Super User
معرفى اجمالى
بر بال انديشه، اثر شيخ حسين انصاريان، مجموعه مقالاتى است با موضوعاتى متنوع پيرامون اخلاق كه طى سالهاى متمادى به رشته تحرير درآمده است؛ مقالاتى متقن، عميق و عالمانه كه به نوبه خود، تبيينى روشن از گوشهاى از فرهنگ اهل بيت(ع) است.
به غير از دو مقاله پايانى كه به زبان عربى است، بقيه كتاب به زبان فارسى نوشته شده است.
گستردگى و شمول مطالب اخلاقى مطرح شده و شيوايى و رسايى قلم نويسنده، باعث اهميت كتاب شده است.
ساختار
كتاب، با مقدمه مركز علمى - تحقيقاتى دارالعرفان در اشاره به نكاتى پيرامون نحوه جمعآورى، تنظيم و ويرايش مباحث آغاز شده است.
اين اثر كه مجموعهاى از معارف گوناگون اسلامى در زمينه خودشناسى، خداشناسى، ولايت و رهبرى، قضاوت، اوصاف قرآن و ديگر موضوعات اسلامى است، مشتمل بر هفده مقاله مىباشد كه با استفاده از آيات، احاديث و برخى متون اسلامى نگاشته شده است.
نويسنده در هر موضوع، با نقل آيات و رواياتى، با نگرش عرفانى و اخلاقى، جنبههاى اسلامى آن موضوع را تشريح كرده است. [۱]
گزارش محتوا
عناوين مقالات به ترتيب عبارتند از:
«جستارى در مسئله خودشناسى»: نويسنده معتقد است كه اگر انسان خود را بشناسد و به موقعيت عالى خود پى ببرد و بداند كه كيست و در كجاست و به كجا مىرود، به بسيارى از حقايق پى برده و در ساختن شخصيت خود، نهايت كوشش و فعاليت را خواهد نمود. به باور وى، انسان با شناخت خويش به اين نتيجه مىرسد كه بايد داراى چه آراستگىهايى باشد و از چه برنامههايى دورى نمايد و نيز به اين معنى پى خواهد برد كه كمالش در چيست و سقوطش به چه عواملى بستگى دارد.
وى اذعان دارد كه انسان با خودشناسى مىتواند به كمبودهاى خويش آگاه شده و به امراض روحى و فكرى خود علم پيدا كند و مىفهمد كه داراى چه خلأهايى است؛ بنابراين، به دنبال جبران كمبودها، علاج امراض و پر كردن خلأهاى درونى خود برخواهد آمد.
ساختمان جسمى انسان در قرآن، شگفتىهاى انسان از ديدگاه دانشمندان، برترى روحانى انسان، نياز بشر به راهنمايى الهى، آثار شوم هوسرانى، تزكيه در نگاه قرآن، تقوا و پرهيز از گناه، دورنمايى از وضع نفس، محروميتهاى شوم، قدرت عقل، ثمرات ارتباط معنوى و... از جمله عناوين اين مقاله مىباشند.
«عبوديت و بندگى»: نويسنده در اين مقاله، به دنبال اثبات اين امر مىباشد كه بىترديد، انسان از خط بندگى نمىتواند گريز داشته باشد و در هيچ لحظهاى از لحظات زندگى، از مسئله بندگى و عبوديت آزاد نيست. به باور وى، بندگى انسان ممكن است به دو صورت شكل بگيرد: يكى، بندگى صحيح و ديگرى، بندگى و عبادت غلط.
وى معتقد است در صورتى كه عبوديت انسان، صحيح صورت بگيرد؛ يعنى انسان به حقيقت، تابع برنامههاى سعادتبخش پروردگار عالم باشد، تمام استعدادها، هنرها و مايههاى اصالت و معرفت وى شكوفا خواهد شد و اين موجود محدود خاكى، وجودى الهى و ملكوتى و بندهاى متصل به خداى متعال خواهد گشت.
«اخلاق و زيبايىهايش»: در اين مقاله اين نكته بيان شده است كه اخلاق در فرهنگ الهى، از موقعيت بسيار مهمى برخوردار بوده و قواعد عالى اخلاق، بهترين راهنما براى تزكيه نفس از آلودگىهاست.
«بازگشت به انسانيت»: نويسنده در اين مقاله، اين نكته را اثبات مىكند كه اسلام براى تأمين نيازهاى انسان، چه در زمينه مادى و چه در زمينه معنوى، وظايف و مسئوليتهاى مهمى را معين كرده كه با بهكارگرفتن آن، مشكلات شخصى و اجتماعى قابل حل و در پرتو عمل به آن، سعادت، نصيب انسان خواهد شد.
