- مشخصات كتاب
- تعبير خواب جامع
- حرف آ
- آبها
- آباداني
- آباژور
- آب بيني
- آبپاش
- آبتني
- آبدستان
- آبرو
- آب دهان
- آبشار
- آب شدن
- آبگوشت
- آبگير
- آبگينه
- آبله
- آبنبات
- آبنوس
- آب و هوا
- آبي
- آبياري
- آبياري گلها
- آپارتمان
- آتش
- آتش افروختن
- آتش بازي
- آتش پرست
- آتش دان
- آتش دوزخ
- آتش زنه
- آتش سوزي
- آتشفشان
- آتشكده
- آتش نشاني
- آثار باستاني
- آجان
- آجر
- آخرين وداع
- آخور
- آدامس
- آدرس
- آدم دزدي
- آدم كشي
- آدم حقه باز
- آدمخواري
- آدم لاغر
- آدم مست
- آدم مؤدب
- آدم و حوا
- آراستن
- آرام
- آرامش
- آرايش كردن
- آرايشگاه
- آرايشگر
- آرد
- آرد بيز
- آرد غلات
- آرزو
- آرشه ويلون
- آرنج
- آرواره
- آروغ
- آزاد شدن
- آزار
- آزمايش
- آزمايشگاه
- آژير
- آسانسور
- آسايش و نعمت
- آستانه
- آستري
- آستين
- آسم
- آسمان
- آسيا
- آسياب
- آسياب آبي
- آسياب بادي
- آسياب كردن
- آسيابان
- آسيب
- آشپزخانه
- آشپزي
- آشتي
- آشغال
- آشفتن
- آشنا
- آشيانه
- آغوش گرفتن
- آفتاب گردان
- آفتابه
- آفريقا
- آقا
- آكروبات
- آكواريوم
- آگهي
- آگهي درگذشت
- آلات موسيقي
- آلاچيق
- آلبوم عكس
- آلو
- آلومينيم
- آله
- آماس
- آمبولانس
- آمپول
- آمرزيده
- آمريكا
- آمريكاي شمالي
- آموزش
- آمونياك
- آنارشيست
- آناناس
- آنتن راديو و تلوزيون
- آوار
- آواز
- آويختن
- آويزان كردن
- آويشن
- آه
- آهك
- آهن
- آهن ربا
- آهنگر
- آهنگ و رقص
- آهو ديدن
- آه و ناله
- آينده
- آيينه
- آية الكرسي
- حرف ا
- ابر
- ابراز علاقه
- ابروها
- ابريشم
- ابزار
- ابزار كار
- ابزار جراحي
- ابليس
- اپرا
- اتاق
- اتاق پذيرايي
- اتاق خواب
- اتاقك
- اتاق كنفرانس
- اتوبوس
- اتو كردن
- اتوماتيك
- اتومبيل
- اثاث منزل
- اجاره
- اجاق
- اجاق گاز
- اجبار به زور
- اجداد
- احترام
- احتضار
- احتياج
- احضار ارواح
- احمق
- اخبار
- اخراج
- اخلاق
- ادرار
- ادويه
- اذان
- اذيت و آزار
- ارابه
- اراذل و اوباش
- ارتداد
- ارتش
- ارتقاء
- ارث
- اردك ماهي
- اردكون
- اردو
- اردوگاه
- اردوي كار
- ارز
- ارزاني
- ارزن
- ارزير
- ارش
- ارقام
- اركستر
- اركيده
- ارگ
- ارمني
- ارواح
- اروپا
- اره
- از خجالت سرخ شدن
- ازدحام
- از دست دادن
- از دست دادن تعادل
- ازدواج
- ازدواج با افراد كشور ديگر
- ازدياد
- از زندان آزاد شدن
- اژدر
- اژدها
- اسارت
- اسارتگاه
- اسب
- اسباب
- اسباب بازي
- اسباب خانه
- اسباب سفر
- اسب سواري
- اسباب كشي
- اسپند
- اسپندان
- استاد دانشگاه
- استر
- استراحت
- استراليا
- استحمام
- استخدام
- استخر
- استخراج معدن
- استخوان
- استخوان ماهي
- استعفاء
- استغفار
- استفراغ
- استقلال
- استوا
- استوانه
- اسرافيل
- اسطرلاب
- اسفناج
- اسفنج
- اسقف كليسا
- اسكلت
- اسكلت مرگ
- اسكله
- اسكناس
- اسكي
- اسكي روي يخ
- اسكيت
- اسلحه
- اسم
- اسهال
- اسيد
- اشتباه
- اشتر غاز
- اشتر مرغ
- اشتها داشتن
- اشتياق
- اشراف
- اشعه ايكس
- اشك
- اشنان
- اصطبل
- اصلاح صورت
- اصلاح موي سر
- اصلع
- اصوات
- اطاعت
- اطو كردن
- اظهار عشق
- اعتبار
- اعتراف
- اعداد
- اعدام
- اعضاء بدن
- اعلام خطر
- اعلام كردن
- اعلاميه
- اغماء
- افتادن
- افتادن در آب
- افتخار
- افراط
- افروشه
- افسار
- افسانه
- افسر
- افسرده
- افسون
- افعي
- افكار پليد
- افليج
- افيون
- اقاقيا
- اقامتگاه
- اقيانوس
- اكسير حيات
- اكوي صدا
- الاغ
- الج
- الفبا
- الك
- الكتريسيته
- الكل
- الماس
- المپيك
- النگو
- الوار
- الهام
- امامت كردن
- امانت فروشي
- امپراطور
- امتحان
- امر الهي
- امداد
- املت
- اميد
- امين
- انار
- انبار
- انبار آذوقع
- انبر
- انبر آتش
- انتظار
