنو كه مرا از تو صبوري باشد
- رباعي شماره 51: آن خال حسن كه ديدمي خالي شد
- رباعي شماره 52: داني كه چرا بر دهنم راز آمد
- رباعي شماره 53: روزي نظرش بر من درويش آمد
- رباعي شماره 54: گفتم شب وصل و روز تعطيل آمد
- رباعي شماره 55: وقت گل و روز شادماني آمد
- رباعي شماره 56: در چشم من آمد آن سهي سرو بلند
- رباعي شماره 57: در خرقهٔ توبه آمدم روزي چند
- رباعي شماره 58: گويند مرو در پي آن سرو بلند
- رباعي شماره 59: كس با تو عدو محاربت نتواند
- رباعي شماره 60: آنان كه پريروي و شكر گفتارند
- رباعي شماره 61: آن كودك لشكري كه لشكر شكند
- رباعي شماره 62: كس عيب نظر باختن ما نكند
- رباعي شماره 63: مجنون اگر احتمال ليلي نكند
- رباعي شماره 64: آن درد ندارم كه طبيبان دانند
- رباعي شماره 65: مردان نه بهشت و رنگ و بو ميخواهند
- رباعي شماره 66: هر چند كه عيبم از قفا ميگويند
- رباعي شماره 67: با دوست به گرمابه درم خلوت بود
- رباعي شماره 68: من دوش قضا يار و قدر پشتم بود
- رباعي شماره 69: داد طرب از عمر بده تا برود
- رباعي شماره 70: سوداي تو از سرم به در مينرود
- رباعي شماره 71: من گر سگكي زان تو باشم چه شود؟
- رباعي شماره 72: چون صورت خويشتن در آيينه بديد
- رباعي شماره 73: گر تير جفاي دشمنان ميآيد
- رباعي شماره 74: من چاكر آنم كه دلي بربايد
- رباعي شماره 75: اين ريش تو سخت زود برميآيد
- رباعي شماره 76: امشب نه بياض روز برميآيد
- حرف ر
- حرف ز
- حرف س
- حرف ش
- حرف گ
- حرف ل
- حرف م
- رباعي شماره 94: خود را به مقام شير ميدانستم
- رباعي شماره 95: خورشيد رخا من به كمند تو درم
- رباعي شماره 96: هر سروقدي كه بگذرد در نظرم
- رباعي شماره 97: شبهاي دراز بيشتر بيدارم
- رباعي شماره 98: از جملهٔ بندگان منش بندهترم
- رباعي شماره 99: خيزم كه نماند بيش ازين تدبيرم
- رباعي شماره 100: گر بر رگ جان ز شستت آيد تيرم
- رباعي شماره 101: آن دوست كه ديدنش بياريد چشم
- رباعي شماره 102: آن رفته كه بود دل بدو مشغولم
- رباعي شماره 103: منديش كه سست عهد و بدپيمانم
- رباعي شماره 104: من بندهٔ بالاي تو شمشاد تنم
- رباعي شماره 105: هر گه كه نظر بر گل رويت فكنم
- رباعي شماره 106: آرام دل خويش نجويم چه كنم؟
- رباعي شماره 107: گفتم كه دگر چشم به دلبر نكنم
- رباعي شماره 108: من با تو سكون نگيرم و خو نكنم
- رباعي شماره 109: خيزم قد و بالاي چو حورش بينم
- رباعي شماره 110: ميآيي و لطف و كرمت ميبينم
- رباعي شماره 111: چون ميكشد آن طيرهٔ خورشيد و مهم
- رباعي شماره 112: من با دگري دست به پيمان ندهم
- رباعي شماره 113: ما حاصل عمري به دمي بفروشيم
- رباعي شماره 114: بگذشت بر آب چشم همچون جويم
- حرف ن
- رباعي شماره 115: ياران به سماع ناي و ني جامهدران
- رباعي شماره 116: يرليغ ده اي خسرو خوبان جهان
- رباعي شماره 117: من خاك درش به ديده خواهم رفتن
- رباعي شماره 118: مه را ز فلك به طرف بام آوردن
- رباعي شماره 119: در ديده به جاي سرمه سوزن ديدن
- رباعي شماره 120: اي دوست گرفته بر سر ما دشمن
- رباعي شماره 121: اي دست تو آتش زده در خرمن من
- رباعي شماره 122: آن لطف كه در شمايل اوست ببين
- حرف و
- حرف ه
- رباعي شماره 125: ما را نه ترنج از تو مرادست نه به
- رباعي شماره 126: نه سرو توان گفت و نه خورشيد و نه ماه
- رباعي شماره 127: اي كاش نكردمي نگاه از ديده
- رباعي شماره 128: اي بيرخ تو چو لالهزارم ديده
- رباعي شماره 129: اي مطرب ازان حريف پيغامي ده
- رباعي شماره 130: اي راهروان را گذر از كوي تو نه
- رباعي شماره 131: هرگز بود آدمي بدين زيبايي؟
- حرف ي
- رباعي شماره 132: گيرم كه به فتواي خردمندي و راي
- رباعي شماره 133: كي دانستم كه بيخطا برگردي؟
- رباعي شماره 134: اي كاش كه مردم آن صنم ديدندي
- رباعي شماره 135: گفتم بكنم توبه ز صاحبنظري
- رباعي شماره 136: هر روز به شيوهاي و لطفي دگري
- رباعي شماره 137: اي بلبل خوش سخن چه شيرين نفسي
- رباعي شماره 138: اي پيش تو لعبتان چيني حبشي
- رباعي شماره 139: ماها همه شيريني و لطف و نمكي
- رباعي شماره 140: كرديم بسي جام لبالب خالي
- رباعي شماره 141: در وهم نيايد كه چه شيرين دهني
- رباعي شماره 142: گر كام دل از زمانه تصوير كني
- رباعي شماره 143: اي كودك لشكري كه لشكر شكني
- رباعي شماره 144: اي مايهٔ درمان نفسي ننشيني
- رباعي شماره 145: گر دشمن من به دوستي بگزيني
- رباعي شماره 146: گر دولت و بخت باشد و روزبهي
- قطعات
- ملحقات و مفردات
- تكه
- مفردات
- ا
- ب
- ت
