- مشخصات كتاب
- ولادت ثامن الحجج عليه السلام
- امامت امام رضا عليه السلام
- اخلاق و رفتار امام رضا عليه السلام
- موضع گيري امام عليه السلام در برابر دستگاه خلافت
- ولايتعهدي امام رضا عليه السلام
- از مدينه تا مرو
- پيشنهاد مأمون
- اقامهي نماز عيد
- بحث و مناظره
- شهادت امام عليه السلام
- چند گفتار از امام رضا عليه السلام
- پاسخ امام به چند پرسش
- پاورقي
زندگانی چهارده معصوم (امام رضا علیه السلام)
مشخصات کتاب
عنوان و نام پدیدآور: زندگینامه چهارده معصوم علیهم السلام/خرازی، محسن/هیئت تحریریه موسسه در راه حق
وضعیت ویراست: [ویراست؟]
مشخصات نشر: [قم]: مسجد مقدس جمکران، انتشارات، 1387
مشخصات ظاهری: 632 ص.
وضعیت فهرست نویسی: در انتظار فهرست نویسی (اطلاعات ثبت)
یادداشت: بالای عنوان: پیشوایان معصوم علیهم السلام
شماره کتابشناسی ملی: 2001230
ولادت ثامن الحجج علیه السلام
روز یازدهم ذیقعده سال 148 هجری در مدینه در خانه ی امام موسی بن جعفر علیه السلام فرزندی چشم به جهان گشود [1] که بعد از پدر تاریخ ساز صحنه ی ایمان و علم و امامت شد. او را علی نامیدند و به رضا معروف گشت.
مادر گرامی او نجمه [2] نام داشت، و در خردمندی و ایمان و تقوی از برجسته ترین بانوان بود. [3].
اصولا امامان پاک ما همگی از نسل برترین پدران بودند و در دامان پاک و پر فضیلت گرامی ترین مادران پرورش یافتند.
[صفحه 398]
امامت امام رضا علیه السلام
امام رضا علیه السلام در سال 183 هجری، پس از شهادت امام کاظم علیه السلام در زندان هارون، در سن سی و پنج سالگی بر مسند الهی امامت تکیه زد و عهده دار پیشوایی امت شد.
امامت آن گرامی همانند سایر ائمه ی معصومین علیهم السلام به تعیین و تصریح رسول خدا صلی الله علیه و آله و با معرفی پدرش امام کاظم علیه السلام بود.
امام کاظم علیه السلام پس از دستگیری و زندان، مشخص کرده بود که هشتمین امام راستین و حجت خدا در زمین پس از او کیست تا پیروان و حق جویان، در ظلمت نمانند و به کجروی و گمراهی نیفتند.
- مخزومی می گوید: امام موسی بن جعفر علیه السلام ما را احضار فرمود و گفت: «آیا می دانید چرا شما را طلبیدم؟»
- نه!
- خواستم تا گواه باشید که این پسرم - اشاره به امام رضا علیه السلام - وصی و جانشین من است … [4].
- یزید بن سلیط می گوید: برای انجام عمره به مکه می رفتیم، در راه با امام کاظم روبرو شدیم، به آن حضرت عرض کردم: «این محل را می شناسید؟»
فرمود: «آری، تو نیز می شناسی؟»
عرض کردم: «آری من و پدرم در