"
next
Read Book ترجمه مروج الذهب جلد 2
Book Index
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

مروج الذهب جلد 2

مشخصات کتاب

سرشناسه : مسعودی، علی بن حسین، - 345؟ق.

عنوان قراردادی : مروج الذهب و معادن الجوهر .فارسی

عنوان و نام پدیدآور : مروج الذهب/ تالیف ابوالحسن علی بن حسین مسعودی؛ ترجمه ابوالقاسم پاینده.

مشخصات نشر : [تهران]: وزارت فرهنگ و آموزش عالی: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، 1365.

مشخصات ظاهری : 2 ج.

فروست : شركت انتشارات علمی و فرهنگی؛ 101؛ 120.

شابك : 160 ریال (ج.1) ؛ 180 ریال (ج.2)

یادداشت : ص. ع. به انگلیسی:...Abu'l -Hasan Mas'udi. Murudj al-dhahab.

یادداشت : این كتاب در سال 1344 توسط بنگاه ترجمه و نشر كتاب منتشر شده است.

عنوان دیگر : مروج الذهب و معادن الجوهر.

موضوع : اسلام -- تاریخ (حذفی)

موضوع : تاریخ جهان -- متون قدیمی تا قرن 14

موضوع : كشورهای اسلامی -- تاریخ

موضوع : ایران -- تاریخ

شناسه افزوده : پاینده، ابوالقاسم، 1287 - 1363. ، مترجم

شناسه افزوده : شركت انتشارات علمی و فرهنگی

رده بندی كنگره : DS35/63 /م 5م 4041 1365

رده بندی دیویی : 909/097671

شماره كتابشناسی ملی : م 65-436

ص:1

ذكر خلافت حسن بن على بن ابى طالب رضى الله عنهما

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله حق حمده و صلاته و سلامه على سیدنا محمد و آله و صحبه و جنده

* ذكر خلافت حسن بن على بن ابى طالب رضى الله عنهما

آنگاه با حسن بن على بن ابى طالب دو روز پس از وفات پدرش در كوفه در ماه رمضان سال چهلم بیعت كردند و او عاملان خویش را به سیاهبوم و جبل فرستاد . حسن عبد الرحمن بن ملجم را به ترتیبى كه یاد كردیم بقتل رسانید آنگاه معاویه از پس صلح با حسن پنج روز مانده از ماه ربیع الاول سال چهلم بكوفه در آمد . وفات حسن در سن پنجاه و پنج سالگى بسبب مسمومیت بود و در بقیع با مادرش فاطمه دختر پیمبر خدا صلى الله علیه و سلم دفن شد ، و الله ولى التوفیق .

ذكر شمه اى از اخبار و سرگذشت او رضى الله عنه

جعفر بن محمد از پدرش از جدش على بن حسین بن على بن ابى طالب رضى الله عنهم نقل كرده گوید : وقتى عمویم حسن بن على مسموم شده بود ، حسین بنزد وى رفت و او براى حاجت انسانى برون شد و باز آمد و گفت : چند بار مسموم شده بودم و هیچ كدام مثل این نبود . یك پاره از كبد خود را برون انداختم و آن را با چوبى كه به دست داشتم زیر و رو كردم . حسین به دو گفت : « برادر كى ترا مسموم

ص: 1

1 to 773