- ةدع الجواري في الدماء ماخرة
- ةسلام عليكم اهل بيت كرامة
- تميميرم و همچنان نظر بر چپ و راست
- خيري كه برآيدت به توفيق از دست
- گر سفله به مال و جاه از آزاده بهست
- كس نيست كه مهر تو درو شايد بست
- دولت جاويد به طاعت درست
- گوينده را چه غم كه نصيحت قبول نيست
- رفتن چو ضرورتست و منزل بگذاشت
- هر كه گويد كلاغ چون بازست
- گر راه نمايي همه عالم راهست
- خواهي كه به طبعت همه كس دارد دوست
- اگر بواب و سرهنگان هم از درگه برانندت
- اين بار نه بانگ چنگ و ناي و دهلست
- د
- داز روي نكو صبر نميشايد كرد
- از مايهٔ بيسود نياسايد مرد
- گمان مبر كه جهان اعتماد را شايد
- بيچاره كه در ميان دريا افتاد
- توان نان خورد اگر دندان نباشد
- چه كندمالك مختار كه فرمان ندهد
- وقتي دل دوستان به جنگ آزارند
- گفتم كه برآيد آبي از چاه اميد
- دروغي كه حالي دلت خوش كند
- غريب شهر كسان تا نبوده باشد مرد
- سلطان كه به منزل گدايان آيد
- در طالع من نيست كه نزديك تو باشم
- نيافريد خدايت به خلق حاجتمند
- گر ز هفت آسمان گزند آيد
- در گرگ نگه مكن كه بزغاله برد
- بشنو كه من نصيحت پيران شنيدهام
- مرغ جايي رود كه چينه بود
- خورشيد كه بر جامهٔ درويش افتد
- تواضع گر چه محبوبست و فضل بيكران دارد
- نه هر بيرون كه بپسندي درونش همچنان باشد
- سگ هم از كوچكي پليد بود
- شادماني مكن كه دشمن مرد
- گر هيمه عود گردد و گر سنگ در شود
- هر كه دندان به خويشتن بنهاد
- بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود
- ر
- ز
- ش
- غ
- ف
- ق
- ك
- ل
- م
- ن
- و
- ه
- ي
- يتبعته العيون حيث تمشي
- يكتبت ليبقي الذكر امم بعدي
- يو كل بليغ بالغ السعي في دمي
- يميشنيدم به حسن چون قمري
- كرم به جاي فروماندگان چو نتواني
- ز خيرت خير پيش آيد، بكن چندانكه بتواني
- اگر بريان كند بهرام، گوري
- نداند آنكه درآورد دوستان از پاي
- اين باد و بروت و نخوت اندر بيني
- آن گوي كه طاقت جوابش داري
- مردي نه به قوتست و شمشيرزني
- به پارسايي و رندي و فسق و مستوري
- چو نفس آرام ميگيرد چه در قصري چه در غاري
- شمع كز حد به در بيفروزي
- تو با اين لطف دلبندي چرا با ما نپيوندي
- نقاب از بهر آن باشد كه بربندند روي زشت
- از دست كسي بستده هر روز عطايي
- اي گرگ نگفتمت كه روزي
- كدام قوت و مردانگي و برنايي
- خدا را در فراخي خوان و در عيش و تن آساني
- گهي كاندر بلا ماني خدا خواني
- غزليات
- بوستان
- باب اول در عدل و تدبير و راي
- سر آغاز
- حكايت ملك روم با دانشمند
- حكايت مرزبان ستمگار با زاهد
- گفتار اندر نگه داشتن خاطر درويشان
- حكايت در معني رحمت با ناتوانان در حال توانايي
- حكايت
- اندر معني عدل و ظلم و ثمرهٔ آن
- حكايت برادران ظالم و عادل و عاقبت ايشان
- صفت جمعيت اوقات درويشان راضي
- حكايت عابد و استخوان پوسيده
- گفتار اندر نكوكاري و بد كاري و عاقبت آنها
- حكايت در تدبير و تأخير در سياست
- حكايت شحنه مردم آزار
- حكايت حجاج يوسف
- در نواخت رعيت و رحمت بر افتادگان
- حكايت در اين معني
- گفتار اندر بيوفائي دنيا
- در تغير روزگار و انتقال مملكت
- حكايت قزل ارسلان با دانشمند
- حكايت
- حكايت پادشاه غور با روستايي
- حكايت مأمون با كنيزك
- گفتار اندر بخشايش بر ضعيفان
- حكايت درويش صادق و پادشاه بيدادگر
- حكايت زورآزماي تنگدست
- حكايت در معني خاموشي از نصيحت كسي كه پند نپذيرد
- گفتار اندر راي و تدبير ملك و لشكر كشي
- گفتار اندر نواخت لشكريان در حالت امن
- گفتار اندر تقويت مردان كار آزموده
- گفتار اندر دلداري هنرمندان
- گفتار اندر حذر كردن از دشمنان
- گفتار اندر دفع دشمن به راي و تدبير
- گفتار اندر ملاطفت با دشمن از روي عاقبت انديشي
- در معني شفقت بر حال رعيت
- گفتار اندر حذر از دشمني كه در طاعت آيد
- گفتار اندر پوشيدن راز خويش
- حكايت در شناختن دوست و دشمن را
- گفتار اندر نظر در حق رعيت مظلوم
- هم در اين معني
- حكايت در معني شفقت
- حكايت اتابك تكله
- باب دهم در مناجات و ختم كتاب
- باب دوم در احسان
- سر آغاز
- حكايت كرم مردان صاحبدل
- حكايت
- گفتار اندر گردش روزگار
- حكايت در معني رحمت بر ضعيفان و انديشه در عاقبت
- حكايت
- گفتار اندر ثمره جوانمردي
- حكايت در معني صيد كردن دلها به احسان
- حكايت درويش با روباه
- حكايت
- حكايت حاتم طائي و صفت جوانمردي او
- گفتار اندر نواخت ضعيفان
- حكايت در آزمودن پادشاه يمن حاتم را به آزاد مردي
- حكايت دختر حاتم در روزگار پيغمبر(ص)
- حكايت حاتم طائي
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- حكايت پدر بخيل و پسر لاابالي
