فضيلت نيست كه قدرت مطلق را در دست داشته باشد و فاسد نشود نبايد به هيچ كس قدرت مطلق داد، پس مي بايست قدرت باز دارنده قدرت باشد، بايد مراكز تصميم گيري ارگان هاي سياسي و اداري متعدد باشند تا بتوانند متعادل كننده يكديگر باشند و از آن جاكه همه آدميان در حاكميت شريكند لازم است كه اعمال كنندگان قدرت به نحوي نماينده و برگزيده فرمانبرداران باشند، به عبارت ديگر آزادي در گرو اجراي قانون و نبود استبداد معنا پيدا مي كند.بر همين اساس منتسكيو (انديشمند فرانسوي مهمترين اثر خود را به نام «روح القوانين تدوين كرد. البته مفهوم آزادي در نگاه وي ابهام آميز است از يك طرف او معتقد است كه «آزادي يعني قدرت قانون و از طرف ديگر مي گويد «آزادي يعني همان ايجاد تعادل اجتماعي و طبقاتي . به بيان ديگر منتسكيو معتقد به آزادي از نوع الگوي اشرافي مي باشد.جان لاك به نبرد با استبداد برخواست و ليبراليسم را به نحوي جديد تفسير كرد و آزادي را در چهارچوب به رسميت شناختن مالكيت معنا كرد. او وظيفه حكومت را حفظ آزادي و تأمين منافع فرمانبرداران مي دانست در ميان انديشمندان غربي آيزا برلين مباحث جامع تري روي آزادي انجام داده به نظر او، در ميان معاني گوناگون آزادي دو معنا از همه مهم تر و برجسته تر بوده است آزادي مثبت و آزادي منفي منظور از اين دو تعريف اين است كه كداميك از آنها معناي راستين آزادي را دربر دارد. آزادي مثبت درنظر برلين چند معنا دارد، همين تعدد معاني مسأله تقابل آزادي مثبت با آزادي منفي و به طور كلي بحث او را مبهم كرده