متن کامل تفسیر 18 جلدی انوار درخشان محمد حسينى همدانى ‏ بر روی سایت مرکز قرار گرفت

بسم الله الرحمن الرحیم


به گزارش روابط عمومی مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان متن کامل تفسیر انوار درخشان محمد حسينى همدانى بر روی سایت مرکز قرار گرفت . این متن که با چهار خروجی در قالب های pdf – java – android  - txt  به صورت رایگان در اختیار کاربران گذاشته شد .
کاربران می توانند جلدهای کتاب را جداگانه استفاده کنند و یا به صورت یک فایل تمامی 18 جلد تفسیر را با هم نصب نمایند . قابل استفاده در رایانه ، انواع گوشی های تلفن همراه ، انواع تبلت ها و سایت اینترنتی مرکز .

دانلود انوار درخشان در تفسير قرآن


معرفی تفسیر انوار درخشان

انوار درخشان
تأليف محمد حسينى همدانى
تفسير انوار درخشان از جمله تفاسير كامل فارسى دوران معاصر ايران است كه با جهت گيريهاى شيعى در قالب اصطلاحات و مفاهيم فلسفى و عرفانى نگاشته شده است. ويژگى مهم اين تفسير را بايد در بحث‏هاى معنوى و اخلاقى و انسان شناسى اين تفسير دانست.
نگارش اين تفسير با نثر و ادبيات فارسى در قالب فرهنگ عمومى حوزه‏هاى علميه شيعه و تركيب جمله‏هاى فارسى همراه با اصطلاحات عربى متداول است. گر چه اين نثر در تمام مجلدات تفسير يكسان نيست، اما در مجلدات نخست آن آميختگى كلمات با اصطلاحات فلسفى و عرفانى بيشتر و در مجلدات بعدى نثر آن اندكى آسان‏تر و خوش‏خوان‏تر مى‏گردد.
در مجموع، مخاطبان تفسير، افراد آگاه و آشنا با اصطلاحات علوم اسلامى و ادبيات عرب و اهل مطالعه در رشته تفسيراند، نه توده مردم.
تعداد مجلدات تفسير 18 جلد و از تاريخ 1380 تا 1404 ق، نگارش و نشر يافته است، بنابراين، زمان نگارش تفسير حدود 24 سال مى‏باشد. ناشر تفسير« انتشارات لطفى» در تهران و مصححان آن در آغاز، آقاى محمد باقر بهبودى است و از جلد چهارم به بعد حجت الاسلام آقاى مهدى انصارى، سبط مفسر و آقاى گنجى‏پور خوشنويس بوده‏اند.
در زمينه چاپ نيز مانند خود تفسير از نظر روال فصل بندى و تهيه فهرست موضوعات و تصحيح اغلاط مطبعى يكسان نيست و نوسانات بسيارى در زمينه‏هاى مختلف وجود دارد.
درباره انگيزه نگارش تفسير، مؤلف در آغاز كتاب چنين مى‏نويسد:« چنين گويد بنده ذليل سيد محمد حسينى نجفى عربزاده، مدتها در فكر بودم كه صحايف چندى در تفسير و شرح آيات كريمه از قبسات واقفان بر اسرار آنها بنگارم، و از كتاب عزيز تفأل و مسئلت خير نموده، كريمه:« و جعلها كلمة باقية فى عقبه» استهلال شد و از حكيم حميد نيز با ابتهال مسئلت نموده كه آن را از تفألات مقضيه فرمايد.»
علامه نجفى، در آغاز تفسير مقدمه‏اى در باب اهميّت قرآن و جايگاه آن در ميان مسلمانان دارد و همچنين به مسأله لزوم آموزش قرآن به فرزندان و قرائت آن و بحث كيفيت نزول قرآن اشاره دارد و آنگاه وارد تفسير مى‏گردد.
مطالب تفسيرى كتاب بر دو قسم است، آنچه از ادبيات، لغت، روايات، وجوه و احتمالات تفسيرى و شرح و توضيح جملات گفته شده، بخش نقليات تفسير را تشكيل مى‏دهد, و آنچه كه به تحليل و توصيف و نتيجه‏گيرى و برداشت هدايتى و اخلاقى از آيات برمى‏گردد، در مجموع ديدگاه مفسّر را تشكيل مى‏دهد و با تعبير:« مفسر مى‏گويد» بيان شده است.
*منابع كتاب       ابتدا
عمده‏ترين منابع كتاب، در بخش نقل روايات است كه از بخش عظيمى از جوامع روايى شيعه و سنى نقل گرديده است، اهم اين منابع به شرح زير مى‏باشند.
1. تفسير منسوب به امام حسن عسگرى: راوى اين تفسير محمد بن قاسم جرجانى استرآبادى( م قرن چهارم) است.
2. تفسير عياشى: محمد بن مسعود سمرقندى عيّاشى( م. قرن سوم) اين تفسير نيز روايى و از اهل بيت نقل حديث مى‏كند.
3. تفسير قمى: على بن ابراهيم بن هاشم قمى.( م. بعد از سنه 307 ق) اين تفسير منسوب به على بن ابراهيم است و در حقيقت گردآورى از چند تفسير است كه يكى از آنها تفسير قمى است.
4. كافى از محمد بن يعقوب كلينى( م 328 ق). از كتاب‏هاى چهارگانه حديثى مقبول شيعه.
5. من لا يحضره الفقيه، از محمد بن على بن بابويه( م 329 ق) معروف به شيخ صدوق، نيز از كتاب‏هاى چهارگانه حديثى شيعه.
6. تهذيب الاحكام فى شرح المقنعه، از محمد بن الحسن الطوسى( م 460 ق)، از كتاب‏هاى چهارگانه حديثى شيعه.