- حكايت
- حكايت در معني ثمرات نكوكاري در آخرت
- حكايت ابراهيم عليهالسلام
- حكايت
- گفتار اندر احسان با نيك و بد
- حكايت عابد با شوخ ديده
- حكايت ممسك و فرزند ناخلف
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- باب سوم در عشق و مستي و شور
- سر آغاز
- حكايت
- حكايت در صبر بر جفاي آن كه از او صبر نتوان كرد
- حكايت
- حكايت در معني استيلاي عشق بر عقل
- حكايت در معني عزت محبوب در نظر محب
- حكايت مجنون و صدق محبت او
- حكايت سلطان محمود و سيرت اياز
- حكايت
- گفتار در معني فناي موجودات در معرض وجود باري
- حكايت دهقان در لشكر سلطان
- تقرير عشق مجازي و قوت آن
- حكايت
- حكايت صاحب نظر پارسا
- گفتار اندر سماع اهل دل و تقرير حق و باطل آن
- حكايت
- حكايت پروانه و صدق محبت او
- مخاطبه شمع و پروانه
- در محبت روحاني
- حكايت در معني تحمل محب صادق
- حكايت در معني اهل محبت
- حكايت در معني غلبه وجد و سلطنت عشق
- حكايت در فدا شدن اهل محبت و غنيمت شمردن
- حكايت صبر و ثبات روندگان
- حكايت
- باب چهارم در تواضع
- سر آغاز
- حكايت در معني عزت نفس مردان
- حكايت خواجه نيكوكار و بنده نافرمان
- حكايت معروف كرخي و مسافر رنجور
- حكايت در معني سفاهت نااهلان
- حكايت
- حكايت در محرومي خويشتن بينان
- حكايت
- حكايت در معني تواضع و نيازمندي
- حكايت حاتم اصم
- حكايت زاهد تبريزي
- حكايت در اين معني
- حكايت در معني احتمال از دشمن از بهر دوست
- حكايت لقمان حكيم
- حكايت جنيد و سيرت او در تواضع
- حكايت زاهد و بربط زن
- حكايت صبر مردان بر جفا
- حكايت اميرالمومنين علي (ع) و سيرت پاك او
- حكايت
- حكايت ذوالنون مصري
- حكايت در معني نظر مردان در خود به حقارت
- حكايت بايزيد بسطامي
- حكايت عيسي (ع) و عابد و ناپارسا
- حكايت دانشمند
- حكايت توبه كردن ملك زادهٔ گنجه
- حكايت
- حكايت در معني تواضع نيكمردان
- باب پنجم در رضا
- باب ششم در قناعت
- باب هفتم در عالم تربيت
- سر آغاز
- حكايت در خاصيت پرده پوشي و سلامت خاموشي
- گفتار اندر غيبت و خللهايي كه از وي صادر شود
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- حكايت روزه در حال طفوليت
- حكايت
- گفتار اندر كساني كه غيبت ايشان روا باشد
- حكايت دزد و سيستاني
- حكايت اندر نكوهش غمازي و مذلت غمازان
- گفتار اندر فضيلت خاموشي
- حكايت فريدون و وزير و غماز
- گفتار اندر پرورش زنان و ذكر صلاح و فساد ايشان
- حكايت
- گفتار اندر پروردن فرزندان
- حكايت
- گفتار اندر پرهيز كردن از صحبت احداث
- حكايت
- حكايت درويش صاحب نظر و بقراط حكيم
- گفتار اندر سلامت گوشهنشيني و صبر بر ايذاء خلق
- حكايت
- حكايت سلطان تكش و حفظ اسرار
- حكايت در معني سلامت جاهل در خاموشي
- حكايت
- حكايت عضد و مرغان خوش آواز
- حكايت
- حكايت
- حكايت در فضيلت خاموشي و آفت بسيار سخني
- باب هشتم در شكر بر عافيت
- سر آغاز
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- نظر در اسباب وجود عالم
- در سابقهٔ حكم ازل و توفيق خير
- حكايت سفر هندوستان و ضلالت بت پرستان
- حكايت
- گفتار اندر صنع باري عز اسمه در تركيب خلقت انسان
- حكايت اندر معني شكر منعم
- گفتار اندر گزاردن شكر نعمتها
- گفتار اندر بخشايش بر ناتوانان و شكر نعمت حق در توانايي
- حكايت سلطان طغرل و هندوي پاسبان
- حكايت
- حكايت
- باب نهم در توبه و راه صواب
- سر آغاز
- حكايت
- موعظه و تنبيه
- حكايت در عالم طفوليت
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- حكايت مست خرمن سوز
- حكايت
- حكايت زليخا با يوسف (ع)
- مثل
- حكايت پيرمرد و تحسر او بر روزگار جواني
- حكايت سفر حبشه
- حكايت
- حكايت
- حكايت
- گفتار اندر غنيمت شمردن جواني پيش از پيري
- حكايت در معني ادراك پيش از فوت
- حكايت
- حكايت در معني بيداري از خواب غفلت
- حكايت
- حكايت عداوت در ميان دو شخص
- در نيايش خداوند
- باب اول در عدل و تدبير و راي
- گلستان
- باب اول در سيرت پادشاهان
- حكايت شمارهٔ ۱
- حكايت شمارهٔ ۲
- حكايت شمارهٔ ۳
- حكايت شمارهٔ ۴
- حكايت شمارهٔ ۵
- حكايت شمارهٔ ۶
- حكايت شمارهٔ ۷
- حكايت شمارهٔ ۸
- حكايت شمارهٔ ۹
- حكايت شمارهٔ ۱۰
- حكايت شمارهٔ ۱۱
- حكايت شمارهٔ ۱۲
- حكايت شمارهٔ ۱۳
- حكايت شمارهٔ ۱۴
- حكايت شمارهٔ ۱۵
- حكايت شمارهٔ ۱۶
- حكايت شمارهٔ ۱۷
- حكايت شمارهٔ ۱۸
- حكايت شمارهٔ ۱۹
- حكايت شمارهٔ ۲۰
- حكايت شمارهٔ ۲۱
- حكايت شمارهٔ ۲۲
- حكايت شمارهٔ ۲۳
- حكايت شمارهٔ ۲۴
- حكايت شمارهٔ ۲۵