- انتقال خون
- انتقام
- انجمن
- انجير
- انجيل
- انداختن
- انداختن مردم
- اندازه گرفتن
- اندامها
- انسان
- انسان نخستين
- انضباط
- انعام
- انعكاس
- انفجار
- انگشت
- انگشت سبابه
- انگشت شصت
- انگشتانه
- انگشتري
- انگشتوانه
- انگليسي
- انگور
- انواع توت
- اولاد
- اونيفورم
- اهانت
- اهدا كردن
- اهرم
- ايده آل
- ايزار
- ايستگاه قطار
- ايوان
- حرف ب
- بابونه
- باتلاق
- باد
- بادوزيدن
- بادام
- باد رها كردن
- بادبادك
- بادبزن
- بادروك
- بادكنك
- بادريسه
- باديه
- بادكنك
- باد مغرب
- بادنجان
- بادنما
- باد و بوران
- بار
- بار انداز
- باران
- باراني
- باربر
- بار سنگين
- باركد
- باركشيدن
- باروت
- باروي
- باز
- بازار
- باز جوئي
- باز ديد
- بازديد كننده
- بازرس
- بازرگان
- باز كردن
- بازو
- بازوبند
- بازي
- بازي چشم بندي
- بازي ورق
- باطري
- باغ
- باغ ميوه
- باغبان
- باغچه
- باغ ميوه
- باغ وحش
- بافتن
- بافتن جامه ها
- باقلا
- باكره
- بال
- بالا
- بالا رفتن
- بالا سر
- بال زدن
- بالش
- بالن
- بالن
- باله
- بام
- بانك
- بانكدار
- بانگ
- بانگ داشتن جانوران
- بانگ نماز
- ببر
- بت
- بتونه
- بچه
- بچه شير خوار
- بچه شيطان
- بچه گربه
- بخاري
- بخشش كردن
- بخور كردن
- بد بختي
- بدخلق
- بد گماني
- بدن
- بذر
- بذر قطونا
- برادر
- برادر زاده
- برادر شوهر
- برادري
- برانكار
- بربط
- برج
- برج ساختماني
- برج مراقبت
- برجستن
- برچسب
- برخاستن
- برد
- برده
- برداركردن
- برزنت
- برس
- برف
- برق
- برق انداختن
- بركنار
- بركه
- برگ
- برگستوان
- برليان
- برنج
- برنز
- برنشيت
- بروت
- بره
- برهنگي
- برهنه
- بريان
- بريدن
- بز
- بزاز
- بزغاله
- بز كوهي
- بساط
- بست
- بستان افروز
- بستر
- بستن
- بستني
- بسته
- بسته بندي
- بسته پستي
- بشقاب
- بشقاب پرنده
- بشكه
- بط
- بطري
- بع بع
- بعد از ظهر
- بغل
- بغل كردن
- بقالي
- بلانكيني
- بلبل
- بلبله
- بلدرچين
- بلغم
- بلغور
- بلم
- بلند كردن
- بلند گو
- بلور
- بلوز
- بلوط
- بلوغ
- بليط
- بمب
- بمباران
- بنا
- بنا
- بناگوش
- بند
- بند(پاي بند)
- بند باز
- بند جوراب
- بندر
- بند لباس
- بنده
- بنزين
- بنفشه
- بنگاه املاك
- بنيادنهادن
- بو
- بوته
- بوتيمار
- بودا
- بوريا
- بوزينه
- بوستان
- بوسه دادن
- بوسيدن
- بوفالو
- بوق زدن
- بوق شاخي
- بوقلمون
- بوكس
- بوكس بازي
- بولينگ
- بوم
- بويهاي خوش
- به
- به آغوش كشيدن
- بهار
- به خطر افتادن
- بهره
- بهشت
- به فرزندي گرفتن
- بهمن
- به هوش آمدن
- بيابان
- بي ادب بودن
- بي اعتنايي
- بيت المعمور
- بيت المقدس
- بي بند و بار
- بي تربيتي
- بي حرمتي
- بي حسي
- بيد
- بيداري
- بيد گوش
- بي دندان
- بيراهه
- بيزار بودن
- بي رحمي
- بيسكويت
- بي شرم
- بيشه
- بي صبر و حوصله
- بيضه
- بي عقل
- بيگانه
- بي گناه
- بيل
- بيليارد
- بيمارستان
- بيماري
- بي مصرف
- بي نظم
- بيني
- بي وفايي
- بيوه زن
- بيوه مرد
- بيهوشي
- حرف پ
- پا
- پا برهنه
- پابند
- پابنداني كردن
- پاتيله
- پا پيچ
- پاپيون
- پاچه
- پا در مياني
- پادشاه
- پادگان
- پادو
- پارچ
- پارچه
- پارچهء گل دار
- پارچهء مخمل
- پارس
- پارك
- پاره
- پارو
- پاسبان
- پاسپورت
- پاس داشتن
- پاشنه
- پاكت نامه
- پاك نويس
- پالان
- پالتو
- پانسمان
- پانسيون
- پاي اورنجن
- پاي تابه
- پاييز
- پتك
- پتو
- پختن گوشت
- پخت وپز
- پدر
- پدر بزرگ يا مادر بزرگ
- پدر خوانده
- پدر روحاني
- پدر مقدس
- پذيرفتن
- پر
- پرپهن
- پرتاب كردن
- پرتره
- پرتقال
- پرتگاه
- پرتو نور
- پرچم
- پرچمدار
- پرچين
- پرخاش
- پرداخت پول
- پرده
- پرده بكارت
- پردهء پرنقش و نگار
- پرده داري
