وجدانهاي خفته و غفلت زده را بيدار و عقول اهل عالم را مقهور خود سازد و دلهاي آزادگان جهان را تحت تأثير و هدايت خويش قرار دهد؟ بي گمان اين تأثير و ماندگاري داراي رموزي است، كه ساير حوادث عظيم فاقد آن است و بررسي آن مجالي ديگر مي طلبد و مطمئناً بيدارگري ها، تبليغات و موضع گيري هاي روشنگر آن حضرت، در تبيين اهداف مقدس انساني و ديني خود سهم بزرگي در اين خصوص دارد، كه بخش بسيار ناچيزي از آن، در نوشتار حاضر به قلم آمده است.
كليات
انقلاب يا كودتا
در تاريخ تحولات و انقلابات بشري گاهي مصلحاني به ظهور مي رسيدند كه با قصد خيرخواهي و اصلاح، پيش از هر چيز به سراغ حكومت و دستگاه فاسد حاكم مي رفته اند و با به راه انداختن جنگ مسلحانه به سرنگوني آن اقدام مي كرده اند. آنان بر اين باور بوده اند كه براي ايجاد اصلاحات در جامعه بايد از بالا به پايين شروع كرد و ابتدا حكومت فاسد را از ميان برداشت و آنگاه به اصلاحات، در سطح و عمق جامعه اقدام كرد. چنين سيري در اصطلاح سياسي «كودتا» [1] نام دارد. البته همه كودتاها با اين انگيزه و بر اين اساس واقع نشده و نمي شود. اين شيوه گرچه ممكن است زودتر به تغيير رژيم بينجامد، ولي چون در مردم آمادگي براي اصلاحات نبوده و كار عميق فرهنگي بر روي آنان صورت نگرفته است، چه بسا حكومت جديد در اين راه دراز و پرپيچ و خم از همراهي و مساعدت مردم بي بهره بماند و چون نظارت مردمي بر عملكرد و سياستهاي دولت در چنين فرضي وجود ندارد، رفته رفته دستگاه حكومت آرمانهاي خود را تغيير داده و