7. استبصار از مؤلف پيشين، از كتاب‏هاى چهارگانه حديثى مقبول شيعه.
8. قرب الاسناد: ابو العباس عبد الله بن جعفر حميرى( م حدود 290 ق)، از راويان مورد اعتماد و كتاب حديثى است.
9. معانى الاخبار، از شيخ صدوق در شرح معانى كلمات حديثى است.
10 تا 13. عيون اخبار الرضا، توحيد، علل الشرايع و خصال از شيخ صدوق. اين چهار كتاب صدوق نيز اخبار اهل بيت پيامبر و مشتمل بر موضوعات مختلف است.
14. مناقب آل ابى طالب، از محمد بن على ابن شهر آشوب ساروى( م 588 ق) كتابى است كلامى خبرى كه در شرح احوالات پيامبر و اهل بيت و مناقب آنها و گفتار دانشمندان بزرگ در اين باره است.
15. دعوات راوندى: قطب الدين حسين بن سعيد بن هبة اللّه راوندى( م 573 ق).
اسم اصلى آن« سلوة الحزين»( الذريعة، 9 / 210) است و درباره ادعيه مأثوره از اهل بيت است.
16. بحار الانوار: محمد باقر مجلسى( م 1110 ق). مجموعه اخبار گردآورى شده در موضوعات مختلف از كتاب‏هاى گوناگون شيعه است.
17. تفسير برهان: سيد هاشم بحرانى( م 1107 ق). تفسيرى است اثرى بر طبق مذاق شيعه.
18. احتجاج، از ابو منصور احمد بن على بن ابى طالب طبرسى( م 588 ق) كتابى است حديثى كه درباره مؤلف و صحت انتساب آن به وى و محتواى كتاب چند و چون‏هاى بسيارى شده است.
در بخش منابع روايى غير شيعى، تفسير درّ المنثور جلال الدين سيوطى( م 910 ق) را مى‏بينيم.
در قسمت منابع تفسيرى كه مؤلف از آنها بهره برده است، تعداد اندكى ياد شده است:
1. تفسير مجمع البيان: ابو على فضل بن حسن طبرسى( م 548 ق).
2. الكشّاف: جار اللّه محمود بن عمر زمخشرى( م 538 ق).
3. مفاتيح الغيب: ابو عبد اللّه محمد بن حسين طبرستانى رازى معروف به فخر الدين رازى( م 606 ق).
مؤلف در ذكر روايات تنها نام كتاب را ياد مى‏كند بدون آنكه جلد و صفحه را مشخص كند، همچنين در برخى از موارد تنها به ذكر امام معصوم بسنده مى‏كند بدون آنكه نام كتاب و صفحه آن را تعيين كند.
*شيوه تفسيرى       ابتدا
روش نگارش اين تفسير چنين است كه پس از ذكر نام سوره و احيانا تعداد آيات و مدنى و مكى بودن سوره، آيه يا چند آيه هم موضوع و وابسته به يكديگر را نگاشته، سپس زير عنوان« خلاصه» ترجمانى از آيه را به ترتيب آيات بيان مى‏كند. و آنگاه با عنوان:« شرح» آيات كريمه را تفسير مى‏كند. در اين بخش، رابطه آيه پيشين را با آيات پسين شرح داده و سپس آيه را به چند جمله مجزا از يكديگر درآورده و هر يك از آن قسمتها را از نظر قواعد ادبى صرف و نحو، بلاغت و لغت مورد بحث قرار مى‏دهد، آنگاه به تبيين و توضيح مفاد آيه مى‏پردازد. روش مؤلف در تمام مجلدات از اين جهت يكسان نيست، مثلا در جلد اوّل به تجزيه و تركيب و برخى اطلاعات علوم قرآنى مانند: نام سوره و آيه اشاره دارد، در صورتى كه اين اطلاعات در جلدهاى بعدى كم يا اصلا وجود ندارد.
در پايان، شرح روايات تفسيرى را مى‏آورد كه شاهد و دليلى است بر آنچه كه تفسير كرده يا توضيح بيشترى است در مفهوم آيه.
پس از توضيح مختصر درباره شيوه نگارش و تنظيم، به شناخت تفسير از نگاه تفسير پژوهى مى‏پردازيم و مباحث زير را دنبال مى‏كنيم.
1. نگاهى به ترجمه نگارى تفسير انوار درخشان.
2. شيوه تفسير نگارى مؤلف در استخراج پيام قرآن.
3. بررسى چگونگى طرح مسايلى مانند: اسباب نزول، قصص قرآن، معاد شناسى، مباحث اجتماعى، تفسير فقهى، علوم قرآن و...
ترجمه‏نگارى تفسير
چنانكه يادآور شديم، بخش نخست اين تفسير را ترجمه آيات تشكيل مى‏دهد، ترجمه‏اى كه مى‏تواند به طور مستقل مورد توجه قرار گيرد و يكى از ترجمه‏هاى فارسى قرآن دوران معاصر محسوب گردد.
ترجمه، آوردن معانى برابر كلمات قرآن به زبان ديگر است. ولى حقيقت آنست كه آوردن كلمات و جملاتى كه گوياى معانى بلند و بليغ قرآن باشد، امرى بسيار مشكل و دشوار است. بدين روى بيشتر ترجمه‏هاى موجود آميخته با تفسير است. زيرا چنين امكانى نيست كه دقيقا معانى و مفاهيم سخنان خداوند را در محدوده واژگان معين در برابر قرآن و در قالب پيام قرآن قرار دهيم بدون آنكه كلماتى در توضيح آن نيفزاييم. اين دشوارى در باب ترجمه مثالها، تشبيهات و مفاهيم اعتقادى افزون‏تر مى‏گردد، بدين جهت در ترجمه‏هاى فارسى موجود دو روش برگزيده شده است:
1. روش رايج لفظ به لفظ و پاياپاى كه اصطلاحا ترجمه تحت اللفظى مى‏نامند.