- پرستار
- پرستاري
- پرستو
- پرستيدن
- پرگار
- پرنده
- پرواز كردن
- پروانه
- پرونده
- پرهيزكار
- پري
- پري دريايي
- پريدن
- پريشاني
- پزشك
- پزشك قانوني
- پژواك
- پست
- پستان
- پستان بند
- پستچي
- پستخانه
- پستي و فرومايگي
- پسر
- پس مانده غذا
- پسته
- پشت
- پشت بام
- پشت سر
- پشته
- پشتي
- پشم
- پشه
- پشيمان شدن
- پل
- پل صراط
- پل عابر پياده
- پلك
- پلكان
- پلنگ
- پلو
- پله
- پلاس
- پليته
- پليس
- پماد
- پنبه
- پنجره
- پنجه
- پند دادن
- پنكه
- پنهان شدن
- پنير
- پوتين
- پوست
- پوست ميوه
- پوستين
- پوشاك
- پول
- پول تقلبي
- پول خرد
- پولاد
- پونز
- پهلو
- پي
- پياده روي
- پياز
- پياله
- پيام
- پيامك
- پيانو
- پيپ
- پيت
- پيچ
- پيچك
- پيچ و خم
- پيدا كردن
- پيراهن
- پيرايه
- پير شدن
- پيروزي
- پيسي
- پيشاني
- پيشاني بند
- پيش بند
- پيشخدمت
- پيشرفت
- پيشواز
- پيشه
- پيشي گرفتن
- پيغام رساندن
- پيغمبري
- پيكان
- پيكر
- پيكره
- پيك نيك
- پيلور
- پيمان
- پيمانه
- پينه دوز
- پيه خوردن
- حرف ت
- تئاتر
- تاب
- تاب دادن
- تابستان
- تابلو
- تابوت
- تابه
- تاج
- تاج خروس
- تاجر اسب
- تاج گل
- تار
- تاراج
- تارعنكبوت
- تارك دنيا
- تاريخ
- تاريكخانه عكاسي
- تاريكي
- تازيانه
- تاس
- تاكستان
- تاكسي
- تانك
- تانكر
- تاوه
- تايپ
- تب
- تبر
- تبرئه
- تبعيد
- تبليغ
- تپانچه
- تپه
- تبيره
- تتماج
- تجارت
- تجارتخانه
- تجملات
- تحسين
- تحصيل
- تخت
- تخم پرنده
- تخت خواب
- تخت سلطنت
- تخته سياه
- تخته نرد
- تخم كاشتن
- تخم مرغ
- تخمه
- تخمها
- تدفين
- تذرو
- تذكر دادن
- ترازو
- ترازوگر
- تراس
- تراشيدن
- تراشيدن موي سر
- ترب
- تربچه
- تربد
- ترخون
- ترس
- ترسائي
- ترسيدن
- ترشي
- ترشيها
- ترف
- ترقه بازي
- ترك كردن
- تركه
- ترمز
- ترمه
- ترن
- ترنج
- ترنگبين
- ترور
- تره دوغ
- تره
- تره فروشي
- ترياك
- تريبون
- تزريق واكسن
- تسبيح كردن
- تسكين
- تسويه حساب مالي
- تشت
- تشك
- تشكچه
- تشنگي
- تشيع جنازه
- تصادف
- تصنيف
- تصوير
- تظاهرات
- تعدد زوجات
- تعطيلات
- تعظيم كردن
- تعليم
- تعويذ
- تعهد
- تغار
- تغذيه حيوانات
- تفتيش عقايد
- تفرج
- تف كردن
- تفشله
- تفنگ
- تقاضا
- تقاضاي پرداخت بدهي
- تقاضاي پرداخت وام
- تقلا
- تقويم
- تكبير كردن
- تكمه
- تكميل كردن
- تكنسين آزمايشگاه
- تكه نان
- تگرگ
- تلخ
- تلسكوپ
- تلفن
- تلوزيون
- تلكس و تلگرام
- تلگراف
- تلگرام
- تلمبه
- تله
- تله حشرات
- تله موش
- تله موش صحرائي
- تمام شدن كار
- تمبر پستي
- تمساح
- تمشك
- تميز كردن
- تن
- تنباكو
- تنبل
- تنبيه شدن
- تند باد
- تندر
- تنفر
- تنقيه
- تنگي
- تنور
- تنومند
- تنهايي
- تواضع
- توبره
- توبه كردن
- توپ
- توپ جنگي
- توت
- توت فرنگي
- توتون
- تولد
- توتن
- توتيا
- تورات
- تور لباس عروس
- تور ماهيگيري
- تورم لوزه
- تولد
- توله سگ
- تون
- تونل
- تهاجم
- ته چين
- تهديد
- ته ديگ
- تهمت
- تهوع
- تهيدست
- تير
- تير اندازي
- تير چراغ برق
- تير و كمان
- تيز كردن
- تيغ
- تيغ گياه
- تيغ ماهي
- تيمارستان
- حرف ث
- حرف ج
- جاجيم
- جادو
- جاده
- جارچي
- جارختي
- جارو
- جارو كردن
- جاز
- جاسوس
- جا سيگاري
- جاليز
- جام
- جامه
- جامهء خواب
- جان
- جانماز
- جانور
- جايزه
- جاي سبز وخرم
- جبرئيل
- جبه
- جت
- جدال
- جدايي
- جذام
- جراح
- جراحت
- جرز
- جرثقيل
- جرقه
- جريمه
- جزع
- جزيره
- جستن
- جست و خيز
- جسد
- جسد سوخته
- جشن
- جشن تولد
- جشنواره
- جعبه
- جعفري
- جغجغه
- جغد
- جفت
- جگر
- جلا دادن
- جلسه
- جلگه
- جماع
- جمجمه
- جن
- جنازه
- جنب بودن
- جنگ كردن
- جنگل
- جنين
- جهنم
- جهود
- جهود شدن
