"
next
Read Book ديوان اشعار ملک الشعرای بهار
Book Index
Book Information


Favoured:
0

Download Book


Visit Home Page Book

دیوان اشعار ملک الشعرای بهار

مشخصات کتاب

سرشناسه : بهار، محمدتقی، 1330 - 1265

عنوان و نام پديدآور : دیوان اشعار ملک الشعرای بهار

مشخصات نشر : تهران: آزاد مهر، 1382.

مشخصات ظاهری : 1199ص، [16] ص. تصویر

شابک : 964-94525-3-275000ریال ؛ 964-94525-3-275000ریال

وضعیت فهرست نویسی : فهرستنویسی قبلی

يادداشت : عنوان روی جلد: دیوان ملک الشعرا بهار.

یادداشت : نمایه

عنوان روی جلد : دیوان ملک الشعرا بهار.

موضوع : شعر فارسی -- قرن 14

رده بندی کنگره : PIR7967/د9 1382

رده بندی دیویی : 1فا8/6ب 816م 1382

شماره کتابشناسی ملی : م 81-48436

زندگينامه

محمد تقي بهار ملقب به ملك الشعراي بهار شاعر، اديب، سياستمدار و روزنامه نگار ايراني است. وي در سال 1263 هجري شمسي در مشهد متولد شد. مقدمات و ادبيات فارسي را نزد پدر خود ملك الشعراي صبوري آموخت و براي تكميل معلومات عربي و فارسي به محضر “اديب نيشابوري” رفت. بعد از فوت پدر، ملك الشعراي دربار مظفرالدين شاه شد. وي شش دوره نمايندهٔ مجلس شد و سالها استاد دورهٔ دكتري ادبيات دانشسراي عالي و دانشكدهٔ ادبيات بود. به علت پيوستن به مشروطه طلبان و آزادي خواهان چند بار تبعيد و زنداني شد كه سالهاي زندان و تبعيد از پربهره ترين سالهاي زندگي ادبي وي بوده است. بهار در روز دوم ارديبهشت 1330 هجري شمسي، در خانهٔ مسكوني خود در تهران زندگي را بدرود گفت و در شميران در آرامگاه ظهيرالدوله به خاك سپرده شد. ازمعروفترين آثار وي ديوان اشعار، سبك شناسي كه در سه جلد در بارهٔ سبك نوشته هاي منثور فارسي نوشته شده، تاريخ احزاب سياسي، تصحيح برخي از متون كهن مانند تاريخ سيستان و مجمل التواريخ و القصص، تاريخ بلعمي را مي توان نام برد.

گزيده اشعار

قطعه

نهفته روي به برگ اندرون گلي محجوب

ز باغبان طبيعت ملول و غمگين بود

ز تاب و جلوه اگر چند مانده بود جدا

ولي ز نكهت او باغ عنبرآگين بود

ز اوستادي خورشيد و دايگاني ماه

جدا به سايهٔ اشجار، فرد و مسكين بود

نه با تحيت نوري ز خواب برمي خاست

نه با فسانهٔ مرغي سرش به بالين بود

فسرده عارض بي رنگ او به سايه، وليك

فروغ شهرت او رونق بساتين بود

كمال ظاهر او پرورشگر ازهار

جمال باطنش آرايش رياحين بود

به جاي چهره فروزي به بوستان وجود

نصيب او ز طبيعت وقار و تمكين بود

چه غم

1 to 761