"
next
مطالعه کتاب فصلنامه اشارات - شماره 56
فهرست کتاب
مشخصات کتاب


مورد علاقه:
0

دانلود کتاب


مشاهده صفحه کامل دانلود

فصلنامه اشارات - شماره 56

مشخصات کتاب

اشارات 56

عنوان و نام پدیدآور:اشارات[پیایند: مجله]

مشخصات نشر:قم؛ تهران؛ مشهد: مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما، 1384 -

فاصله انتشار:ماهانه

شاپا:1735-7403

شاپای اشتباه:1735-7402

یادداشت:این نشریه در بعضی از شماره ها با توجه به ایام خاص با عنوان "اشارات ایام" منتشر می شود.

یادداشت:صاحب امتیاز: اداره کل پژوهش های اسلامی رسانه

مدیرمسئول: داوود رجبی نیا

سردبیر: علی حسینی ایمنی

مدیرمسئول دوره جدید: علیرضا رنجبر

عنوان دیگر:اشارات ایام

موضوع:ادبیات فارسی -- نشریات ادواری

ادبیات فارسی-- قرن14--نشریات ادواری

اسلام و ادبیات-- نشریات ادواری

شناسه افزوده:رجبی نیا، داود، 1347 -، مدیر مسئول

حسینی ایمنی، سیدعلی، 1351 -، سردبیر

شناسه افزوده:صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران. مرکز پژوهشهای اسلامی

رده بندی کنگره:PIR4001

رده بندی د...:906205/0فا8

شماره کتابشناسی ملی:1304711

دسترسی و محل الکترونیکی:Esharat@IRIB.ir

زبان متن نوشتاری یا گفتاری و مانند آن:فارسی

ص: 1

زمزمه های آسمانی

ای ریسمان رهایی از مرداب/حمیده رضائی

دست های قنوتم آن قدر بالا رفته اند که آسمان را در مشت می فشارم.

بهار در انگشت هایم جوانه می زند و یاد تو بر لبم زمزمه می شود.

خدایا! این رزوها، دلتنگی هایم آن قدر زیاد شده اند که جز یاد و نام تو پایانی نخواهند داشت.

پروردگارا! هیچ کس جز تو صدایم را نمی شنود.

در مکرّر این روزها و شب ها، جز سجّاده نیایشم، پناهگاهی برای رهایی نمی بینم؛ بگذار به لطف تو پناه ببرم.

رشته سپیده دمان شوق، در پنجه هایم می غلتد. هوای پیرامونم بوی شکوفه های سوخته می دهد و چشم های مشتاقم، هنوز خواب دلتنگی هایش را می بیند. پروردگارا! راهی به من نشان بده که به سنگلاخ های جنون، راهی نداشته باشد؛ راهی که پاهای آبله ام در آن، گمراه معصیت نشود.

راهی که نقطه چین ردّ پایم، تا ماه ادامه یابد.

راهی که فانوس های شک در آن سو سو نزنند.

معبودا! جز تو، هیچ دستی به یاری ام بلند نمی شود و جز تو، هیچ ریسمانی مرا از مرداب دنیا نمی رهاند و جز نام تو، هیچ چراغی، تاریکی شب هایم را روشن نمی کند.

خدایا! صدایم را تو می شنوی؛ شب های تاریکم را به لطف حضور تو روشن می خواهم.

دست هایم را آن قدر بالا می برم که صبح، در گودی دست هایم طلوع کند.

1 تا 168