- جهيز
- جو
- جواز
- جوال
- جوالدوز
- جوان شدن
- جواهرات
- جوجه
- جوجه تيغي
- جوراب
- جوز
- جوزبويا
- جوش
- جوشن
- جولاهي
- جوهر
- جوهر
- جوي آب
- جهنم
- جهيزيه
- جيب
- جيب بر
- جيپ
- جيرجيرك
- جيغ
- حرف چ
- چاپ
- چادر
- چارقد
- چاق
- چاقچور
- چاقو
- چاقو تيز كن
- چاقوي دو سر
- چاقي
- چاله
- چانه
- چاه
- چاي
- چايخانه
- چپق
- چتر
- چتر آفتابي
- چراغ
- چراغ دان
- چراغ گاز
- چراغ نفتي
- چرتكه
- چرخ
- چرخشت
- چرغ
- چرك
- چروك
- چرم
- چرم بز
- چسب
- چسب زخم
- چشم
- چشم بستن
- چشم بندي
- چشم پزشك
- چشمك زدن
- چشمه
- چغاله
- چغانه
- چغندر
- چفت
- چك
- چكاوك
- چكش
- چكمه
- چكه
- چلاق
- چلچراغ
- چلو
- چلوار
- چماق
- چمباتمه
- چمدان
- چمن
- چمنزار
- چنار
- چنبره
- چنگ
- چنگال
- چنگاله
- چنگ زدن
- چنگك
- چوب
- چوب بست
- چوب پنبه
- چوب جنگلي
- چوب حراج
- چوب دستي
- چوب زير بغل
- چوبك
- چوب كبريت
- چوب ماهيگيري
- چوبه دار
- چوپاني
- چوگان زدن
- چهار پاي
- چهار راه
- چهره
- چيت
- چيدن علف هرز
- چين پليسه
- چينه
- چينه دان
- حرف ح
- حاجي فيروز
- حاجي لك لك
- حادثه
- حامله
- حباب
- حب خوردن
- حبوبات
- حج
- حجامت
- حجرالاسود
- حد زدن
- حراج
- حرارت
- حربه
- حرم
- حساب
- حسادت
- حشرات
- حشرات موذي
- حشره كش
- حصار
- حصبه
- حصير
- حصير بافي
- حفره
- حقنه كردن
- حقه
- حكمت
- حلاجي
- حلزون
- حلقه
- حلقه ازدواج
- حلوا
- حمال
- حمالي
- حمام
- حمام بخار
- حمايل نظامي
- حملة العرش
- حنا
- حنوط
- حوا
- حوض
- حوض كوثر
- حوض ماهي
- حيض
- حيوانات
- حرف خ
- خاج
- خار
- خارپشت
- خارش
- خاشاك
- خاك
- خاك اره
- خاك انداز
- خاكسپاري
- خاكستر
- خاك كوزه گري
- خال سياه
- خال كوبي
- خاله
- خامه
- خانواده
- خانه
- خاني
- خاويار
- خايه آدم
- خبر
- خبر چين
- خبزه
- ختنه كردن
- خجالت
- خداحافظي كردن
- خدمت كار
- خر
- خرابه
- خربزه
- خرتوت
- خرچنگ
- خردل
- خر زهره
- خرس
- خرس قطبي
- خرطوم فيل
- خرك
- خرگاه
- خرگوش
- خرگوش صحرائي
- خرما
- خرمن
- خر مهره
- خروس
- خروس جنگي
- خريدن و فروختن
- خز
- خزه
- خزان
- خستگي
- خسوف
- خشت
- خشخاش
- خشكسالي
- خشم گرفتن
- خصومت
- خصي كردن
- خضاب
- خطبه خواندن
- خطر
- خط كش
- خطمي
- خفاش
- خفتن
- خفگي
- خفه كردن
- خلال كردن
- خلعت
- خلقان
- خلم
- خليفه
- خم
- خمياره
- خمير كردن
- خنجر
- خنده
- خوابيدن
- خواستگاري
- خوان
- خواهر زاده
- خواهر ناتني
- خود
- خود ديدن
- خودكشي
- خورشيد
- خوردني
- خوره
- خوشه
- خوشه گندم
- خوك
- خون
- خوي
- خيابان
- خيار
- خياطي
- خيري
- خيس
- خيك
- خيك ماست
- خيمه
- حرف د
- دارائي
- دارچين
- داركوب
- دارو
- داخل آب رفتن
- داس
- داغ كردن
- دام
- دامن
- دانشكده
- دانشگاه
- دانه ها
- دايي
- دباغي
- دبهء روغن
- دبيرستان
- دبيري
- دجال
- دختر
- دختر ناتني
- دخنه
- ددگان
- در
- در آغوش گرفتن
- دراج
- دراعه
- دراكولا
- درباني
- درختان
- انواع درختان
- اشاره
- درخت آبنوس
- درخت اقاقيا
- درخت آلو
- درخت امرود
- درخت انار
- درخت انجير
- درخت انگور
- درخت بادام
- درخت بلوط
- درخت بليل
- درخت بيد
- درخت پسته
- درخت ترنج
- درخت جوز
- درخت چنار
- درخت حنظل
- درخت خار
- درخت خرما
- درخت زرد آلو
- درخت زيتون
- درخت سدر
- درخت سرو
- درخت سنجد
- درخت سيب
- درخت شفتالو
- درخت شمامه
- درخت صنوبر
- درخت عرعر
- درخت عود
- درخت فندق
- درخت كدو
- درخت گردو
- درخت گل
- درخت گلنار
- درخت مورد
- درخت نارنج
- درخت ني
- درخت ياسمن
- درد كردن اعضاء
- در زدن
- درشكه
- درم
- درمانگاه
- درمنه
- درندگان
- درو
- درودگر
- دروغ گفتن
- درويشي
- دره