- حكايت شمارهٔ ۲۶
- حكايت شمارهٔ ۲۷
- حكايت شمارهٔ ۲۸
- حكايت شمارهٔ ۲۹
- حكايت شمارهٔ ۳۰
- حكايت شمارهٔ ۳۱
- حكايت شمارهٔ ۳۲
- حكايت شمارهٔ ۳۳
- حكايت شمارهٔ ۳۴
- حكايت شمارهٔ ۳۵
- حكايت شمارهٔ ۳۶
- حكايت شمارهٔ ۳۷
- حكايت شمارهٔ ۳۸
- حكايت شمارهٔ ۳۹
- حكايت شمارهٔ ۴۰
- حكايت شمارهٔ ۴۱
- باب دوم در اخلاق درويشان
- حكايت شمارهٔ ۱
- حكايت شمارهٔ ۲
- حكايت شمارهٔ ۳
- حكايت شمارهٔ ۴
- حكايت شمارهٔ ۵
- حكايت شمارهٔ ۶
- حكايت شمارهٔ ۷
- حكايت شمارهٔ ۸
- حكايت شمارهٔ ۹
- حكايت شمارهٔ ۱۰
- حكايت شمارهٔ ۱۱
- حكايت شمارهٔ ۱۲
- حكايت شمارهٔ ۱۳
- حكايت شمارهٔ ۱۴
- حكايت شمارهٔ ۱۵
- حكايت شمارهٔ ۱۶
- حكايت شمارهٔ ۱۷
- حكايت شمارهٔ ۱۸
- حكايت شمارهٔ ۱۹
- حكايت شمارهٔ ۲۰
- حكايت شمارهٔ ۲۱
- حكايت شمارهٔ ۲۲
- حكايت شمارهٔ ۲۳
- حكايت شمارهٔ ۲۴
- حكايت شمارهٔ ۲۵
- حكايت شمارهٔ ۲۶
- حكايت شمارهٔ ۲۷
- حكايت شمارهٔ ۲۸
- حكايت شمارهٔ ۲۹
- حكايت شمارهٔ ۳۰
- حكايت شمارهٔ ۳۱
- حكايت شمارهٔ ۳۲
- حكايت شمارهٔ ۳۳
- حكايت شمارهٔ ۳۴
- حكايت شمارهٔ ۳۵
- حكايت شمارهٔ ۳۶
- حكايت شمارهٔ ۳۷
- حكايت شمارهٔ ۳۸
- حكايت شمارهٔ ۳۹
- حكايت شمارهٔ ۴۰
- حكايت شمارهٔ ۴۱
- حكايت شمارهٔ ۴۲
- حكايت شمارهٔ ۴۳
- حكايت شمارهٔ ۴۴
- حكايت شمارهٔ ۴۵
- حكايت شمارهٔ ۴۶
- باب سوم در فضيلت قناعت
- حكايت شمارهٔ ۱
- حكايت شمارهٔ ۲
- حكايت شمارهٔ ۳
- حكايت شمارهٔ ۴
- حكايت شمارهٔ ۵
- حكايت شمارهٔ ۶
- حكايت شمارهٔ ۷
- حكايت شمارهٔ ۸
- حكايت شمارهٔ ۹
- حكايت شمارهٔ ۱۰
- حكايت شمارهٔ ۱۱
- حكايت شمارهٔ ۱۲
- حكايت شمارهٔ ۱۳
- حكايت شمارهٔ ۱۴
- حكايت شمارهٔ ۱۵
- حكايت شمارهٔ ۱۶
- حكايت شمارهٔ ۱۷
- حكايت شمارهٔ ۱۸
- حكايت شمارهٔ ۱۹
- حكايت شمارهٔ ۲۰
- حكايت شمارهٔ ۲۱
- حكايت شمارهٔ ۲۲
- حكايت شمارهٔ ۲۳
- حكايت شمارهٔ ۲۴
- حكايت شمارهٔ ۲۵
- حكايت شمارهٔ ۲۶
- حكايت شمارهٔ ۲۷
- حكايت شمارهٔ ۲۸
- باب چهارم در فوايد خاموشي
- باب پنجم در عشق و جواني
- باب ششم در ضعف و پيري
- باب هفتم در تأثير تربيت
- باب هشتم در آداب صحبت
- بخش ۱
- بخش ۲
- بخش ۳
- بخش ۴
- بخش ۵
- بخش ۶
- بخش ۷
- بخش ۸
- بخش ۹
- بخش ۱۰
- بخش ۱۱
- بخش ۱۲
- بخش ۱۳
- بخش ۱۴
- بخش ۱۵
- بخش ۱۶
- بخش ۱۷
- بخش ۱۸
- بخش ۱۹
- بخش ۲۰
- بخش ۲۱
- بخش ۲۲
- بخش ۲۳
- بخش ۲۴
- بخش ۲۵
- بخش ۲۶
- بخش ۲۷
- بخش ۲۸
- بخش ۲۹
- بخش ۳۰
- بخش ۳۱
- بخش ۳۲
- بخش ۳۳
- بخش ۳۴
- بخش ۳۵
- بخش ۳۶
- بخش ۳۷
- بخش ۳۸
- بخش ۳۹
- بخش ۴۰
- بخش ۴۱
- بخش ۴۲
- بخش ۴۳
- بخش ۴۴
- بخش ۴۵
- بخش ۴۶
- بخش ۴۷
- بخش ۴۸
- بخش ۴۹
- بخش ۵۰
- بخش ۵۱
- بخش ۵۲
- بخش ۵۳
- بخش ۵۴
- بخش ۵۵
- بخش ۵۶
- بخش ۵۷
- بخش ۵۸
- بخش ۵۹
- بخش ۶۰
- بخش ۶۱
- بخش ۶۲
- بخش ۶۳
- بخش ۶۴
- بخش ۶۵
- بخش ۶۶
- بخش ۶۷
- بخش ۶۸
- بخش ۶۹
- بخش ۷۰
- بخش ۷۱
- بخش ۷۲
- بخش ۷۳
- بخش ۷۴
- بخش ۷۵
- بخش ۷۶
- بخش ۷۷
- بخش ۷۸
- بخش ۷۹
- بخش ۸۰
- بخش ۸۱
- بخش ۸۲
- بخش ۸۳
- بخش ۸۴
- بخش ۸۵
- بخش ۸۶
- بخش ۸۷
- بخش ۸۸
- بخش ۸۹
- بخش ۹۰
- بخش ۹۱
- بخش ۹۲
- بخش ۹۳
- بخش ۹۴
- بخش ۹۵
- بخش ۹۶
- بخش ۹۷
- بخش ۹۸
- بخش ۹۹
- بخش ۱۰۰
- باب اول در سيرت پادشاهان
- مواعظ
- غزليات
- حرف ا
- حرف ب
- حرف ت
- غزل 5: دريغ صحبت ديرين و حق ديد و شناخت
- غزل 6: اي يار ناگزير كه دل در هواي تست
- غزل 7: مقصود عاشقان دو عالم لقاي تست
- غزل 8: درد عشق از تندرستي خوشترست
- غزل 9: منزل عشق از جهاني ديگرست
- غزل 10: فلك با بخت من دايم به كينست
- غزل 11: آن را كه جاي نيست همه شهر جاي اوست
- غزل 12: آن به كه چون مني نرسد در وصال دوست
- غزل 13: به جهان خرم از آنم كه جهان خرم ازوست
- غزل 14: از جان برون نيامده جانانت آرزوست
- غزل 15: هر كه هر بامداد پيش كسيست
- غزل 16: خوشتر از دوران عشق ايام نيست
- غزل 17: چون عيش گدايان به جهان سلطنتي نيست
- غزل 18: تن آدمي شريفست به جان آدميت
- غزل 19: صبحدمي كه بركنم، ديده به روشناييت
- حرف د
- غزل 20: دنيي آن قدر ندارد كه برو رشك برند
- غزل 21: نادر از عالم توحيد كسي برخيزد
- غزل 22: ذوق شراب انست، وقتي اگر بباشد
- غزل 23: نه هر چه جانورند آدميتي دارند
- غزل 24: بيفكن خيمه تا محمل برانند
- غزل 25: اگر خداي نباشد ز بندهاي خشنود
- غزل 26: شرف نفس به جودست و كرامت به سجود
- غزل 27: بسيار سالها به سر خاك ما رود
- غزل 28: وقت آنست كه ضعف آيد و نيرو برود
- غزل 29: روي در مسجد و دل ساكن خمار چه سود
