انصاري (منسوب به جماعت انصار) نمايان گر اهميت اين وابستگي هاست. ساز و كار مجازات طرد، اساسا مبتني بر نفي اين وابستگي ها مي باشد. در واقع شخصي را كه طرد مي كنند، هويتش را از او مي گيرند. حال شخصي كه از جامعه اي كه هويتش را مي سازد، طرد مي شود وارد جامعه اي ديگر با عناصر هويت ساز ديگري مي گردد كه بنا به ساختار هاي جوامع پيشا مدرن، فرد جديد را نه درك مي كند و نه او را مي پذيرد. فردي كه وارد جامعه اي جديد، با مختصاتي جديد مي شود، به عنوان عضوي از اعضاي تشكيل دهنده جامعه جديد پذيرفته نمي گردد و طبيعي است كه زندگيش همراه با رنج و عذاب است چرا كه در جوامع ابتدايي، تنها كساني كه هويتشان مبتني بر عناصر آن جامعه باشد حق حيات و استفاده از امكانات آن جامعه را دارند و فرد تازه وارد، براي هميشه بيگانه و سربار جامعه انگاشته مي شود. در چنين جوامعي، اقليت هاي قومي و مذهبي، چون هويتي يكسره جدا از جامعه دارند، سخت محتاج وابستگي هاي درون گروهي خود مي باشند. آن ها تنها با حفظ روابط بين خود قادر به ادامه حيات اجتماعي هستند و در جامعه ابتدايي نيز با نام مذهب و يا قوم خويش شناخته مي شوند. نام هايي چون ابواسحاق صابي (منجم مشهور قرن پنجم كه صابي مذهب بوده است) يا ابوالبركات بغدادي كليمي (فيلسوف قرن پنجم و ششم كه يهودي مذهب بوده است) نمونه هايي از اهميت وابستگي به گروه هاي اقليت مي باشند. گروه هاي اقليت در جامعه ابتدايي