- دريا
- درياچه
- دريازدگي
- دريانورد
- دزد
- دزد دريايي
- دژخيم
- دست
- دستار
- دست بند
- دست پر مو
- دست دادن
- دست زدن
- دستشوئي
- دستكش
- دستمال
- دستمال سفره
- دست و روي شستن
- دسته گل
- دستينه
- دشت
- دشمن
- دشنام
- دعا كردن
- دعوا
- دعوت
- دفتر
- دف زدن
- دكان
- دكتر
- دكمه
- دكمه سر دست
- دل
- دلالي كردن
- دلفين
- دلقك
- دم
- دمپايي
- دمل
- دنبه
- دندان
- دندان پزشك
- دندان نيش
- دوات
- دوال
- دوچرخه
- دوختن
- دود
- دود كش
- دوده
- دوربين
- دوزخ
- دوست
- دوست داشتن
- دوش
- دوشاب
- دوغ
- دوقلو
- دويدن
- ده
- دهان
- دهل زدن
- دهليز
- دهنه اسب
- ديدار
- ديگ
- ديگ بخار
- ديگ پايه
- دينارها
- ديو
- ديوار
- ديوانگي
- حرف ذ
- حرف ر
- رئيس
- رادار
- راديو
- رازيانه
- راسو
- راكت
- ران
- راننده
- راه
- راه آهن
- راه رفتن بر روي آب
- راه رفتن در خواب
- راه زدن
- رايانه
- راي دادن
- رب
- رباب
- رباخوار
- رتيل
- رختخواب
- رخساره
- رز
- رژگونه
- رژ لب
- رستوران
- رسن
- رشته
- رضوان
- رطوبت
- رعد و برق
- رف
- رفتگر
- رفتن
- رفو كردن
- رفيق
- رقابت
- رقص
- رقص آرام
- رقص گروهي
- ركاب
- رگبار
- رگ گشادن
- رماتيسم
- رمال
- رمان
- رنده
- رنگها
- رنگين كمان
- روبان
- روباه
- روبنده
- روتختي
- روح
- رودخانه
- رود
- روده
- روز قيامت
- روزن
- روزنامه
- روزها
- روزهاي تعطيل
- روزه داشتن
- روژ
- روستا
- روسري
- روشنائي
- روشنائي آتش
- روغن
- روغن بادام
- روغن پسته
- روغن جوز
- روغن كتان
- روغنهاي سوختني
- رولت
- روناس
- روي
- روي
- رياست
- ريحان
- ريسمان
- ريش
- ريش شدن
- ريگ
- ريل راه آهن
- ريم
- ريمل
- رينگ
- ريواس
- ريوند
- حرف ز
- زائر
- زاج
- زاغ
- زالو
- زانو
- زايمان
- زباد
- زباله
- زبان
- زبرجد
- زبور
- زجر
- زخم
- زد و خورد
- زدن
- زراعت
- زرافه
- زردآلو
- زرد چوبه
- زرده تخم مرغ
- زرديها
- زرشك
- زرنيخ
- زره
- زري
- زعفران
- زغال
- زغن
- زفت
- زكات
- زكام
- زگيل
- زلزله
- زمرد
- زمستان
- زمين
- زن
- زنار
- زنبق
- زنبور
- زنبيل
- زنجبيل
- زنجير
- زنخ
- زندان
- زندانبان
- زنده به گور
- زنگ
- زنگار
- زنگله
- زوبين
- زولبيا
- زوزه
- زهار
- زهر
- زهره
- زيبا
- زيتون
- زير زمين
- زير شيرواني
- زيره
- زيلو
- زين
- زيورالات
- حرف ژ
- حرف س
- ساتور
- ساحر
- ساختمان
- ساخت و ساز
- سار
- ساردين
- سارق
- ساروج
- ساس
- ساز
- ساطور
- ساعت
- ساعت مچي
- ساعد
- ساق
- ساك
- سالاد
- سالك
- سال نو
- سايبان
- سايه
- سبد
- سبزه
- سبزيجات
- سبل
- سبوس
- سبوي
- سبيل
- سپر
- سپوسه
- ستارگان
- ستايش
- ستون
- سجاده
- سجده
- سخن
- سد
- سداب
- سر
- سراب
- سرا
- سراپرده
- سرايدار
- سرب
- سرباز
- سربريدن
- سرخچه
- سرخك
- سرخوردن
- سرخي
- سرزنش
- سرشير
- سرطان
- سرفه
- سرفيدن
- سرقت
- سركه
- سرگين
- سرگين گردان
- سرما
- سرما خوردگي
- سرمازدگي
- سرمه
- سرمه دان
- سرنج
- سرنگ
- سرو
- سرود
- سرهنگ
- سريش
- سريشم
- سرين
- سس
- سشوار
- سطل
- سعتر
- سفر كردن
- سفر كردن بر روي آب
- سفره
- سفيداب
- سفيدروي
- سفيدمهره
- سقائي كردن
- سقز
- سقط
- سقف
- سقوط
- سقنقور
- سقمونيا
- سك
- سكبا
- سكره
- سكنجبين
- سكه
- سگ
- سل
- سلاح
- سلام
- سلطان
- سلول
- سماروغ
- سماق
- سمانه
- سماور
- سمنو
- سمور
- سنان
- سنب
- سنبل
- سنتور
- سنجاب
- سنجاق
- سنجاقك
- سنجد
- سنجيدن
- سند
- سندان
- سنگ
- سنگخواره
- سنگر
- سنگ مرمر
- سواركار اسب
- سواري
- سوپ
- سوت
- سوختن
- سوراخ
- سوره ها
- سوره فاتحه الكتاب
- سوره البقره
- سوره آل عمران
- سوره النساء
- سوره المائده
- سوره الانعام
- سوره الاعراف
- سوره الانفال
