- مشخصات کتاب
- 1 - مدح
- وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
- ای راز آسمانی خورشید مرتبت
- مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
- دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
- شما اگرچه نبودید با من اما خوب
- چادرت از راهها غبار نگیرد
- هر کس هرآنچه دیده اگر هر کجا تویی
- چنانکه دست گدایی شبانه میلرزد
- ای تکلم کرده با روحالامین
- حقا که حقی و به نظرها نیاز نیست
- تازهای نیست در این مهبط دود آلوده
- وقتی خدا بهشت معطر درست کرد
- دست خدا در خلقت زهرا چهها کرد
- وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
- شوق عراق و شور حجاز است در دلم
- دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
- زهرا همان کسیست که بیت محقرش
- شب تاریک کنار تو به سر میآید
- چشم خشک از چشمهایتر خجالت میکشد
- بدون عطر خوشِ یاس تو بهاری نیست
- تو خانهدار علی هستی و پَریِّ علی
- شدی شهید که غربت عیار داشته باشد
- ای معطر شده با سیب خدا یا زهرا
- 2 - طلیعه فاطمیه
- 3 - ماجرای در و دیوار و آتش زدن در خانه
- کی گفتهست صورت زهرا کبود شد
- در بین کوچههای مدینه شهید شد
- مبادا باغبانی در بهاران
- گفت:
- غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
- در را که با شتاب لگد وا نمیکنند
- رنگِ پاییز به دیوارِ بهاری افتاد
- وقتی آنروز شرر بر سر دنیا افتاد
- پروانه شدم شعله به پای تو نگیرد
- دود بود و دود بود و دود بود
- آتشی در جگر خود یله دارم فضّه!
- هوای دخترکی را برادرش دارد
- قِسمَت نبود تا که برایم پسر شوی
- 4 - بستر پر درد
- این مرگ پله پلهی تو غصه خوردنیست
- این آسیای گندم تو گریهآور است
- پیش از غروب ابری عمر خزانتان
- پر میزند به سمت خدا بال بیپرت
- درین شبها ز بس چشم انتظاری میبرد زهرا
- این شانههای خستهی من ناتوانترند
- شمع وجود فاطمه سوسو گرفتهست
- وای از این بازی که تو با صبر «حیدر» میکنی
- آهی غریب خیمه زده در صدای تو
- گل، بر من و جوانی من گریه میکند
- گویا دعای نیمه شبم بیاثر شده
- دل من بیتو «دیر یا زود» است
- از خانه چارچوب درت را شکستهاند
- با همه عزت و کرامت او
- نه چون پروانهام کز سوز غم بال و پرم سوزد
- چند روزیست سرم روی تنم میافتد
- دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
- سنجاق را بگیر و به موی سرت بزن
- سپردهام به کنیزان و هر چه نوکرتان
- امشب بیا بدون تمنا بلند شو
- 5 - زیارت قبور شهدای احد
- 6 - ماجرای کوچه
- 7 - اذان بلال
- 8 - وداع جانسوز
- بیمارت ای علی جان جز نیمه جان ندارد
- ای شهاب سرخ رنگ آسمانی صبر کن
- چو بسمل میزنی در هر نفس بال و پری مادر
- ما که با هم یه روز از عالم بالا اومدیم
- دم آخر وصیتی دارم
- ای تکیه گاه شانهی بییاورم مرو
- قصد داری بروی و بدنم میلرزد
- تویی که حرف دلم را نگفته میدانی
- خدا نکرده مگر قصد جان من داری
- یک گل نصیبم از دو لب غنچهفام کن
- چشمت چقدرتر شده در آخرین شبم
- این قدر بین رفتن و ماندن نمان بمان
- 9 - شام غریبان
- آن شب که دفن کرد علی بیصدا تو را
- مدینه کوفهی اول چو غرق شد در خواب
- نیمه شب، تابوت را برداشتند
- دیده بستی پا سوی قبله کشیدی وای من
- با رفتنش تمامی غمها به من رسید
- ای خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم
- گذشته نیمهای از شب، دریغا
- یک مشت خاک روی تو یک مشت بر سرم
