- مشخصات کتاب
- اشاره
- فهرست مطالب
- مقدمه
- فصل نخست: مقدمات بحران
- فصل دوم: مبانی نظری دیدگاههای شیخ فضلالله نوری
- فصل سوم: اوضاع ایران در مشروطه اول
- فصل چهارم: انجمن سعادت استانبول و حوادث دوره فترت
- فصل پنجم: بحرانسازان بر اریکه قدرت
- فصل ششم: روحانیان و مشروطه دوم
- فصل هفتم: انجمنهای یهودی در دوره دوم مشروطه
- فصل هشتم: احزاب سیاسی در دوره دوم مشروطه
- فصل نهم: واپسین روزهای عمر مشروطه دوم
- فصل دهم: سقوط مشروطه
- فصل یازدهم: بحرانهای اقتصادی ایران در دوره دوم مشروطه
- فصل دوازدهم: تحلیل ماهیت قرارداد 1907
- فصل سیزدهم: اقتصاد سیاسی ایران در دوره دوم مشروطه
- اشاره
- منافع انگلستان در جنوب ایران
- مشروطیت و موقعیت اقتصادی انگلیس
- ایران کمربند امنیتی هندوستان
- تکاپوی انگلیسیها در گیلان و قفقاز
- جنگ روس و ژاپن از منظر منافع انگلیس در هند
- لیبرالها و سیاست مصالحه با روسیه
- افلاس اقتصادی ایران و تکاپوی شرکتهای فراملیتی
- مسئله استقراض
- تلاش سرمایههای جهان وطنی برای راهیابی به ایران
- مجلس و بحران اقتصادی کشور
- نفت و مشروطه ایران
- شرکتهای نفتی بینالمللی و ایران عصر مشروطه
- کارنامه شرکت نفت انگلیس و ایران در دوره مشروطه
- فهرست منابع
- تصاویر
- فهرست اعلام
دولت» را متکی به قوه نظامی دانست؛ نیرویی که «از هرگونه اختلالات و اغتشاشات داخلی و تجاوزات خارجی ملک و ملت را محفوظ داشته نایل سعادت و رفاهیت نماید.»(1) به نظر نویسنده این مقاله، سعادت ملت به استقرار نظم بستگی دارد و «حصول سکون و امنیت هم بدون قوّه نظامی ممکن و متصور نیست.» از سویی «اجرای قوانین و انتظامات و مراعات قواعد سیاست و ایفای مجازات و مکافات» بدون این نیرو ممکن نیست. از این بالاتر «مرکز قوه اجرائیه عالم»، نیروی نظامی است. شاهان بزرگ از کورش و شاپور ذوالاکتاف تا اسکندر کبیر و ناپلئون همه به کمک ارتش «به شرف جهانگیری نایل گشته، عزت و رفاهیت ملت و اتباع خودشان را تهیه و تحصیل نموده اند.» نویسنده نتیجه میگیرد «اساس سیاسیات عالم و شالوده پولتیک حاضره اُمَم، ثبوت حقانیت، اجرای عدالت، ترفیه حال ملت، قوام و بقای امنیت بدون استثناء، فرع داشتن قوای نظامی است.» حسین خان صبا، از ناپلئون بناپارت مثال آورد که میگفت «زور» اثرات فراوانی دارد، نیز به «یکی از فلاسفه» که باید توماس هابز باشد، استناد نمود که می گفت تفاوت گرگ و میش در تیزی چنگال گرگ و چربی و نرمی گوشت میش است. به بیسمارک اشاره شد که «تعیین حدود و حقوق و اثبات حقانیت به واسطه سرنیزه متصور است.»
دولت ایران عظمت و شوکت خود را از دست نداد مگر وقتی که قوای نظامیه اش تحلیل رفت و از داشتن اردوی منظم جنگی محروم شد. دولت های ایران به این دلیل که به صورت استبدادی اداره میشدند، به اهمیت داشتن قوای نظامی وقعی ننهادند. هر سال در یکی از مناطق کشور شورش و اغتشاشی روی میداد که باعث قتل نفوس و «عدم بنیان تمدن» میشد، این نبردها برای ایران بسیار گران تمام میگردید، به گونهای که «الآن یک ثلث ممالک متصرفی خویش را مالک نیست، قفقازیه و ترکستان و افغان و بلوچستان از دست دولت خارج نگردید مگر در سایه فقدان قشون و استعداد.»
این سخنان به ظاهر بی اهمیت بعدها در اشکال گوناگون پی گرفته شد، از درون استدلالاتی از این دست بود که روشنفکرانی مثل علی اکبر خان داور بعدها به توجیه
ص:446