اي چشمه ي نور كهكشان
اي عشق زمين و آسمان
اي جانِ جهان نماي عالََم
اي چهره دلگشاي عالَم
رخسار تو دلرباترين است
غارتگر هر چه عقل و دين است
دل مي تپد از غم فراقت
از هجر غمت ، نمانده طاقت
كوي تو بهشت عاشقان است
ياد تو بهار جسم و جان است
اي حيدر ثانيِ زمانه
تيغ دو دَمَت بكش ميانه
بشكن بت و بت پرست و بت ساز
تا دينِ نبي شود سرافراز
روزي كه ظهور مي كني تو
عالَم همه نور مي كني تو
جمعي به وصال تو رسيدند
بي واسطه چهره ي تو ديدند
اي اختر تابناك توحيد
از نور تو بهره برده خورشيد
در گلشن معرفت كنم سير
دل بر تو سپرده ام نه به غِير
تا عشق تو در دلم مكان كرد
خون از مژگان من روان كرد
شور دگري به جان ما كن
سوز سحري به ما عطا كن
يا رب برسان گل وفا را
آن منجي آل مصطفي را
من مشتري نگاه اويم
او هست ، تمام آرزويم