2. روش تبديل محتوا و نقل به مضمون كه در قالب و چارچوب الفاظ قرآن قرار نمى‏گيرد.
در ترجمه‏هاى لفظ به لفظ قرآن معمولا تصور درستى از پيام قرآن به دست نمى‏دهد و خواننده آنچنان كه بايد، محتواى پيام قرآن را درك نمى‏كند، امّا در ترجمه‏هاى تبديل محتوا و نقل به مضمون اين غرض تأمين مى‏شود، امّا سرپيچى از پيام قرآن بسيار انجام مى‏گيرد، از اين رو در ترجمه‏هاى دسته دوم چند گونگى بسيار است. مثلا اينكه كسى بخواهد آيه:« الرحمن على العرش استوى»( طه 20 / 5) را ترجمه كند، گذشته از بحث‏هاى كلامى، بايد به گونه‏اى ترجمه كند كه تمامى مفهوم دريافتى را بتواند القا كند. آيا بگويد؟ خدا بر عرش مستوى است، رحمان بر عرش مستوى است، يا از اين ايجاز درگذرد و به روانى و تفصيل روى آورد و بگويد: خداوند رحمان بر تخت حكومت و تدبير نشسته است. با اين توضيح، ترجمه« انوار درخشان» تحت عنوان« خلاصه» از قسم دوم ترجمه‏ها است. يعنى ترجمه‏اى كه عنصر تفسير در آن راه يافته و براى خواننده خوشخوان و قابل درك شده است. امّا سوگمندانه اين ترجمه تا پايان ادامه نيافته و تا قسمتى از جلد هفتم يعنى جزء نهم قرآن، سوره انفال انجام گرفته است و مؤلف از اين وعده نخستين خود صرف نظر كرده است.
ويژگى مهم اين ترجمه، روانى و روشن بودن مفاهيم و پيام آيه است كه مفسّر با افزودن برخى توضيحات، خلاصه ديدگاه خود را در تفسير آيه و مجموع بحث ارايه مى‏دهد و ضماير و قيود كلام را مشخص مى‏كند و در غالب و شكل‏بندى جملات عربى قرار نمى‏گيرد، بدين جهت اين ترجمه از نظر شيوه ارزيابى ترجمه‏ها، قابل توجه مى‏باشد. به عنوان نمونه ترجمه آيه 106 سوره بقره:« ما ننسخ من آية» را مى‏آوريم تا روشن شود كه چگونه از قالب جمله‏بندى آيه فراتر رفته است:
« پاره‏اى از آيات قرآنيه را كه نسخ و يا حكم آن را غير قابل اجرا نماييم بهتر از آن و يا مانند آن را نازل خواهيم نمود و بدانيد كه پروردگار آنچه صلاح در تربيت بشر باشد، تشريع مى‏نمايد.»
*شيوه تفسير نگارى       ابتدا
1. روش تفسير قرآن به قرآن
نخستين راه براى درك معانى قرآن، كمك گرفتن از خود قرآن است، به اين معنا كه با استخراج آيات مشابه و هم معنا و يا آياتى كه در موضوع واحد يكسان و يا نزديك به هم هستند، ابهام و اجمال آيات را برمى‏داريم و يا براى تكميل يك صورت از داستانى كه قرآن در سوره‏هاى مختلف آن را بيان كرده است از اين شيوه استفاده مى‏كنيم.
مرحوم علاّمه طباطبايى( ره) كه خود يكى از اهتمام ورزان به اين روش تفسيرى است در اين باره مى‏نويسند:
« راه دوم آن است كه قرآن را با خود قرآن تفسير كنيم، با تدبّرى كه بدان مأموريم از خود قرآن براى كشف معانى آيات استمداد جوييم و نظاير آنها را به دقت مورد بررسى قرار داده، از مجموع آنها تفسير آيه مورد مطالعه را به دست آوريم و آنگاه مصاديق مختلف آيات را با خواص و جهاتى كه از خود آيات به دست مى‏آيد جست و جو كنيم، درست همان گونه كه خداوند فرموده است:« و نزّلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شى‏ء»( نحل، 16 / 89) و ما كتاب را كه بر تو فرستاديم بيانگر همه چيز است، حاشا، قرآنى كه بيان كننده هر چيز است، مبين خود نباشد.
روش علاّمه حسينى در تفسير قرآن به قرآن به عنوان نخستين راه براى درك قرآن همه جا يكسان نيست. در آغاز تفسير و در جلدهاى نخستين به اين شيوه اهتمام نشان مى‏دهد و براى فهم آيه از اين روش استفاده مى‏كند، مثلا در ذيل آيه:« كيف تكفرون باللّه و كنتم امواتا فاحياكم ثمّ يميتكم ثم يحييكم»( بقره، 2 / 28) درباره مراحل زندگى و مرگ انسان كه قرآن در اين آيه دوبار زنده شدن را مطرح مى‏كند، ايشان در تفسير كلمه:« يحييكم» كه منظور كدام زنده شدن است و تفاوت اين حيات با حيات پيشين چيست؟ مى‏فرمايند كه: اين حيات، حيات پس از عالم برزخ است كه ارواح بشر را با بدن‏هاى خود بازگشت خواهد داد و حياتش نسبت به حيات دنيايى و برزخى كامل‏تر و زندگى حقيقى و دايمى است. سپس ايشان براى توضيح اين معنا به آيه كريمه 79 سوره يس:« قل يحيها الذى انشأها اول مرة» استدلال مى‏كند كه از زندگى در عالم قيامت تعبير به حيات حقيقى شده و از زندگى در دنيا به« نشؤ و نمو» تعبير شده است. همچنين در سوره عنكبوت آيه 64 كه باز خداوند فرموده است:« انّ الدار الآخرة لهى الحيوان» خداوند حيات حقيقى تعبير فرموده است.