- امشب خدا هم از محنت گریه میکند
- زهرا! چه کند میگذرد شستشوی تو
- 10 - بعد از شهادت
- 11 - بقیع
تیشه های اشک 1(مجموعه اشعار آئینی و مداحی ویژه ایام فاطمیه)
مشخصات کتاب
تیشه های اشک
(مجموعه اشعار آئینی و مداحی ویژه ایام فاطمیه)
گردآوری: غلامرضا گرمابدری
ناشر: پایگاه تخصصی اشعار آئینی و مداحی
www. tishehayeashk. parsiblog. com
تلفن تماس: 09102308145
موضوع : شعر - حضرت زهرا (س)
1 - مدح
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
وقتی گدای فاطمه بودن برای ماست
احساس می کنیم که دو عالم گدای ماست
با گریه بهر فاطمه آدم عزیز است
این گریه خانه نیست که دولت سرای ماست
اینجا به ما حسین حسین وحی می شود
پیغمبریم و مجلس زهرا حرای ماست
سلمان شدن نتیجه همسایگی اوست
زهرا برای سیر کمال ولای ماست
تنها وسیله ای که نخش هم شفاعت است
چادر نماز مادر ارباب های ماست
باران به خاطر نوه ی فضه می رسد
ما خادمیم و ابر کرم در دعای ماست
فرموده اند داخل آتش نمیشویم
فردا اگر شفاعت زهرا برای ماست
***علی اکبر لطیفیان***
ای راز آسمانی خورشید مرتبت
ای راز آسمانی خورشید مرتبت
گیسو به هم مریز إذا الشمسُ کوّرت
ای بی کرانه، ای پر از ابهام، ای بزرگ
دریا صفت، کویر صفت، آسمان صفت
هنگامه ی بهار جهان با تو دیدنی ست
بی تو نه من، نه عشق، نه دنیا، نه آخرت
گیسوی تو قیامت کبریست مهربان
چشمان تو نهایت دنیاست عاقبت
بر من که می رسی کمی آهسته تر برو
دستم نمی رسد به بلندای دامنت
***مهدی جهاندار***
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
مرا به خانه زهرای مهربان ببرید
به خاکبوسی آن قبر بی نشان ببرید
اگر نشانی شهر مدینه را بلدید
کبوتر دل ما را به آشیان ببرید
مرا اگر شَوَم از دست برنگردانید
به روی دست بگیرید و بی امان ببرید
کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا
به سوی سنگ مزارش، کشان کشان ببرید
مراکه مِهر بقیع است در دلم چه شود؟
اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید
نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار
مرا به غربت آن هیجده خزان ببرید
کسی صدای مرا در زمین نمی شنود
فرشته ها! سخنم را به آسمان ببرید
***افشین علاء***
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
دست من و عنایت و لطف و عطای فاطمه
قلب من و مَحبَّت و مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیده ی مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعت روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه، به خاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه، منم گدای فاطمه
رشته مهر فاطمه سوی خدا کَشد مرا
دل به ولاش داده ام تا به کجا کشد مرا
گر به زمین زند مرا ور به سما کشد مرا
درد اگر عطا کند یا به بلا کُشَد مرا
پای برون نمی نهم، از سر کوی فاطمه
وا نشود لبم مگر، به گفتگوی فاطمه
مهر و محبتش بود طینت من سرشت من
ز دوستیش آبرو داده به روی زشت من
روضه بی چراغ او مینوی من بهشت من
شکر خدا که گشته این قسمت و سرنوشت من
سنگ محبت وِرا بر سر و سینه می زنم
به یاد خاک قبر او داد مدینه می زنم
مرغک طبع من شده طوطی او هزار او
کبوتر دلم زند پر به سوی مزار او
قلب شکسته ام بود در همه حال، زار او
شفا گرفت چشم من ز خاک ره گذار او
خانه کوچکش بود کعبه آرزوی من
از آن خوشم که فضه اش نظر کند به سوی
من رشته چادرش