- مشخصات کتاب
- زمزمههای آسمانی
- در زمزم مناجات/جواد محمدزمانی
- و دستهایم که به آسمان میرسند/حمیده رضایی
- نور نمای نیایش/محمد کامرانی اقدام
- نجوای دل/الهام موگویی
- مهر بیکرانه/محمد کامرانی اقدام
- امید دلهای شکسته/سیدکاظم سیدباقری
- «دست نیاز»/محمد کامرانی اقدام
- ای آفریدگار لحظههای آبی!/سید علیاصغر موسوی
- همنشین الفت تو.../مرضیه کامرانی اقدام
- بر آستان ملکوت/ابراهیم قبله آرباطان
- جام والا
- شهد وصال
- زخم زیتون
- در گذر ایام
- روز جهانی مبارزه با مواد مخدر
- شهادت مظلومانه دکتر بهشتی
- فاجعه مسجد گوهرشاد
- شهادت آیتاللّه صدوقی رحمهالله
- سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران توسط ناو آمریکایی
- درگذشت علامه امینی رحمهالله صاحب الغدیر
- میلاد حضرت زینب علیهاالسلام روز پرستار
- درگذشت استاد شهریار
- شهادت شهید اول رحمهالله
- جنگ جمل
- شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام بنا به روایتی
- پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت از سوی ایران
- از سبوی انتظار
- امام زمان(عج) در کلام امام حسین علیهالسلام
- میایستم در برابر طعنههای غبار آلوده/جواد محمدزمانی
- قدم بر چشم ما بگذار/سیدعلی حسینی ایمنی
- «ندبه، نیاز نسترنها»/محمد کامرانی اقدام
- تشنه یک قطره روشنایی داغ/مهدی میچانی فراهانی
- کجایی ای نسیم همه طرف؟!/مریم سقلاطونی
- جمعه عصرها به تو میاندیشم/محمد کامرانی اقدام
- ای زنجیره اتصال هستی/ناهید طیبی
- در حریم نام تو/علی میرزا خانی
- سلامهای از نفس افتاده/محمد کامرانی اقدام
- شعلههای غربت/علی خیری
- «سمت و سوی سیال»/محمد کامرانی اقدام
- درد شکیبسوز انتظار/ناهید طیبی
- دست به دامان باران/محمد کامرانی اقدام
- آوای دلتنگی/الهام موگویی
- «مدّ ماه»/محمد کامرانی اقدام
- امام زمان(عج) در کلام امام حسین علیهالسلام
تاریکی تردیدمان را بزدا و به صبح روشن یقینمان برسان.
سینه هامان را از مالامالِ یاد خودت فراخ کن و با سحری پر از زمزمه، آرام بخش.
به ما خرّمی بده؛ آن گونه که به خوبانت عطا فرمودی و دلشان را از هر چه غیر یادت بود، بریدی.
به ما شوق بده؛ آن گونه که به مشتاقانت ارزانی داشتی و سینه شان را لبریزِ آن ساختی.
به ما شیرینی بده؛ آن گونه که به عبادت کنندگانت هدیه دادی و حلاوتِ عبادت خود را در کامشان فرو ریختی. «و به ما آن دِه که آن بِه»!
و دست هایم که به آسمان می رسند/حمیده رضایی
دست هایم را در هوا بلند می کنم و چشم هایم را چون دو گودی تاریک، در زوایای متروک شب می چرخانم؛ چقدر تنهایی در تنم ریشه دوانده است!
چقدر روزهای مکرّرم تاریک و سردند و چقدر شب های مکدّرم از بوی رخوت سرشارند!
پروردگارا! صدایم در تهی گاه حنجره ام رو به خاموشی می رود و دست های بی هدفم، دست آویزی برای چنگ زدن نخواهند داشت.
خدایا!
دریچه های روبرویم پر پر می شوند و بال های پروازم بوی زخم های ناسور می دهند و جرأت گشوده شدن ندارند.
دیوارها امتداد آوارشان را تا شانه های خسته ام ادامه می دهند و رقص تازیانه عبور، زانوان مقاومتم را بر خاک می ساید.
چقدر دیوار روبرویم تکثیر می شوند و چقدر پنجره روبرویم بر خاک می افتند!
چقدر روزهای نیامده ام از آهنگِ مسمومِ مرگ به سماع می نشیند!
خاکستریِ آرزوهایم در انبوهیِ تلاقیِ روزها و شب ها، چون ضربه های ممتد سنج، گیج می رود.
ص: 2