در اين تفسير، مباحث قرائت، اعراب، نظم و ارتباط سياقى آيات مطرح نيست، بدين جهت از منظر تفسير پژوهى اين نوع بحثها گاه مى‏تواند جنبه گرايش خاص مفسّر را در اعتقاد به طرح آن يا بى‏اعتقادى به اصل آن را نشان دهد و احتمال هم دارد كه به اين دليل باشد كه اين مباحث براى خواننده فارسى زبان مفيد نيست و موجب دور شدن از اهداف هدايتى قرآن مى‏گردد.
2. تفسير مأثور
تفسير نقلى را مى‏توان از ريشه‏دارترين راههاى درك معانى و معارف قرآن در ميان نخستين دانشمندان عالم اسلام به شمار آورد، چه بررسى تحولات و تطورات بحث‏هاى تفسيرى و علوم قرآن، به خوبى نشانگر آن است كه اعتماد مسلمانان صدر اسلام و دانشمندان آن دوران در درك قرآن به آن سلسله از رواياتى بوده است كه از پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و اهل بيت عليهم السّلام آن حضرت در تفسير قرآن نقل شده است، به لحاظ اتصال روايات به سرچشمه وحى همچون متن قرآن، بى‏چون و چرا مورد پذيرش مسلمانان بوده است.
از طرف ديگر، مسلمانان به خاطر حساسيت موضوع تفسير، تفسير نقلى را به لحاظ اتصال به منبع وحى نزديك‏ترين و سالم‏ترين راه وصول به حقايق و معارف بلند قرآن مى‏دانستند و به همين علت براى درك معانى و مقاصد قرآن كم‏تر به اجتهاد شخصى روى مى‏آوردند. بعدها چنين شيوه‏اى به عنوان يك روش انحصارى در ميان جمعى از مسلمانان مطرح گرديد، به ويژه اينكه طرفداران تفسير به رأى تندروى‏هايى در بهره‏گيرى از عقل و اعتماد به آراء ظنى و اجتهادى به عمل آوردند و برخى از افكار و عقايد فلسفى و كلامى خود را به قرآن منتسب ساختند. بدين جهت گروهى به عنوان طرفدارى از تفسير نقلى، اعمال فكر و اجتهاد در استخراج مفاهيم قرآن و درك آن را ممنوع تلقى كردند.
از طرف ديگر در برابر اين ديدگاه انحصار گرايانه، گروهى معتقد شدند كه در تفسير آيات و فهم مقاصد قرآن نياز به سنّت و روايات تفسيرى نيست و هر مفسّرى مى‏تواند در كمال آزادى معانى و مقاصد هر آيه را با تدبّر در آيه استخراج كند.
بى‏گمان تفسير نقلى اگر متكى به روايات صحيح و آثار قطعى الصدور باشد و بر اساس مبانى محكم، صدور روايت احراز گردد، مطمئن‏ترين و شايسته‏ترين نوع تفسير است، امّا با كمال تأسف، روايات تفسير، آنسان آلوده به روايات جعلى و دروغين و آثار تزويرى است كه بازشناسى سره آن از ناسره كارى است بس مشكل و طاقت‏فرسا و نيازمند تخصص. از اين رو تحجر بر تفسير مأثور و اعلام ممنوعيت هر نوع روش ديگر براى فهم قرآن، از يكسو با وضعيّت ناهنجار روايات تفسيرى و از سوى ديگر با جامع نبودن آنها در همه آيات، شيوه‏اى است ناآگاهانه و به دور از روش منطقى.
بنابراين، راه ميانه آنست كه در آنجا كه حديثى از پيامبر و يا از اهل بيت پيامبر به طريق صحيح نقل شده، مورد توجه قرار گيرد وگرنه طبق قواعد تفسير و روش عقلاء در فهم كلام، استخراج محتوا شود.
از نكات بارز علاّمه حسينى در تفسير انوار درخشان، توجه فراوان به احاديث و منقولات اهل بيت عليهم السّلام در سراسر كتاب است. كم‏تر آيه‏اى را مى‏توان يافت كه مفسّر، به مناسبت تبيين و توضيح نكته‏اى، از احاديث نبوى و اهل بيت سود نجسته باشد و كلمات خود را مزين به درّ كلمات آن ستارگان درخشان نكرده باشد.
البته بايد اين نكته اضافه شود كه بهره‏گيرى مفسر از روايات، اختصاص به روايات ذكر شده در ذيل هر آيه، آنچنان كه على بن ابراهيم در تفسير منسوب، و هويزى در تفسير نور الثقلين و سيد هاشم بحرانى در تفسير برهان كرده‏اند، ندارد، بلكه آنچه اين تفسير را از بسيارى از تفاسير ديگر متمايز كرده است، دقيقا در همين نكته است كه ايشان براى بهره‏گيرى از كلمات معصومين به مجموعه روايات شيعه و سنى نظر دوخته و آنچنان كه در بخش منابع كتاب اشاره شد، در بسيارى از كتاب‏هاى حديثى غور كرده و به مناسبت ذكر آيه و بهره‏بردارى موضوعى از روايت، در توضيح و تبيين كلمات آسمانى كوشيده است و هر جا مناسبتى در معناى آيه و موضوع و شأن نزول و احكام فقهى و مسايل اخلاقى و كلامى كه ارتباطى مى‏توانسته با آيه داشته باشد، روايات را ذكر كرده است. از حق نبايد گذشت كه اين شيوه در كنار بحث‏هاى تحليلى و توصيفى مفسّر در نشان دادن جايگاه اهل بيت در تفسير قرآن و توضيح اين كلام نبوى:« انّى تارك فيكم الثقلين، كتاب اللّه و عترتى» قابل توجه است. گر چه جا داشت ايشان گاهى به نقد برخى از روايات بپردازند و آنجا كه حديث از نظر عقلى و تاريخى غريب مى‏نمايد، يا نقل نكنند و يا توجيه و توضيحى داشته باشند، امّا در هر صورت اين نقد، عظمت كار و اهتمام ايشان را كوچك نمى‏نمايد.