- سوره التوبه
- سوره يونس
- سوره هود
- سوره الرعد
- سوره ابراهيم
- سوره الحجر
- سوره النحل
- سوره بني اسرائيل
- سوره الكهف
- سوره مريم
- سوره طه
- سوره الانبياء
- سوره الحج
- سوره المؤمنون
- سوره الفرقان
- سوره الشعراء
- سوره النمل
- سوره القصص
- سوره عنكبوت
- سوره الروم
- سوره لقمان
- سوره السجده
- سوره الاحزاب
- سوره السبا
- سوره الفاطر
- سوره يس
- سوره الصافات
- سوره ص
- سوره الزمر
- سوره المؤمن
- سوره فصلت
- سوره شوري
- سوره زخرف
- سوره الدخان
- سوره الجاثيه
- سوره الاحقاف
- سوره محمد ص
- سوره الفتح
- سوره الحجرات
- سوره ق
- سوره الذاريات
- سوره الطور
- سوره النجم
- سوره القمر
- سوره الرحمن
- سوره الواقعه
- سوره الحديد
- سوره المجادله
- سوره الحشر
- سوره الصف
- سوره الجمعه
- سوره المنافقون
- سوره التغابن
- سوره التحريم
- سوره الطلاق
- سوره الملك
- سوره القلم
- سوره الحاقه
- سوره المعارج
- سوره نوح
- سوره الجن
- سوره المزمل
- سوره المدثر
- سوره القيقمه
- سوره الانسان
- سوره المرسلات
- سوره النباء
- سوره النازعات
- سوره عبس
- سوره التكوير
- سوره الانفطار
- سوره المطففين
- سوره الانشقاق
- سوره البروج
- سوره الطارق
- سوره الغاشيه
- سوره الفجر
- سوره البلد
- سوره الليل
- سوره الضحي
- سوره الانشراح
- سوره التين
- سوره العلق
- سوره القدر
- سوره البينه
- سوره الزلزله
- سوره القارعه
- سوره التكاثر
- سوره الهمزه
- سوره القريش
- سوره الماعون
- سوره الكوثر
- سوره الكافرون
- سوره الفتح
- سوره تبت
- سوره الاخلاص
- سوره الفلق
- سوره الناس
- سوزن
- سوسك
- سوسمار
- سوسن
- سوسيس
- سوگند
- سوهان
- سه تار
- سهره
- سه قلو
- سياره
- سياه سرفه
- سيب
- سيب زميني
- سير
- سيرابي
- سيرك
- سيري
- سيسنبر
- سيكي
- سيگار
- سيل
- سيم
- سيماب
- سيمان
- سيمرغ
- سينما
- سينه
- سينه ريز
- سيني
- حرف ش
- شاخ
- شاخه
- شادروان
- شادي
- شاسي
- شال
- شام
- شانه
- شانه حيوان
- شاه بلوط
- شاه توت
- شاهدانه
- شاهرگ
- شاهرود
- شاه سفرم
- شاهين
- شب
- شب بازي
- شب بو
- شب پره
- شبدر
- شبنم
- شبه
- شپش
- شپشه
- شتر
- شتر مرغ
- شته
- شجره نامه
- شخم
- شراب
- شرابي
- شربت
- شرارهء آتش
- شرم
- شستن
- شش
- شطرنج
- شعبده
- شعر گفتن
- شغال
- شفتالو
- شقايق
- شقيقه
- شكار
- شكارچي
- شكاف
- شكر
- شكر كردن
- شكستن
- شكلات
- شكم
- شكمو
- شكنبه
- شكنجه
- شكوفه ها
- شل شدن
- شلاق
- شلغم
- شلوار
- شلوار بند
- شمار كردن
- شمايل حضرت مسيح
- شمد
- شمشاد
- شمش طلا
- شمشير
- شمع
- شمعدان
- شن
- شنا كردن
- شنالك
- شنبليله
- شنگرف
- شوربا
- شونيز
- شوهر
- شهاب سنگ
- شهادت
- شهباز
- شهد
- شهر
- شهرت
- شهرستان
- شيخ
- شير وحشي
- شير خوردني
- شير خشت
- شير خشك
- شير دادن
- شيره
- شيريني ها
- شيشه
- شيطان
- شيطرنج
- حرف ص
- حرف ض
- حرف ط
- حرف ظ
- حرف ع
- عاج
- عاريت
- عاقد
- عاشق شدن
- عالم
- عبا
- عبادت
- عبور
- عدد
- عدس
- عذر خواهي
- عذره
- عراده
- عرش
- عرعر
- عرق
- عروس
- عروسك
- عروسي
- عريان
- عزا
- عزرائيل
- عزل
- عسس
- عسل
- عشق
- عصا
- عصاري
- عصباني
- عصيده
- عضله
- عطا دادن
- عطار
- عطاري كردن
- عطر
- عطسه كردن
- عقاب
- عقد كنان
- عقرب
- عقل
- عقيق
- علايم راهنمائي و رانندگي
- علف
- علك
- علم
- عمارت كردن
- عماري
- عمو
- عمود
- عناب
- عنبر
- عنتر
- عنقا
- عنكبوت
- عود
- عود سوز
- عورت
- عيد
- عينك
- حرف غ
- حرف ف
- فاخته
- فاستوني
- فاضلاب
- فال
- فالوده
- فانوس
- فتق
- فتنه
- فتيله
- فحش
- فر
- فر
- فراخي
- فرار
- فراشي
- فراواني آب
- فرج
- فرجه
- فرجي
- فرزند
- فرش
- فرشته
- فرعون
- فرغان
