- مشخصات کتاب
- اشاره
- فهرست مطالب
- قصیده ها
- اشاره
- حرف الف
- قطع امید از تمام خلق کن
- عشاق را زجام الستی داد
- پل بود عالم برای مردم مومن
- هشیار باش هرچه خدا گوید آن بکن
- خدا خواهد که هم دنیا و هم عقبا بیارائی
- طاعت با علم خواست خالق بی چون
- داده است قسم به عصر، یزدان
- پرهیز از سخنان بیهوده
- علت خلقت ممکنات
- پاکی درون و برون
- روح الله کیست
- توحید
- دل و جان و تن
- کارکردعقل و جان و تن
- جلوه حق
- سرنوشت جان
- بیگانه کیست؟
- نور الهی
- اعتبارانسان
- دوست حقیقی
- زمستان 1356 (درمذمت استعمارگران)
- علم خداوند
- انسان چهار بُعد دارد
- مبشر و منذر
- خوان الهی
- تاثیر خوب و بد بر جان انسان
- حرف ب
- حرف پ
- حرف ت
- انسان حسابی
- گره
- جان چیست
- جاذبه ممکنات
- آدمیت و دین
- سازمان ملل
- عقل از توحید لذت می برد
- وطن حقیقی کجاست
- در پناه نور او در جنتیم
- نقش نیت در عمل
- مرگ به هر خائن و خائن پرست
- دوست حقیقی
- عالم فردا
- وارحم صغارکم
- وطن حقیقی کجاست
- سخن
- برتری سخن بر خاموشی
- هرچه بینی که به آخر برسد اول داشت
- نیکان مراقبند که پاک از گنه شوند
- سخن برای چیست
- کلام الهی
- صیقلی کن قلب با قرآن حق
- همدمی با کتاب خدا
- تواضع
- به اعتبار عمل نزد حق عزیز شویم
- بی جهت باشی اگر جان نرسانی به حبیب
- مسلم کسی بود که بر او مجتهد سر است
- مجتهد می شکند پشت منافق همه دم
- جان طایر قدس است ترا در ره معشوق
- جان سالم و پاک است ز تقوی و عبادت
- او گرچه بود نفس ولیکن هنرش بین
- از چه راهی رسیم ما به خدا
- حرف محبوب دراین قرآن است
- من بگویم کیست آدم نزد خالق ودود
- تدبیر نیک کن که به تقدیر حق رسی
- هرکه خود را در طریق دوست دید
- جان من و تو است طرف صحبت حبیب
- از او وجود یافت تمام وجود ما
- بی شک هر آنکه رفت به تقوا برنده است
- تخصصی که به ما گفته اند جملگی از اوست
- خرم بود کسی که دلش محو عشق هوست
- گر جان پاک می طلبی عبد دوست باش
- به فکر دوست چنان سرخوشم در این ره تار
- این راز اگر بپرسی از من
- هرگز تو مگو فلک چنین کرد و چنان
- جانی که بلورین شود از عشق خداوند
- زجان بود که بشر طوطی شکر شکنی است
- خوانی اگر کتاب خداوند مهربان
- ببین دو چشم ز یک نور ر وشنی طلبد
- در بند دیو نفس کسی چون حسود نیست
- هستی وجود یافته از ذات لم یزل
- تقوی و راستی ببرد جان به نزد دوست
- هرکه به معنا رسید طی شده راهش
- توکل- اطاعت از خدا و پیر وی از فقیه اعلم
- توبه ما را برات آزادی است
- ای وای از آن نگار که ترک ادب نمود
- شعرش بسیج گشت و سر هر زبان گرفت
- هر شاعری که امر بمعروف شعر اوست
- حرفی که خیر و نفع رساند به مردمان
- چون انّما ولیکم الله از او شنید
- در پس پرده دل، عالم اسراری هست
- هرکس که محو دوست کند جان خویش را
- حرف د
- بهر بیداری مردم این چنین کس واجب است
- نه جان نه عقل باشد در ره باد
- جوان باید بترسد از خدایش وقت کار بد
- تو شمس عالم معنائی ای خجسته بشر
- غفلت خالیق
- حد شناسی
- با معرفت به خلقت خالق کن نظر
- از حق بخواه جان تو فرمان حق برد
- مردمان غربال می گردند در این عمرهریک
- آن کس که گشت عارف بر نفس خویشتن
- باید ز نور دین خدا بهرور شویم
- با حرف خالق خویش مانوس باش جانا
- هر مقبلی به عشق خداوند گار خویش
- جمع ما واحد شود همیشه از یکتا پرستی
- نه شرقی نه غربی (این شعر در سال 1355سروده شده)
- افز ون ز آفتاب فر وغ ضیا بود
- هر مسلمانی که باشد زنده ، دارد بذر عدل
- یا ایتها النفس دلیل سخن ماست
- راه طی کن منشین بر سر بازار وجود
- آیات نشان داد ز آفاق و ز انفس
- گفتم ای عالم قدوس تو ما را بپذیر
- گفت حکمت ز که آموخته ای شمس بگفت
- هر آن کسی که در این زندگی شرافت خواست