3. تفسير عقلى و اجتهادى
در بحث پيشين اشاره كرديم كه ريشه‏دارترين و طبيعى‏ترين شيوه براى فهم و درك معانى قرآنى، استفاده از پيامبر و اهل بيت پيامبر است، زيرا خود قرآن مى‏فرمايد:« لتبيّن للناس ما نزل اليهم»( نحل، 16 / 44) تا اينكه پيامبر آنچه را ما نازل كرده‏ايم بيان كند.
نيز گفتيم معناى اين سخن اين نيست كه مردم نتوانند از قرآن استفاده كنند و استنباط از قرآن و تفسير و اجتهاد در كلمات وحى جايز نباشد. زيرا قرآن براى فهم معانى و درك سخنانش ما را دعوت به تدبّر در آيات و تفكر و تعقل در آن مى‏كند. از طرف ديگر، پيامبر و اهل بيت حضرتش اضافه بر آنكه در همه آيات توضيح و تفسير ندارند، در جاهاى ديگر ما را به قواعد تفسير آشنا كرده‏اند و راه استفاده از قرآن را نشان داده‏اند، مثلا اينكه زراره از امام باقر سئوال مى‏كند از آيه وضو:« فاغسلوا وجوهكم و ايديكم الى المرافق و امسحوا بروسكم و ارجلكم الى الكعبين»( مائده، 5 / 6) كه آيا بايد همه سر را مسح كرد و يا بعضى از سر كافى است، حضرت در پاسخ مى‏فرمايد: مسح سر در مقدارى از آن كافى است، چون خداوند در آيه فرموده:« برؤسكم» باء حرف جرّ براى تبعيض است.
اين حديث مى‏خواهد نشان دهد كه يكى از روش‏هاى اهل بيت در فهم قرآن همين قواعد ادبى است و شما براى فهم قرآن از همين قواعد استفاده كنيد. البته تفسير به رأى مذمت شده است، پيش داورى و تحميل عقايد و بى‏توجهى به قواعد تفسير ممنوع است، امّا اين غير از تفسير اجتهادى و اعتماد به عقل و تدبّر در كلمات قرآن، همراه با رعايت شرايط و قواعد تفسير است و از جمله قواعد تفسير، تقدّم نص بر اجتهاد است. يعنى اگر در جايى روايتى از پيامبر و اهل بيت در توضيح و تفسير آيه وجود داشت، ظاهر آيه را به آن معناى تفسيرى جهت مى‏دهيم و نص را بر ظاهر مقدم مى‏داريم.
خوشبختانه در ميان مفسّران بزرگ شيعه اين شيوه بسيار متداول است و از شيخ بزرگ شيعه يعنى شيخ طوسى در تبيان كه بگيريم و بياييم به طبرسى تا در قرن معاصر همچون علامه طباطبايى، اين شيوه مرضيه مورد توجه قرار گرفته و تفسير اجتهادى و تدبّرى اصل اساسى بوده است.
تفسير« انوار درخشان» نيز اين روش تفسيرى را مبناى كار خود قرار داده است و هر جا كه ظاهرا آيه با بعد عقلى قطعى تعارض داشته، آن حقيقت عقليه را مقدم مى‏دارد و به ظاهر آيه اكتفا نمى‏كند و بر اين مطلب هم استدلال مى‏كند، به عنوان نمونه در ذيل آيه:« ردّوها علىّ فطفق مسحا بالسوق و الاعناق»( ص، 38 / 33) كه علاّمه حسينى داستان حضرت سليمان را مطرح مى‏كند و اينكه جمله« ردّوها علىّ» به چه معناست، ايشان در توضيح داستان حضرت سليمان كه براى سان ديدن اسب‏هاى جنگى لشگر، به صحرا رفته بودند و ديدن اسب‏هاى ورزيده و آزموده او را به تعجب انداخت:« إذ عرض عليه بالعشى الصافنات الجياد»( ص، 38 / 31) تا آنجا كه مدت اين سان به درازا انجاميد، آفتاب غروب كرد:« احببت حب الخير عن ذكر ربى حتى توارت بالحجاب»( ص، 38 / 32) يكباره متوجه شد كه نماز عصر را نخوانده است و اين شكوه اسب‏هاى كار آزموده، حجابى از ذكر خدا شده و از ياد خدا غفلت كرده است. از خداوند درخواست كرد كه:« ردّوها» خورشيد را ملايكه بازگردانند تا من بتوانم در وقت مقرر نماز بخوانم.
ايشان در اينجا شبهه‏اى علمى و عقلى را مطرح مى‏كند، كه آيا بازگرداندن كره خورشيد از سير و مدار خود مستلزم تغييراتى در منظومه شمسى، بلكه نسبت به ساير كرات نخواهد بود؟ اگر اين دگرگونى در تاريخ نظام افلاك است، آيا مى‏توان چنين امرى را قايل شد، اين كلمه« ردّوها» را چگونه معنا كنيم كه اين شبهه پيش نيايد؟ در توضيح اين آيه و براى رفع شبهه، توجيه و تفسيرى اجتهادى و نوعى تصرف در مدلول آيه مى‏كنند:
« با توجه به جمله« حتى تورات بالحجاب» كه حجاب فقط سبب آغاز پنهان شدن خورشيد بوده كه بر حسب طبع قابل ردّ و كنار زدن حجاب و پرده‏ها بوده، و به هر تقدير امر خارق طبع بوده است و محذورى بر آن مترتب نخواهد بود.