- فرفره
- فروختن
- فرودآمدن
- فرورفتن در آب
- فروش
- فروشگاه
- فرياد
- فريني
- فزون شدن
- فستق
- فسنجان
- فضله
- فقاع
- فقير
- فقيه
- فلاخن
- فلفل
- فلوت
- فلوس
- فنجان
- فندق
- فندك
- فنر
- فنك
- فواق
- فوره
- فوطه
- فيروزه
- فيل
- فيله
- فين
- فينچ
- حرف ق
- قاب
- قابلمه
- قابله
- قاپيدن
- قاتل
- قارچ
- قاشق
- قاصدك
- قاضي
- قاطر
- قافله
- قالب
- قالي
- قايق
- قبا
- قبر
- قبرستان
- قبض روح
- قبله
- قتل
- قحطي
- قدح
- قد كوتاه
- قدم زدن
- قديد
- قرآن خواندن
- قرابه
- قراضه
- قرباني كردن
- قرص
- قرض
- قرعه كشي
- قرقاول
- قرقره
- قرنفل
- قسط
- قسم خوردن
- قسمت كردن
- قصاب
- قصد
- قصر
- قصه
- قطار
- قطايف
- قطب نما
- قطران
- قفا
- قفس
- قفسه كتاب
- قفل
- قلب
- قلعه
- قلك
- قلم
- قليان
- قليه
- قمار
- قماش
- قمري
- قمع
- قمقمه
- قنات
- قناد
- قناري
- قند
- قنديل
- قنوت
- قو
- قوچ
- قورباغه
- قوطي
- قورمه
- قوري
- قوز
- قهرماني
- قهوه
- قهوه خانه
- قيامت
- قيچي
- قير
- حرف ك
- كابل
- كابوس
- كابين
- كاج
- كاچي
- كاخ
- كادو
- كار
- كاراگاه
- كار آموز
- كارت
- كارت تبريك
- كارخانه
- كارد
- كارزار
- كارگاه
- كاروان
- كارها
- كاريز
- كاسه
- كاسه توالت
- كاشي
- كاغذ
- كافه
- كاكائو
- كالباس
- كالسكه
- كاميون
- كاناپه
- كانگورو
- كاورس
- كاه
- كاه گل
- كاهو
- كباب
- كباده
- كبريت
- كبك
- كبوتر
- كت
- كتاب
- كتابخانه
- كتاب فروشي
- كتان
- كتري
- كتف
- كتك
- كتيرا
- كحالي كردن
- كدو
- كر
- كرام الكاتبين
- كراوات
- كرباس
- كرته
- كرسي
- كرفس
- كركره
- كركس
- كرگدن
- كرم
- كرويه
- كره
- كري
- كريستال
- كژدم خواره
- كسوف
- كشاورز
- كشتارگاه
- كشتزار
- كشت و زرع
- كشتن
- كشتي
- كشتي گرفتن
- كشك
- كشكاب
- كشمش
- كشو
- كشور بيگانه
- كعب
- كعبه
- كفاش
- كفتار
- كفجه
- كف دريا
- كف دست
- كفش
- كفگير
- كفن
- كك
- كك
- كل
- كلاژه
- كلاغ
- كلاه
- كلبتين
- كلبه
- كلكسيون
- كلم
- كلنگ
- كلوچه
- كليد
- كليدان
- كليسا
- كليه
- كنشت
- كمان
- كمان آسمان
- كمانچه
- كمان حلاجي
- كمانگره
- كمد
- كمر
- كمند
- كنار
- كنجد
- كندر
- كندنا
- كنده
- كندوي
- كنسرت
- كنگر
- كنه
- كنيزك
- كوال
- كوتوله
- كوچه
- كود
- كودكي
- كور
- كوره
- كوز
- كوزه
- كوسن
- كوسه
- كوشك
- كوفته
- كوكب
- كوكو
- كوله پشتي
- كوه
- كهربا
- كيسگر
- كيسه
- كيف
- حرف گ
- گاراژ
- گاري
- گاز
- گازري
- گاز گرفتن
- گالش
- گاو
- گاو چشم
- گاو دشتي
- گاوزبان
- گاو صندوق
- گاوميش
- گبر
- گچ
- گدائي كردن
- گذر نامه
- گرامافون
- گر بودن
- گربه
- گرد
- گرداب
- گردباد
- گردن
- گردن بند
- گردن زدن
- گردو
- گردون
- گرده
- گرسنگي
- گرگ
- گرما
- گرمابه
- گرو
- گره
- گريختن
- گريه
- گز
- گزنگبين
- گزيدن
- گشنيز
- گل
- گل
- گلاب
- گلابي
- گلخانه
- گلدان
- گلشكر
- گلف
- گل كلم
- گلنار
- گلو
- گلوبند
- گليم
- گمرك
- گمشدن
- گناه
- گنبد
- گنج
- گنجشك
- گنجه
- گندم
- گنده پر
- گنده رود
- گنگ
- گوارش
- گوجه
- گور خر
- گورستان
- گوركن
- گوريل
- گوزن
- گوژپشت
- گوساله
- گوسفند
- گوش
- گوشت
- گوشواره
- گوشي معاينه
- گوگرد
- گونه
- گوني
- گوهر
- گوي
- گهواره
- گياه
- گيتار
- گيسوها
- گيلاس
- حرف ل
- حرف م
- ماجراجويي
- مادر
- مادر بزرگ
- مادر شوهر
- ماديان
- مار
- مارچوبه
- مارمولك
- مازو
- ماست
- ماسك
- ماسه
- ماش
- ماشين
- ماشين آتش نشاني
- ماكاروني
- ماكيان
- ماليات
- ماما
- ماميزان
- مامينا
- ماه
- ماهي
- ماهي خواره
- ماهيگير
- مبارزه
- مبتلا شدن
- مبرد
- مبل
- متورم
- مثقبه
- مجسمه
- مجلس
- مجلس رقص
- مچ پا
- محبره
- محراب
- مخترع
