آن که در زمان وفات پیغمبر مدینه نبود چون وارد شد و قصه ابی بکر رامشاهده کرد جمع لشکر کرد و خواست با آنها محاربه کند ابوبکر و عمر نزد او رفتند و وعده مال و ولایت بعض نواحی را برای پسرش معاویه به او دادند ساکت شد بنابر نقل قاضی روزبهان و ابن ابی الحدید و معلوم است که عده او زیاد بوده که این دو نفر حذف کردند و در خطبه نهج البلاغه دارد «و من کلام له علیه السلام لما قبض رسول الله صلی الله علیه و آله و خاطبه العباس و ابوسفیان بن حرب فی ان بیانها له بالخلافه أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاهِ تا آخر خطبه»
دیگر ابوقحافه که در زمان وفات پیغمبر در طائف چون شنید خلافت ابی بکر را گفت: لیس ذلک الا لعداوه قریش مع علی بن ابی طالب. ابوبکر نوشت برای او: «بان الناس تراضوا بی و لو قدمت علینا لکان احسن بک فسئل ابوقحافه عن الرسول انه ما السبب فی اختیارهم ابوبکر علی علی بن ابی طالب فاجاب الرسول لصغر سن علی و کبر سن ابی بکر فقال فانا اکبر منه و کان الرسول صلی الله علیه و آله قد امرنا بیعه علی فکتب الی ابی بکر انی وجدت کتابک هذا کنایه احمق مناقض بعضها مع بعض فثاره کدعی انک خلیفه الله و اخری خلیفه رسول الله و ثالثه بان الناس ترضوا بی ثم امره بالخروج عما هو فیه و رده الی اهله نقل ذلک ابن الحجر.
ترجمه:
دیگر حباب بن منذر که در روز سقیفه فریاد زد با علی صوته یا معاشر