ايشان در توضيح اين معنا مى‏فرمايند: چون زمين در اثر جاذبه خورشيد به سمت مشرق در سير و حركت است و بر حسب حركت وضعى، آن هنگام كه نيمى از سطح زمين را تيرگى مخروطى شكل فرا مى‏گيرد، آغاز غروب خورشيد است و در آنجا كه حضرت سليمان ايستاده، چون در حاشيه ارتفاعات منطقه بوده، سايه و تيرگى غروب خورشيد زودتر فرا رسيده، بنابر نيروى غيبى و دستور حضرت سليمان، آن موانع و سايه افكن‏ها به كنار رفته و اشعه خورشيد، سرزمين حضرت را روشن كرده است، نه اينكه خورشيد بازگشته باشد و از مدار و حركت اصلى خارج شده باشد. در هر حال اين خود كرامتى براى حضرت است.
مى‏بينيم كه ايشان تنها آيه را معنا نمى‏كند، عنصر عقل و اجتهاد را بكار گرفته و با روش اجتهادى به سراغ تفسير قرآن مى‏رود. نمونه اين بحث‏ها در كلام ايشان فراوان است كه ما به اين نمونه بسنده كرديم.
4. تفسير فلسفى
در ميان دانشمندان و مفسّران قرآنى، گروهى كه با علوم و معارف عقلى و فلسفه شرق آشنايى دارند، در تفسير به شيوه‏اى دست يازيده‏اند كه از آن به روش فلسفى در تفسير قرآن ياد شده است. منظور از روش فلسفى اينست كه هر جا معانى و معارف مطرح شده در قرآن ارتباطى با مظاهر وجود و خالق هستى دارد با اصل فلسفى توضيح و تشريح گردد، و اگر در مواردى اطلاع از آن جنبه تعبّدى داشته و از طريق وحى واقعيّت آن به ما رسيده است، با برهان‏هاى عقلى و استدلال‏هاى منطقى تشريح شود و به عبارت ديگر عقلانى شود. اين شيوه بدان جهت برگزيده شده تا از عقلانيت دين دفاع شود و شبهه تعارض دين و علم، دين و عقل ايجاد نشود.
البته اين حقيقت را نمى‏توان ناديده گرفت كه در تاريخ اسلام گاه تفسير فلسفى به كژراهه رفته است و گروهى به مناسبت مقام، آراء فلسفى خود را به قرآن منتسب ساخته‏اند و از وظيفه اصلى به دور مانده‏اند و تأويلها كرده‏اند و تحميلها نموده‏اند.
در هر صورت در اين مقال، فرصت نقد و بررسى گفتار و افكار اين دسته از فلاسفه اسلامى و ذكر نام و موارد خطاى آنها نيست، سخن از گروه و دسته‏اى است كه با هوشيارى و تأدب نسبت به قرآن و رعايت شرايط تفسير و قواعد ادب و اسلوب بيان، آيات قرآنى را تفسير كرده‏اند و هر جا كه قرآن به معارف بلند اعتقادى اشاره‏اى دارد و نيازمند برهانى شدن است، تبيين كرده‏اند و اتفاقا اين فيلسوفان از اين انحراف و كژروى بستوه آمده‏اند، مثلا علاّمه طباطبايى از فيلسوفان مسلّم دوران معاصر است كه به شيوه تأويل آيات و توجيه آيات ماوراء طبيعى حمله كرده است:
« اما الفلاسفة، فقط عرض لهم ما عرض للمتكلمين من المفسرين من الوقوع فى ورطة التطبيق و تأويل الآيات المخالفة بظاهرها للمسلّمات فى فنون الفلسفه... و قد تأولوا الآيات الوارده فى حقائق ماوراء الطبيعة و آيات الخلقة و حدوث السموات و الارض و آيات البرزخ و آيات المعاد...


درباره مولف
علامّه حسينى همدانى‏
علاّمه مفسّر حضرت آيت اللّه العظمى سيد محمد حسينى همدانى نجفى فرزند آيت اللّه سيّد على همدانى، در سال 1322 ق در خانواده علم و تقوى در شهر نجف اشرف متولد شد. پدر ايشان از شاگردان مرحوم ملا حسينقلى همدانى و حاج سيد احمد كربلايى و همدوش و همطراز با مرحوم ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى و حاج آقا حسين قمى بود و با بزرگانى از جمله مرحوم آقاى شيخ محمد بهارى همدانى حشر و نشر داشت، و مدت 18 سال به طور مرتب ملازم مرحوم آخوند بود و غير از درس و بحث‏هاى رسمى حوزه از سير و سلوك و حالات آموزنده و مفيد آخوند ملاّ حسينقلى همدانى كسب فيض مى‏كرد.
مفسّر بزرگوار پس از هشت سال، با مرحوم پدرش از نجف به ايران مى‏آيد و در آغاز، نزد پدرش درس شروع مى‏كند و مدتى از مرحوم سيد على همدانى و ديگران بهره مى‏برد، تا آنجا كه در سال 1343 ق و پس از گذشت سيزده سال مجددا به نجف باز مى‏گردد و در آنجا به تحصيل ادامه مى‏دهد و چون ميان پدر علاّمه حسينى و مرحوم ميرزاى نائينى علاقه و دوستى ديرينه وجود دارد، فرزند خود را تحت هدايت و سرپرستى ايشان قرار مى‏دهد.
ايشان درس‏هاى باقيمانده سطح را خدمت مرحوم آيت اللّه ميلانى از شاگردان بزرگ مرحوم نائينى و كمپانى و آقا عماد رشتى تمام مى‏كند.