«آفات زبان»: در اين نوشتار، بيان شده است كه با تحقيقى جامع و با دقت نظر در كتاب خدا، به اين حقيقت دست خواهيم يافت كه آياتى كه براى بيان احكام فقهى نازل گرديده، نزديك به پانصد آيه مىباشد و در باره زبان، نزديك به دويست و هشتاد آيه آمده است و وقتى در كتاب خدا در باره زبان، به بيش از يك و نيم برابر آيات تمام ابواب فقه برخورد مىكنيم، به اين معنى مىرسيم كه زبان، مهمترين عضو بدن مىباشد.
«كيفر گناهان»: در اين مقاله، با استفاده از آيات و روايات، به كيفر برخى از گناهان اشاره شده است. اين معاصى عبارتند از: زنا، لواط، مساحقه، قيادت، قذف، شرابخوارى، سرقت، محارب و مفسد و ارتداد.
«اوصاف قرآن»: آنچه نويسنده در اين مقاله در پى آن است، اثبات اين امر مىباشد كه كتاب خدا از نظر فصاحت، بلاغت، استعمال الفاظ، كلمات، تركيب جملات، آيات، تعداد سورهها و نظامبندى، يك معجزه واقعى است.
وى معتقد است كه اين شكل و ترتيب قرآن، نشاندهنده اين معناست كه معمار و بناى اين ساختمان، فقط خداست و در اين بناى محكم، حتى يك نقطه كم و زياد نيست و آنچه امروز در دست جهانيان مىباشد، همان است كه در طول بيست و سه سال، بر رسول الله(ص) براى آزادى انسان از اسارت هوا و هواپرستان و فرهنگهاى تحميلى، نازل شده است و به همين صورتى كه امروز در دست ماست، در زمان حيات پيامبر(ص)، به دستور مستقيم حق تدوين شده و تنها كارى كه پس از رسول اكرم(ص) انجام گرفته، اعرابگذارى آن بوده است.
«آيين پسنديده»: از آنجا كه سرچشمه قوانين اسلامى، خداوند است، تمام قوانين و مقررات آن، از پرتو علم، عدل و حكمت الهى برخوردار است و اين مرحله خود باعث برترى اسلام بر ساير روشهاى موجود و غير موجود در جهان است.
نويسنده معتقد است همانگونه كه كتاب تكوين و آفرينش از هرگونه عيب و نقصى مبراست و نظم دقيقى بر تمام برنامههاى عالم طبيعت حاكم است، كتاب تشريع؛ يعنى قرآن كريم و تفسير آن از طرف پيامبر(ص) و ائمه(ع) نيز از هرگونه عيبى منزه است.
«هماهنگى دين و علم»: به باور نويسنده، تعليميافتگان فرهنگ امروز و مهدهاى علمى، دچار بلاها و خطاهاى خانمانسوزى هستند، زيرا وى معتقد است كه علم در جهان امروز، از مهمترين عامل بهتر زيستن، غافل است و در صورت توجه، راه درستى را نمىتواند پيشنهاد كند تا در پرتو آن به گوهر ارزشمند حيات حقيقى دسترسى پيدا شود.
او در ميان تمام مكتبهاى عالم، اسلام را تنها مكتبى دانسته كه بشر را بهوسيله دانش، در راه بهتر زيستن تربيت مىكند.
«علل و عوامل انحطاط مسلمين»: اين علل و عوامل عبارتند از:
1. دورى از قرآن كه اولين و اصلىترين عامل شناخته شده است.
2. هواپرستى: نويسنده، شهوتپرستى، غفلت، انحرافات فكرى و عملى زمامداران مسلمين را دومين عامل انحطاط جامعه اسلامى دانسته است. وى معتقد است كه مردم در زندگى دنيا، داراى دو مسلك مىباشند:
الف) مادىگرى: پيروان اين مسلك، فقط به ظاهر زندگى پرداخته و ثروت، نفوذ و مقام را به هر وسيلهاى كه باشد، كسب مىكنند.
ب) مسلك عزلتگزينى و گوشهگيرى: رهروان اين طريق، تنها به كارهايى كه درخور روح است اقدام مىكنند.
او معتقد است كه اين دو مرام، بشريت را از هدفى كه برايش منظور شده، منحرف مىسازد.
3. استعمار: به اعتقاد نويسنده، اگرچه اسلام تاكنون جوامع اسلامى را با دستورهاى خود حفظ كرده است، ولى ضربههاى ناجوانمردانهاى از اوضاع و احوال زمامدارى دولتهاى به ظاهر اسلامى، در طول 14 قرن، اسلاميان را براى افتادن به كام استعمار، بهتدريج آماده كرد؛ آنچنانكه ورود استعمارگران به كشورهاى اسلامى، زحمت چندانى نداشت، بلكه گويى پس از آمدن، بر سر سفره آماده شدهاى با تعارفات لازمه، از طرف دولتها و ملتهاى خوابآلود اسلامى، قرار گرفتند.