- غزل 30: هر كسي در حرم عشق تو محرم نشود
- غزل 31: از صومعه رختم به خرابات برآريد
- حرف ر
- حرف ش
- حرف غ
- حرف ل
- حرف م
- غزل 41: دوش در صحراي خلوت گوي تنهايي زدم
- غزل 42: بر سر آنم كه پاي صبر در دامن كشم
- غزل 43: در ميان صومعه سالوس پر دعوي منم
- غزل 44: باد گلبوي سحر خوش ميوزد خيز اي نديم
- غزل 45: ما اميد از طاعت و چشم از ثواب افكندهايم
- غزل 46: ساقيا مي ده كه ما دردي كش ميخانهايم
- غزل 47: خرما نتوان خوردن ازين خار كه كشتيم
- غزل 48: خداوندي چنين بخشنده داريم
- غزل 49: تو پس پرده و ما خون جگر ميريزيم
- غزل 50: برخيز تا به عهد امانت وفا كنيم
- غزل 51: برخيز تا طريق تكلف رها كنيم
- حرف ن
- حرف ه
- حرف ي
- غزل 56: اي صوفي سرگردان، در بند نكونامي
- غزل 57: آستين بر روي و نقشي در ميان افكندهاي
- غزل 58: چو كسي درآمد از پاي و تو دستگاه داري
- غزل 59: يارب از ما چه فلاح آيد اگر تو نپذيري
- غزل 60: هر روز باد ميبرد از بوستان گلي
- غزل 61: پاكيزه روي را كه بود پاكدامني
- غزل 62: اگر لذت ترك لذت بداني
- غزل 63: بربود دلم در چمني سرو رواني
- غزل 64: ياري آنست كه زهر از قبلش نوش كني
- غزل 65: مبارك ساعتي باشد كه با منظور بنشيني
- قصايد
- حرف ا
- حرف ب
- حرف ت
- حرف د
- قصيده شماره 9: بناز اي خداوند اقبال سرمد
- قصيده شماره 10: جهان بر آب نهادست و زندگي بر باد
- قصيده شماره 11: چو مرد رهرو اندر راه حق ثابت قدم گردد
- قصيده شماره 12: فضل خداي را كه تواند شمار كرد
- قصيده شماره 13: هر چيز كزان بتر نباشد
- قصيده شماره 14: فلك را اين همه تمكين نباشد
- قصيده شماره 15: سعدي اينك به قدم رفت و به سر باز آمد
- قصيده شماره 16: ماه فروماند از جمال محمد
- قصيده شماره 17: بسا نفس خردمندان كه در بند هوا ماند
- قصيده شماره 18: كدام باغ به ديدار دوستان ماند
- قصيده شماره 19: چه نيكبخت كساني كه اهل شيرازند
- قصيده شماره 20: كسي كه او نظر مهر در زمانه كند
- قصيده شماره 21: احمدالله تعالي كه به ارغام حسود
- قصيده شماره 22: مطرب مجلس بساز زمزمهٔ عود
- قصيده شماره 23: تو را ز دست اجل كي فرار خواهد بود
- قصيده شماره 24: روزي كه زير خاك تن ما نهان شود
- حرف ر
- حرف ز
- حرف ل
- حرف م
- حرف ن
- قصيده شماره 42: اين منتي بر اهل زمين بود از آسمان
- قصيده شماره 43: برگ تحويل ميكند رمضان
- قصيده شماره 44: تمام گشت و مزين شد اين خجسته مكان
- قصيده شماره 45: شكر به شكر نهم در دهان مژده دهان
- قصيده شماره 46: تو را كه گفت كه برقع برافكن اي فتان
- قصيده شماره 47: اي محافل را به ديدار تو زين
- قصيده شماره 48: تبارك الله از آن نقشبند ماء مهين
- حرف و
- حرف ه
- حرف ي
- قصيده شماره 51: اي كه پنجاه رفت و در خوابي
- قصيده شماره 52: به نوبتاند ملوك اندرين سپنج سراي
- قصيده شماره 53: چه دعا گويمت اي سايهٔ ميمون هماي
- قصيده شماره 54: به خرمي و به خير آمدي و آزادي
- قصيده شماره 55: اي نفس اگر به ديدهٔ تحقيق بنگري
- قصيده شماره 56: بزن كه قوت بازوي سلطنت داري
- قصيده شماره 57: گرين خيال محقق شود به بيداري
- قصيده شماره 58: وجودم به تنگ آمد از جور تنگي
- قصيده شماره 59: دنيا نيرزد آنكه پريشان كني دلي
- قصيده شماره 60: دريغ روز جواني و عهد برنايي
- قصيده شماره 61: شبي و شمعي و گويندهاي و زيبايي
- مراثي
- قطعات
- حرف ا
- حرف ب
- حرف ت
- شماره 9: صمدا كافي المهمات
- شماره 10: به فريدون نه تاج ماند و نه تخت
- شماره 11: ضرورتست كه بر ديگران بگيرد سخت
- شماره 12: كه هر شبي را بياختلاف روزي هست
- شماره 13: دريغ سود ندارد چو رفت كار از دست
- شماره 14: گرت چالاكي و مردانگي هست
- شماره 15: ديگري تنگ عيش و كوتهدست
- شماره 16: تو راست باش كه هر دولتي كه هست تو راست
- شماره 17: پشت خم ميكنند و بالا راست
- شماره 18: كه هر چه دوست كند همچو دوست محبوبست
- شماره 19: به حكم آنكه تو را هم اميد مغفرتست
- شماره 20: يا ديو كسي گفت كه رضوان بهشتست
- شماره 21: بنده از اسب خويش در رنجست
- شماره 22: عمر در بندگي به سر بردست
- شماره 23: كوته نظر مباش كه در سنگ گوهرست
- شماره 24: كه دنيا و دين را درم ياورست
- شماره 25: به تلطف نه كار هشيارست
- شماره 26: كه فلاني به فسق ممتازست
- شماره 27: بدگوهري كه خبث طبيعيش در رگست
- شماره 28: سختي مبر كه وجه كفافت معينست
- شماره 29: پيش اعمي چراغ داشتنست
- شماره 30: صاحب عقلش نشمارد به دوست
- شماره 31: به گردون ميرسد فريادش از پوست
- شماره 32: شاهدت روي و دلپذيرت خوست