- مخنث
- مد
- مداد
- مدال
- مدح
- مدرسه
- مذكر
- مذي
- مراسم نامزدي
- مربا
- مرجان
- مرد
- مرد مجرد
- مرد يا زن مسن
- مرداب
- مردار
- مردارسنگ
- مردم
- مردن
- مردود
- مرده
- مرزنگوش
- مرغ
- مرغابي
- مرغزار
- مركب
- مرگ
- مرمر سفيد
- مرواريد
- مرهم
- مريضي
- مزد
- مزدوران
- مزرعه
- مزوره
- مژگان
- مس
- مسابقه
- مسافر
- مسافرت
- مسافرت از طريق دريا
- مستاجر
- مستخدم
- مستراح
- مستي
- مسجد
- مسح كردن
- مسكه
- مسلمان شدن
- مسمار
- مسواك
- مسيح
- مشاجره
- مشاركت
- مشت
- مشرف شدن
- مشرق
- مشرك
- مشعبد باز
- مشك
- مشك آب
- مصحف
- مصور
- مطبخ
- مطربي
- مطهره
- معاون
- معجزه
- معدن
- معشوق
- معلم
- معلمي كردن
- مغرب
- مغز
- مقبره
- مقل
- مقنعه
- مگس
- ملاقات
- ملحفه
- ملخ
- ملكه
- منادي
- مناره
- منبر
- منشورنامه
- منظره
- منقار
- مني
- مو
- مواد غذائي
- مواد قندي
- موبايل
- موتور
- موتورسيكلت
- موج
- مورد
- مورچه
- مورچه خوار
- موز
- موزه
- موسيقي
- موش
- موشك
- موم
- مويز
- مه
- مهرنهادن
- مهره
- مهمات
- مهماني
- مهندس
- مي پخته
- ميخ
- ميراث
- ميز
- ميز مطالعه
- ميكائيل
- ميمون
- ميش
- ميوه
- ميوه فروشي
- ميهماني
- حرف ن
- نااميدي
- نابينا
- ناتوان
- ناخن
- ناسزا
- ناشر
- ناشناس
- ناشنوا
- نارگيل
- نارنج
- ناطف
- ناطق
- ناف
- ناقوس
- ناله
- نامزد
- نام گردانيدن
- نامه
- نامهربان
- نان
- نانخواه
- ناودان
- ناي
- ناياب
- نايلون
- نبات
- نبات جلاب
- نبرد
- نت موسيقي
- نجات يافتن
- نجار
- نجوا
- نجيب زاده
- نحاس
- نخ
- نخجير
- نخل
- نخود
- نرد باختن
- نردبان
- نرده
- نرگس
- نروماده
- نزديكي
- نزم
- نسرين
- نسيم
- نسيه
- نشاسته
- نشاط
- نشان خانوادگي
- نشستن
- نعره
- نعش كش
- نعل
- نعلين
- نعناع
- نفت
- نفرين كردن
- نفس
- نفقه
- نقاشي كردن
- نقره
- نقشه
- نقصان
- نگراني
- نگهبان
- نگين
- نماز
- نمايش
- نمايشگاه
- نمد
- نمك
- نمكسو
- نوار باند
- نوار پارچه
- نوازنده
- نو بودن
- نوجوان
- نوحه كردن
- نور
- نوراني
- نوزاد
- نوزاد قورباغه
- نوشابه
- نوشادر
- نوشتن
- نوشيدن
- نوه
- نويسنده
- نهر
- نهنگ
- ني
- نيازمند
- نيام
- نيزه
- نيش خوردن از حشرات
- نيشكر
- نيكي كردن
- نيل
- نيلوفر
- نيمروز
- نيمكت
- حرف و
- حرف ه
- حرف ي
- حرف آ
- خواب از ديدگاه آيات و روايات
- آموزش تعبير خواب
- حكايات
است که با آن رو برو می شوید و با آن رویارو قرار می گیرد . اگر از آب رودخانه یا سیل برگرفتید و نوشیدید دو صورت دارد . یا آب کثیف است یا روشن و صاف . آب کثیف مال و بهره است که از طریق نا مشروع و نادرست نصیب شما می گردد و آب روشن چیزی است مادی و مالی که از راه پسندیده به چنگ می آورید و بهره مند می شوید .
یوسف نبی علیه السلام گوید :
دیدن آب روان وروشن سفر بانعمت باشد
حضرت دانیال گوید :
اگر جوی آب و پاکیزه و گوارایی ببیند دلیل آنست که زندگی او با خوشی و آسایش و فراغت توام خواهد بود
اگر بیند از جویی ناشناخته آب زلال می خورد به کار بدیع و ناشناخته ای مشغول خواهد شد و عمر طولانی خواهد داشت و به مقدار آبی که خورده است منفعت به او خواهد رسید
اگر بیند از جویی آب تلخ و شور و نامطبوع می خورد دلیل بر تلخی زندگی اوست
اگر در جوی آب صاف و زلال ببیند مقرب می شود و کارش روبه راه خواهد شد و به جریان خواهد افتاد
اگر آب جوی را تیره و کدر ببیند کارش تباه و آشفته باشد و با توکل و سعی و کوشش باید مشکل را از میان بردارد تا آب جوی صاف شود
اگر بیند بر تختی نشسته است که در زیر آن آب روان است نعمت و دولت وبخت و اقبال به او روی می آورد و امور او در دو جهان خوب خواهد بود
اگر بیند در جوی آب صاف و زلال