- هرکه خواهدعلم دین پیدا کند
- در وصف فاطمه زهرا (علیها السلام)
- هرکس امید وار شفاعت بودبه تو (درمدح پیامبر صلی الله علیه وآله)
- حرف ر
- حرف ز
- حرف س
- حرف ش
- حرف ع
- حرف ف
- حرف ک
- حرف گ
- حرف ل
- حرف م
- هنر تنها پی ثر وت نمی باید بکار آری
- اندراهمیت فکر
- قبول حق بود هرکس که تقوا را کند پیشه
- به که شوی بنده خالق خویش
- از راه و رسم عادت بیهوده شو برون
- از بهر نیک و بد همه نیت بود دخیل
- من به جز آن نور نجویم دگر
- چونکه فانی گشته ام در وجه دوست
- ما زجان خود همیشه زنده ایم
- باشند بندگان خدا دوستان هم
- اگر اثر دهد آثار من به فکر کسی
- جان بقا داردو تن راه فنا می سپرد
- زبان حال منافقین
- من که با عشق و حقیقت در در ونم عالمی است
- حرف ن
- از ره جان نزد آن جانانه می باید رویم
- گرچه نفست زنده باشد تا ابد
- چرا با دید ظاهر ال تماشا می کنی اینجا
- همیشه خوی کن به وفا و صفا و صدق
- نیست در نزد خدا جز قلب با تقوا پذیرا
- راضی بود خدای جهان آفرین زمن
- بر خود مکن مسلط هر حق فروش بی دین
- فاش و بی پرده بگویم به تو جانت ابدی است
- هر آنکس نعمتت را پاس دارد
- همدم جان تو خدای تو است
- ز فیض خاص فراتر ر وی زبام جهان
- بیا ای آدم دانا کتاب رحمتش برخوان
- آفرینش بنده فرمان اوست
- حرف و
- حرف ه
- حرف ی
- تو ذات حسنی و همه حسن ها تراست
- جلوه بر قریه دهد خرمن کاهی گاهی
- جوهر نفس از وجود جسم ها الاتراست
- سودا چنین خوش است که یکجا کند کسی
- آخر جدا شوند ترا جان و تن زهم
- دین داری نادانان و بی دینی دانایان
- تو عین حسنی و همهء حسن ها زتوست
- چون هر غزلی بهر تو کشته است غزالی
- بیرون نبود هیچ از امر الهی
- اختلاف سلیقه
- به عاقل داده خالق بی نیازی
- چو دینش کفر باشد شاعر بی دین مر و نزدش
- با تفکر بخوان کتاب خدا
- نزد خدا باید بجویی هر دوائی
- کفر و دین با هم نمی سازند زیر این سپهر
- همنشین شو با گالن و عندلیبان حبیب
- دست از قرآن و عترت برندارد مرد حق
- با دانش ار شوی نرود زندگی زدست
- دانش پژوه باش به گیتی تمام عمر
- این تن بود که باز رود سوی آب و خاک
- هرجا عدالتی نبود رنج و ماتم است
- من از دنیا ندیدم بد چرا تهمت به او بندی
- آنچه بهر ما بماند علت غائیستی؟
- مثتنوی
- اشاره
- آدمی را چو چشم جان شد باز
- بود جان آینه حق آینه ساز
- یوسفی تو چاه کنعان تا به کی
- هرکه در این بزم قربش بیشتر
- هرگز از یاد خدا دور مباش
- ببین مهر مادر بود تا کجا
- بی مروت یقین بود بی دین
- هُو دواءٌ دافعٌ کل الغموم
- آدمی چیست برزخی جامع
- خنده اگر هست شکر خنده باش
- وز رضا و خواهش نفست گریز
- از توجه قرب حق حاصل شود
- جان ما می رود به سوی حبیب
- کتاب کامل بی نقص وعیب قرآن است
- غیر او فانی بود باقی است او
- ای طلاکوب از خدا توفیق خواه
- دل بود آئینه عقل آئینه دار
- قطعه؛ رباعی؛ دوبیتی؛ تک بیتی ها
دیوان اشعار قصاید و مثنوی
مشخصات کتاب
دیوان اشعار قصاید و مثنوی
سرشناسه : طلاکوب، محمدعلی، 1301 - 1364 .
عنوان قراردادی : دیوان
عنوان و نام پديدآور : دیوان اشعار قصاید و مثنوی/ محمدعلی طلاکوب؛ باهتمام مرتضی طلاکوب.
مشخصات نشر : اصفهان: نشر دارخوین، 1395 -
مشخصات ظاهری : ج.
شابک : 250000 ریال 978-600-380-657-3 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
موضوع : شعر فارسی-- قرن 14
Persian poetry -- 20th century
شناسه افزوده : طلاکوب، مرتضی، 1333 -، گردآورنده
رده بندی کنگره : PIR8352 /ل15 د9 1396
رده بندی دیویی : 8فا1/62
شماره کتابشناسی ملی : 5085459
اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا
خیراندیش دیجیتالی : انجمن مددکاری امام زمان (عج) اصفهان
ص: 1