- شماره 33: لاغري بر من گرفت آن كز گدايي فربهست
- شماره 34: آزاد باش تا نفسي روزگار هست
- شماره 35: مباش غره كه هيچ آفريده واقف نيست
- شماره 36: حلال باد خراجش كه مزد چوپانيست
- شماره 37: چون ماه پيكري كه برو سرخ و زرد نيست
- شماره 38: كه پند مصلحت آموز كاربندش نيست
- شماره 39: نه مردست آنكه در وي مردمي نيست
- شماره 40: سال و مه كردي به كوه و دشت گشت
- شماره 41: من آن نيم كه سخن در غلاف خواهم گفت
- حرف خ
- حرف د
- شماره 44: همي گفت و رخ بر زمين مينهاد
- شماره 45: اقبال و دولت و شرفت مستدام باد
- شماره 46: كه بختت با سعادت مقترن باد
- شماره 47: بگذشت بسي ز بوستان باد
- شماره 48: وآنچه پيروزي و بهروزي در آنست آن دهاد
- شماره 49: كه نود ساله چون پدر گردد
- شماره 50: برو بپرس كه خسرو ازين ميانه چه برد
- شماره 51: تا روي آفتاب معفر كنم به گرد
- شماره 52: مهمل رها مكن كه زمانش بپرورد
- شماره 53: آن قدر عمري كه دارد مردم آزاد مرد
- شماره 54: پيريش هم بقا نخواهد كرد
- شماره 55: زو قناعت به ميوه بايد كرد
- شماره 56: كس تيغ بلا زدن نيارد
- شماره 57: به جوانمردي و ادب دارد
- شماره 58: وگر كني سر تسليم بر زمين دارد
- شماره 59: همچو ابليس همان طينت ماضي دارد
- شماره 60: سود، سرمايه به يك بار ببرد
- شماره 61: آب جوي آمد و غلام ببرد
- شماره 62: بر يك ورق نويس كه بر هفت بگذرد
- شماره 63: كه نداني كدام بايد كرد
- شماره 64: دل در جهان مبند كه با كس وفا نكرد
- شماره 65: چنان تلخ باشد كه گويي تبر زد
- شماره 66: كاين دولت و منصب آن نيرزد
- شماره 67: هر چند دلش جواد باشد
- شماره 68: ز عيب خويش نبايد كه بيخبر باشد
- شماره 69: و آتش و صعقه پيش و پس باشد
- شماره 70: همچو لل كه در صدف باشد
- شماره 71: اول انديشه كند مرد كه عاقل باشد
- شماره 72: گرانجان لايق تحسين نباشد
- شماره 73: گرچه در پاي منبري باشد
- شماره 74: تو مپندار كه از سيل دمان انديشد
- شماره 75: از دو چشم جوان چرا نچكد
- شماره 76: شرط يار آنست كز پيوند يارش نگسلد
- شماره 77: به وقت مرگ پشيمان همي خورد سوگند
- شماره 78: تو هم از من به ياد دار اين پند
- شماره 79: كه آب ديدهٔ مظلوم در نور داند
- شماره 80: كه با ما بر قرار خود بماند
- شماره 81: نه كسري و دارا و جمشيد ماند
- شماره 82: حيوانيست كه بالاش به انسان ماند
- شماره 83: همه بيگانگانش خويش گردند
- شماره 84: ارباب فنون با همه علمي كه بخواندند
- شماره 85: مشفق و مهربان يكدگرند
- شماره 86: بسا خونا كه در عالم بريزند
- شماره 87: تا دل خلق نيك بخراشند
- شماره 88: گوش بر نالهٔ حمام كند
- شماره 89: دزدي بيتير و كمان ميكند
- شماره 90: كه از گزند تو مردم هنوز مينالند
- شماره 91: كه جهانش ز دست مينالند
- شماره 92: به دور مرد از كمر بگردانند
- شماره 93: كه مرغان هوا حيران بمانند
- شماره 94: كه خار ديدهٔ بدبخت نيكبختانند
- شماره 95: كه خردمند را عزيز كنند
- شماره 96: كه در مصالح بيچارگان نظر نكند
- شماره 97: گر جهاني به هم آيد به بعيدش نكنند
- شماره 98: به سخن گفتن زيباش بدان به نشوند
- شماره 99: تا تو را بر دواب فضل نهند
- شماره 100: نيكخواهان دولت شاهند
- شماره 101: و آن را كه خداي برگزيند
- شماره 102: كه كسي مرگ دشمنان بيند
- شماره 103: همچون تو حلالزاده بايند
- شماره 104: گرچه تاريك طبع و بدخويند
- شماره 105: كه زهر در قدح انگبين تواند بود
- شماره 106: چه رنجها بكشيدند و ديگري آسود
- شماره 107: رفق پيش آر و مدارا و تواضع كن و جود
- شماره 108: حق بيازرد و خلق را بربود
- شماره 109: مرد صاحبنظر آنجا كه وفا بيند و جود
- شماره 110: اگر مراد برآيد هنوز باشد زود
- شماره 111: اي بسا روز كه در زير زمين خواهد بود
- شماره 112: چو آستانه نديم خسيت بايد بود
- شماره 113: كه از ظلم او سينهها چاك بود
- شماره 114: تا غبار از ميان ما برود
- شماره 115: تا دل خويش نيازارد و درهم نشود
- شماره 116: از همه خلق بيشتر خواهد
- شماره 117: كه اي خزانهٔ ارزاق را كف تو كليد
- شماره 118: كه فلان را محل وعده رسيد
- شماره 119: همچنان از كرمت بر نگرفتست اميد
- شماره 120: ز بهر هشتن و پرداختن نفرمايد
- شماره 121: كه بارگاه ملوك و صدور را شايد
- شماره 122: به خستگان پراكنده بر نبخشايد
- شماره 123: چاه دروازهٔ كنعان به پدر ننمايد
- شماره 124: كه همه نقش او نكو آيد
- شماره 125: اگر موافق شاه زمانه ميآيد
- شماره 126: در رحمت او كسي چه گويد
- شماره 127: اين سخن سهل تستري گويد
- حرف ر