در سال 1345 ق پس از پايان دروس سطح، در دوره پايانى درس اصول مرحوم ميزاى نائينى( م 1355 ق) شركت مى‏كند و استاد از وى مى‏خواهد كه درسها را بنويسد و ايشان ببيند.
وى در اين باره مى‏گويد:« من چند سال، درس مرحوم آيت اللّه نائينى مى‏رفتم. در طول اين چند سال تمام درس ايشان را مى‏نوشتم و هر چند وقت يكبار، نوشته‏ها را كه چند دفتر مى‏شد، خدمت ايشان مى‏بردم و ايشان مطالعه مى‏فرمودند. تمام دوره درس اصول را، تا ابتداى بحث برائت، در مدت هفت هشت سال...»
ايشان درباره عظمت علمى و روحى استاد خود در همين مصاحبه، نكات ارزنده‏اى دارند و اهتمام استاد را به تربيت شاگرد، دقت در ارايه مطالب، توجه به ادبيات و نويسندگى و از همه مهم‏تر به دعا و مناجات و راز و نياز و آداب نماز مى‏ستايند و مى‏گويند:« مرحوم آيت اللّه نائينى بنا داشتند براى فريضه ظهر و عصر، حدود يك ربع ساعت كه به اذان مانده بر روى سجاده بنشينند و حال انتظار داشته باشند، تا اذان بگويند و ايشان مشغول نماز شوند.»
علامه حسينى به جز درس مرحوم نائينى، در درس فقه و اصول مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى( م 1365 ق)، معروف به كمپانى شركت مى‏كنند. از بحث بيع تا بحث خيارات مدت چهار سال از استاد استفاده مى‏كنند و تحت تأثير قوت روح ايشان قرار مى‏گيرند. ايشان درباره استاد خود كمپانى در همين مصاحبه مى‏گويند: غير از مهارت و استادى كم نظير مرحوم آيت اللّه شيخ محمد حسين كمپانى در فقه و اصول، در تفسير و بهره‏بردارى از آيات قرآن نيز ابتكارهاى خوب و جالبى داشتند، از جمله مى‏فرمودند:« ما از آيات الهى مى‏توانيم پى به مقام هر يك از انبيا ببريم كه در مقايسه آن با مقام اوصياى الهى حقايقى فهميده مى‏شود...»
بنابراين، ايشان افزون بر شاگردى كمپانى در فقه و اصول، شاگردى مرحوم كمپانى را در تفسير داشته و چه بسا متأثر از آموخته‏هاى ايشان در اين دانش عظيم الشأن بوده است.
گذشته از مرحوم كمپانى، ايشان شاگرد بزرگانى چون آقا ميرزا جواد ملكى و بزرگان عرفان عملى بوده است. علاّمه مدتى در خدمت آيت الله ميرزا على آقاى قاضى بوده و محضر ايشان را درك كرده است. مرحوم ميرزا على آقاى قاضى از شاگردان مبرّز مرحوم آقاى سيد احمد كربلايى از عرفاى نامى آن زمان بوده است.
علاّمه حسينى درباره مرحوم قاضى و رابطه خودش با ايشان مى‏گويد:
« در سنه 1347 يا 1348[ ه. ق‏] كه من در مدرسه قوام بودم. مرحوم ميرزا على آقاى قاضى به مدرسه قوام تشريف آوردند و از متصدى مدرسه خواستند كه حجره‏اى را در اختيار ايشان قرار دهد. متصدى مدرسه با كمال احترام پذيرفت و يك حجره كوچكى از طبقه فوقانى مدرسه را در اختيار ايشان قرار داد. بعد معلوم شد كه مرحوم ميرزا على آقاى قاضى حجره را به عنوان مكان خلوتى براى تهجد و عبادت مى‏خواستند, چرا كه منزل ايشان كوچك بود و ايشان تصور داشتند شب هنگام كه مى‏خواهند به نماز و تهجد بپردازند، مزاحم بچه‏ها هستند, به اين جهت اين حجره را تهيه كرده بودند. شب‏ها حدود ساعت دوازده كه معمولا طلبه‏ها به خواب مى‏رفتند تا براى درسهاى فردا استراحتى كرده باشند، شب‏زنده‏دارى و تهجد ايشان در آن حجره كوچك شروع مى‏شد. در آنجا بود كه من شيفته مرحوم ميرزا على آقاى قاضى شدم. حالت دعا و نيايش ايشان، در آن حجره كوچك، خيلى براى من جالب و زيبا بود. چند ماهى از آمدن ايشان به مدرسه مى‏گذشت كه من رفتم خدمت ايشان و تقاضا كردم كه كتاب« جامع السعادات» مرحوم نراقى را براى من بخوانند و ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند. قرار شد من در كنار درسهاى ديگر در ساعات فراغت خدمت ايشان برسم. با اين قرار من خدمت ايشان مى‏رسيدم و ايشان درس مى‏فرمودند, اما چه درسى، واقعا درس عرفانى بود, يك عرفان وجدانى. شنونده يقين مى‏كرد كه آنچه استاد مى‏گويد، خود به يقين دريافته و در وجود خودش پياده كرده است. هنوز شيرينى و لذت آن مدت كوتاه درس را كه خدمت ايشان بودم احساس مى‏كنم. اقرار مى‏كنم كه مرحوم ميرزا على آقاى قاضى بسيار مرد كم‏نظيرى بود. كلام و رفتار و سلوك ايشان بسيار جذاب و دلنشين بود.»
*آثار علمى     
1. تفسير انوار درخشان كه مورد بحث ما در اين مقاله است.
2. شرح اصول كافى در شش مجلد.
3. تقريرات درس مرحوم نائينى كه به چاپ نرسيده است.
*اجازات      
علاّمه حسينى از شخصيت‏هاى بزرگى تصديق اجتهاد و اجازه نقل حديث گرفته‏اند كه سه چهار اجازه ايشان در جلد هيجدهم تفسير انوار درخشان در آغاز كتاب به چاپ رسيده كه به آنها اشاره مى‏كنيم:
1. اجازه از مرحوم ميرزاى نائينى در تاريخ 22 ذى الحجه 1351 ق كه اين تعبيرات درباره ايشان نگاشته شده است:
« عمدة العلماء و الافاضل العظام و ثقة الاسلام المؤيد المسدّد الصفي... فقد حضر ابحاثى الفقهية و الاصولية مدة عديدة حضور تفهم و تحقيق و تعمق و تدقيق، حتى ادرك مناه و نال مبتغاه و بلغ و نال درجة سامية من الاجتهاد، مقرونة بالصلاح و السداد فلجنابه العمل بما يستنبطه من الاحكام على النهج المتداول بين الاعلام.»
2. اجازه از مرحوم شيخ الحكماء محمد حسين اصفهانى معروف به« كمپانى» كه اين تعبيرات را در حق ايشان در تاريخ هشتم محرم الحرام 1351 ق نوشته است:
« السيد السند و المولى المعتمد، صفوة العلماء الاعلام و ثقة الاسلام... حضر على غير واحد و الاعيان و على شطرا من الزمان لتحقيق المبانى الاصولية و تنقيح القواعد الفقهية مراعيا للتأدب بالآداب الدينية و التخلق بالاخلاق الالهية حتى فاز، و للّه الحمد بالمراد و حاز درجة الاجتهاد...»
3. آيت اللّه ميرزا محمد كاظم شيرازى از ديگر اعاظم حوزه علميه نجف، نيز نوشته‏اند:
« إنّ العالم العلم العلاّم و الصفى المهذّب القمقام و تلاد الأمم و ركن الاسلام... ممّن نفر فى عصرنا للتفقه الى مطاف المهاجرين... فأخذ منهم شطرا كافيا و حظا وافيا... فبلغ مرتبة الاستنباط و درجة الاجتهاد و حاز العونين و وفق بالمرتبتين فهو المجتهد العدل الذى يرجع اليه فى مهام الامور فى عصر الغيبة.»
تاريخ اين نوشته ربيع الاول 1352 ق است و در ذيل آن مرحوم حاج شيخ عبد الكريم حائرى اين اجازه را تأييد كرده است.
*فضاى فرهنگى و تربيتى     
ابتدا علاّمه حسينى همدانى در محيطى آكنده از معنويت و در فضاى روحانى جمعى از بزرگان عرفان و سير و سلوك در دوران معاصر تربيت شد. اساتيد آن زمان اين رشته مرحوم ميرزا على آقاى قاضى و مرحوم شيخ محمد حسين اصفهانى( معروف به كمپانى) بودند. از طرف ديگر پدر بزرگوار ايشان مرحوم سيد على عرب همدانى از شاگردان ملا حسينقلى همدانى و سيد احمد كربلايى بود، بنابراين در اتصال با شخصيت‏هاى بزرگ عرفان و سير و سلوك همچون شيخ محمد بهارى، ميرزا جواد آقاى ملكى تبريزى، شيخ عباس كازرونى و... بودند. قطعا همه اين بزرگان و اساتيد در شخصيّت مرحوم همدانى تأثير داشته‏اند و به ويژه در اثر تفسيرى بزرگ ايشان يعنى تفسير انوار درخشان و اين معنا در سرتاسر تفسير مهشور است. البته اين نكته روشن است كه تربيت شدن انسان بدون استاد امكان‏پذير نيست، چنانكه ياد گرفتن هر دانشى در جهان نياز به استاد دارد. كسى كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد بايد استاد ببيند و راه چاره و خودسازى و مبارزه با نفس را بياموزد، از اين رو، شخصيت‏هاى بزرگ علمى و عرفانى هميشه داراى استاد بوده‏اند و با نظارت و هدايت استاد به مقام و مرتبتى رسيده‏اند.
وفات‏
علاّمه بزرگوار، سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش، تحقيق و تبليغ و نگارش آثار علمى و دينى در سحرگاه يكشنبه 15 جمادى الاول 1417 / هشتم مهر ماه 1375 در سن نود و پنج سالگى بدرود حيات گفت. با رحلت وى در استان همدان سه روز عزاى عمومى و يك روز تعطيل عمومى اعلام شد و سراسر شهر سياه‏پوش گرديد. پيكر پاكش پس از تشييع چند صد هزار نفرى به مشهد مقدس انتقال يافت و در دار الزهد آستان قدس رضوى در جوار مرقد مرحوم شيخ بهايى به خاك سپرده شد.

خواندن 7441 دفعه

حقوق مولفان و ناشران

تمامی محتوای چند رسانه ای(کتاب ،کتاب صوتی، کتاب تصویری،مجلات،روزنامه ها،مقالات،پایان نامه ها) موجود در بازار کتاب دیجیتالی قائمیه با هماهنگی و رعایت کامل حقوق ناشران ، نویسندگان و دریافت مجوز کتبی از آنان به صورت کاملا رایگان عرضه می‌شوند.

 

شبکه های اجتماعی بازار کتاب



بازار کتاب اولین و بزرگترین سامانه دانلود کتاب الکترونیکی رایگان بر خط با هدف در دسترس قرار دادن متون و کتب شیعه راه‌اندازی شده است. به کمک کتابخانه دیجیتالی بازار کتاب به هزاران عنوان کتاب به زبان های مختلف : فارسی ، عربی ، انگلیسی و آذری و غیره .... دسترسی خواهید داشت.


همین حالا اپ بازار کتاب را نصب کنید و کتابخانه خود را با دانلود کتاب های برتر پربار کنید.

با کلیک بر روی این لینک عضو کانال تلگرام ما شوید.