- شماره 128: گرچه هستم به اصل و دانش حر
- شماره 129: اميدوار قبول از مهيمن غفار
- شماره 130: زبان خلق و به افسون دهان شيدا مار
- شماره 131: از بيادبان جفاي بسيار
- شماره 132: كه نيست جز سلسل البول را در او ادرار
- شماره 133: قدم ز رفتن و پرسيدنش دريغ مدار
- شماره 134: شب و روز ضايع به خمر و خمار
- شماره 135: كه رود چون درندگان به شكار
- شماره 136: كيفر برد ز حملهٔ مردان كارزار
- شماره 137: شفيع روز قيامت محمد مختار
- شماره 138: وز چه فرياد ميكني هموار
- شماره 139: رسم خيرش همچنان بر جاي دار
- شماره 140: دگر از وي اميد خير مدار
- شماره 141: فردا اميد رحمت و عفو خداي دار
- شماره 142: ميرود همچو سيل سر در زير
- حرف ز
- حرف ش
- شماره 147: مست و غافل كي تواند؟ عاقل و هشيار باش
- شماره 148: پند پيران تلخ باشد بشنو و بدخو مباش
- شماره 149: تا همچو كعبه روي بمالند بر درش
- شماره 150: كه نه چيزيست جاه مختصرش
- شماره 151: نرسد هرگز آفتي به برش
- شماره 152: آنچه گويي به خلق خود بنيوش
- شماره 153: عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
- شماره 154: كه وي را نباشد خردمند پيش
- حرف ك
- حرف گ
- حرف ل
- حرف م
- شماره 162: چه در حديقهٔ سلطان چه بر كنيسهٔ عام
- شماره 163: وگرنه ملك نگيرد به هيچ روي نظام
- شماره 164: مگر كسي كه جوانمرد باشد و بسام
- شماره 165: چو خواهد رفت جان از جسم مردم
- شماره 166: در سمرقند بود پندارم
- شماره 167: نبينيام كه چه برگشته حال و مسكينم
- شماره 168: الي ساق محبوب يشبه بالبرد
- شماره 169: يوم التغابن و استيقظ لمزدجر
- شماره 170: اليك الا اراد الله اسعاده
- شماره 171: درر كه بر همه باري ز ابر كف كريم
- شماره 172: ملكا جور مكن چون به جوار تو دريم
- شماره 173: حاكمان خرده نگيرند كه ما رندانيم
- حرف ن
- شماره 174: جامه چندين كي تنيدي پيله گرد خويشتن
- شماره 175: بخواهي ماند با فرعون و هامان
- شماره 176: ندانند اين سخن جز هوشمندان
- شماره 177: اين شهريار عادل و سالار سروران
- شماره 178: كه چهارم نزاد مادرشان
- شماره 179: چو بخشيدي و دادي ملك ايمان
- شماره 180: به تخت ملك بر چون پادشاهان
- شماره 181: نبايستي چنين بالا نشستن
- شماره 182: به كه حاجت به ناسزا بردن
- شماره 183: با كس مكن اي برادر من
- شماره 184: انديشه كن ز ناوك دلدوز در كمين
- حرف و
- حرف ه
- حرف ي
- شماره 189: هرگزش نيك نباشد بد نيكي فرماي
- شماره 190: به وقتي كه اقبال دادت خداي
- شماره 191: عزيز من به خردان برببخشاي
- شماره 192: كه نبض را به طبيعت شناس بنمايي
- شماره 193: وليكن صبر به بر بينوايي
- شماره 194: كه ميگردد سرم چون آسيايي
- شماره 195: به تجربت بزند بر محك دانايي
- شماره 196: چرا گويد به خدمت مينيايي
- شماره 197: گر به راي من و انديشهٔ من خرسندي
- شماره 198: كه به مردي قدم سپردندي
- شماره 199: همه دانند كه از سگ نتوان شست پليدي
- شماره 200: بازگويم نه كه صدباره ازو نحس تري
- شماره 201: گر تو خواهي كه به تندي برهاني بدري
- شماره 202: همصحبت تو همچو تو بايد هنروري
- شماره 203: وز آسمان بربايي كلاه جباري
- شماره 204: تا دل پادشه به دست آري
- شماره 205: كه هيچ خربزه داري رسيده؟ گفت آري
- شماره 206: تو برگ حاشيت و لشكر از كجا آري
- شماره 207: اي كه در كام نعمت و نازي
- شماره 208: جهد كن تا برون خط باشي
- شماره 209: خوار و مذموم و متهم باشي
- شماره 210: چو بيجرم از كسي آزرده باشي
- شماره 211: گوش و چشمم به مطرب و ساقي
- شماره 212: كه بد يا نيك باشد در بزرگي
- شماره 213: تا پاي برآمدت به سنگي
- شماره 214: مرد خدايي چكار بر در والي
- شماره 215: نديدم به ز خاموشي خصالي
- شماره 216: نيش بر جان ميزند چون كژدمي
- شماره 217: نگاه دار دل مردم از پريشاني
- شماره 218: هر چند كه بالغ شدي آخر تو آني
- شماره 219: ماند پس مرگ جاوداني
- شماره 220: مگر كسي كه تهور كند به ناداني
- شماره 221: كه التفات نكردند به روي اهل معاني
- شماره 222: از منقطعان كارواني
- شماره 223: روا بود كه به كمترگناه بند كني
- شماره 224: شكر يك نعمت از انعام خدايي نكني
- شماره 225: منت منه كه ملك خود آباد ميكني
- شماره 226: ليكن تو گوش هوش نداري كه بشنوي
- مثنويات
- شمارهٔ ۱ - در پند و اخلاق-
- شمارهٔ ۱۰-
- شمارهٔ ۱۱-
- شمارهٔ ۱۲-
- شمارهٔ ۱۳-
- شمارهٔ ۱۴-
- شمارهٔ ۱۵-
- شمارهٔ ۱۶-
- شمارهٔ ۱۷-
- شمارهٔ ۱۸-
- شمارهٔ ۱۹-
- شمارهٔ ۲-
- شمارهٔ ۲۰-
- شمارهٔ ۲۱-
- شمارهٔ ۲۲-
- شمارهٔ ۲۳-
- شمارهٔ ۲۴-
- شمارهٔ ۲۵-
- شمارهٔ ۲۶-
- شمارهٔ ۲۷-
- شمارهٔ ۲۸-
- شمارهٔ ۲۹-
- شمارهٔ ۳-
- شمارهٔ ۳۰-
- شمارهٔ ۳۱ - حكايت-
- شمارهٔ ۳۲-
- شمارهٔ ۳۳-
- شمارهٔ ۳۴-
- شمارهٔ ۳۵-
- شمارهٔ ۳۶-
- شمارهٔ ۳۷-
- شمارهٔ ۳۸-
- شمارهٔ ۳۹-
- شمارهٔ ۴-
- شمارهٔ ۴۰-
- شمارهٔ ۴۱ - حكايت-
- شمارهٔ ۴۲-
- شمارهٔ ۴۳-
- شمارهٔ ۴۴-
- شمارهٔ ۴۵-
- شمارهٔ ۴۶-
- شمارهٔ ۵-
- شمارهٔ ۶-
- شمارهٔ ۷-
- شمارهٔ ۸-
- شمارهٔ ۹-
- رباعيات
- حرف ت
- رباعي شماره 1: آن كيست كه دل نهاد و فارغ بنشست
- رباعي شماره 2: تدبير صواب از دل خوش بايد جست
- رباعي شماره 3: آن كس كه خطاي خويش بيند كه رواست
- رباعي شماره 4: گر در همه شهر يك سر نيشترست
- رباعي شماره 5: گر خود ز عبادت استخواني در پوست
- رباعي شماره 6: تا يك سر مويي از تو هستي باقيست
- رباعي شماره 7: بالاي قضاي رفته فرماني نيست
- رباعي شماره 8: ماهي اميد عمرم از شست برفت
- حرف د
- رباعي شماره 9: دادار كه بر ما در قسمت بگشاد
- رباعي شماره 10: نه هر كه زمانه كار او دربندد
- رباعي شماره 11: اي قدر بلند آسمان پيش تو خرد
- رباعي شماره 12: شاها سم اسبت آسمان ميسپرد
- رباعي شماره 13: ظلم از دل و دست ملك نيرو ببرد
- رباعي شماره 14: از مي طرب افزايد و مردي خيزد
- رباعي شماره 15: نادان همه جا با همه كس آميزد
- رباعي شماره 16: هر كس كه درست قول و پيمان باشد
- رباعي شماره 17: هر دولت و مكنت كه قضا ميبخشد
- رباعي شماره 18: بس چون تو ملك زمانه بر تخت نشاند
- رباعي شماره 19: نه هر كه ستم بر دگري بتواند
- رباعي شماره 20: مردان همه عمر پاره بردوختهاند
- رباعي شماره 21: عنقا بشد و فر هماييش بماند
- رباعي شماره 22: نه هر كه طراز جامه بر دوش كند
- رباعي شماره 23: فرزانه رضاي نفس رعنا نكند
- رباعي شماره 24: آن گل كه هنوز نو به دست آمده بود
- رباعي شماره 25: افسوس بر آن دل كه سماعش نربود
- رباعي شماره 26: با گل به مثل چو خار ميبايد بود
- رباعي شماره 27: جائي كه درخت عيش پربار بود
- رباعي شماره 28: داد طرب از عمر بده تا برود
- رباعي شماره 29: درياب كزين جهان گذر خواهد بود
- رباعي شماره 30: گر تير جفاي دشمنان ميآيد
- رباعي شماره 31: هركس به نصيب خويش خواهند رسيد
- حرف ر
- حرف س
- حرف ش
- حرف م
- حرف ن
- حرف ي
- رباعي شماره 46: روزي دو سه شد كه بنده ننواختهاي
- رباعي شماره 47: اي يار كجايي كه در آغوش نهاي
- رباعي شماره 48: گر كان فضائلي وگر دريايي
- رباعي شماره 49: گر سنگ همه لعل بدخشان بودي
- رباعي شماره 50: فردا كه به نامهٔ سيه درنگري
- رباعي شماره 51: گويند كه دوش شحنگان تتري
- رباعي شماره 52: آيين برادري و شرط ياري
- رباعي شماره 53: تا كي به جمال و مال دنيا نازي
- رباعي شماره 54: اي غايب چشم و حاضر دل چوني
- رباعي شماره 55: در مرد چو بد نگه كني زن بيني
- رباعي شماره 56: تا دل به غرور نفس شيطان ندهي
- حرف ت
- مثلثات
- قصايد و قطعات عربي
- غزليات
ديوان سعدي
مشخصات كتاب
شماره كتابشناسي ملي : 9939/1/1/1/1
سرشناسه : سعدي مصلح الدين بن عبدالله - 691؟ق عنوان قراردادي : [ديوان
عنوان و نام پديدآور : ديوان سعدي چاپ سنگي]گردآورنده علي بن احمد ابي بكر المشتهر به بي ستون كاتب يحيي بن ميرزا احمد سررشته دارالخوانساري وضعيت نشر : [طهران بي نا]ق 1320
مشخصات ظاهري : 494 ص : مصور26x17س م مشخصات ظاهري اثر : نستعليق
جلد مقوايي روكش تيماج قهوه اي شماره بازيابي : 9939 ن 1 ث 253825
معرفي
مشرف الدين مصلح بن عبدالله شيرازي شاعر و نويسندهٔ بزرگ قرن هفتم هجري قمري است. تخلص او “سعدي” است كه از نام اتابك مظفرالدين سعد پسر ابوبكر پسر سعد پسر زنگي گرفته شده است. وي احتمالاً بين سالهاي 600 تا 615 هجري قمري زاده شده است. در جواني به مدرسهٔ نظاميهٔ بغداد رفت و به تحصيل ادب و تفسير و فقه و كلام و حكمت پرداخت. سپس به شام و مراكش و حبشه و حجاز سفر كرد و پس از بازگشت به شيراز، به تأليف شاهكارهاي خود دست يازيد. وي در سال 655 سعدي نامه يا بوستان را به نظم درآورد و در سال بعد (656) گلستان را تأليف كرد. علاوه بر اينها قصايد، غزليات، قطعات، ترجيع بند، رباعيات و مقالات و قصايد عربي نيز دارد كه همه را در كليات وي جمع كرده اند. وي بين سالهاي 690 تا 694 هجري در شيراز درگذشت و در همانجا به خاك سپرده شد. از سعدي آثار زير از طريق اين پايگاه در دسترس قرار گرفته است: ديوان اشعار بوستان گلستان مواعظ ديگر صفحات مربوط به سعدي در اين پايگاه: اوزان اشعار سعدي استقبالهاي حافظ از سعدي