«قضا و قضاوت در اسلام»: بىترديد انسان در تولد، مرگ و برپايى نظام جسمى، به قوانين تكوين متكى است و در اين مسئله با تمام موجودات عالم، همسان و همراه مىباشد، ولى آنچه نويسنده در اين مقاله به دنبال آن است، اثبات اين نكته است كه قوانين تكوين هرگز عامل شكوفا شدن و تحصيل مايههاى كرامت و فضيلت نيست و عقل، فطرت، وجدان و انسانيت انسان، با اين نوع قوانين، به رشد و كمال نمىرسد، بلكه انسان براى صعود به قلههاى كمال، نيازمند قوانين ديگرى است كه او را در راه شكفته شدن اصالتهايش كمك كرده و با عقل، وجدان و فطرتش تناسب داشته باشد.
«ولايت و رهبرى در اسلام»: اين مقاله، به درخواست بنياد نهج البلاغة و در چهار بخش زير، نوشته شده است:
1. ولايت الله: به اين نكته اشاره شده است كه ولايت و تدبير عرصهگاه آفرينش، اختصاص به آن ذات مقدس دارد كه مبدأ خلقت، آفرينش، پديدآورنده ساختمان شگفتانگيز هستى، حافظ، نگهبان و مربى تمام موجودات ملكى و ملكوتى است.
2. ولايت نبى(ص): نويسنده معتقد است شخصيت باعظمت و باكرامت پيامبر اسلام(ص) كه در ميان اولين و آخرين نمونه ندارد، لايق تجلى ولايت كليه و مطلقه الهيه در دو جهت تكوين و تشريع بوده و به همين خاطر، ولى آسمانها و زمين و تمام موجودات هستى، وى را به مقام ولايت انتخاب نموده است.
3. ولايت امام معصوم: نويسنده پس از اشاره به آياتى از قرآن، چنين استنباط كرده است كه اميرالمؤمنين(ع) كه بهعنوان نفس پيامبر(ص) معرفى شده است، بهجز مقام رسالت، تمام امتيازات و فضايل رسول خدا(ص) را دارا بوده است.
4. ولايت فقيه: در اين قسمت، از طرح بحث فقهى و استدلالى مسئله صرفنظر شده و فقط به ذكر پارهاى از روايات مربوط به ولايت فقيه و شرايطى كه عامل تجلى ولايت در يك انسان الهى است، بسنده شده و عظمت مسئله، از ديد روايات، عرفان و اخلاق، بررسى گرديده است.
«اسلام، علم و دانش»: نويسنده در اين مقاله، به دنبال يافتن اين پرسش كه چرا برخى به مذهب بدبين مىباشند، ريشه پيدايش اين پندار را بررسى نموده و مهمترين علت دينگريزى در جوامع امروزى را برنامههاى تبليغاتى جاهلانه و بىپايه و اساس كليسا در قرون وسطى دانسته است كه امروزه در سراسر دنيا با شكست فاحشى روبهرو شده و باعث شده است تا عقل و فكر مردم جهان، ديگر نتواند آن همه افسانه و قوانين اجرانشدنى را بپذيرد.
آثار خشونت كليسا، آثار شوم اعتقادات باطل، تأثير دينگريزى بر جهان و اوصاف جهان هستى در قرآن، مانند خلقت جهان، كروى بودن زمين، حركت و جاذبه آن، حيات در كرات ديگر، اوضاع خورشيد و ستارگان ديگر، خلقت انسان، آثار باد و طوفان و فتح ساير كرات، از جمله مطالبى است كه در اين مقاله، بحث و بررسى شده است.
«اسلام، كار و كوشش»، «از انسان چه مىخواهند»، «المعاد فى الكتاب و السنة» و «بحث فى التفسير»، عناوين ديگر مقالات كتاب مىباشد.
در چينش و تنظيم مقالات، شيوه خاصى به چشم نمىخورد و برخى از نكات ساختارى در مورد مقالات از قبيل مقدمه، متن و نتيجهگيرى، رعايت نگرديده است با اين حال، اين اثر با توجه به اينكه برگرفته از قلم عالمانه و استادانه نويسندهاى توانا مىباشد، در نوع خود اثرى درخور استفاده است.
وضعيت كتاب
فهرست آيات، متن روايات، روايات ترجمه شده، نام انبيا(ع) و معصومين(ع)، اعلام، قبايل، بيوتات، فرق، مذاهب و اديان، كتابها، مكانها و اشعار مذكور در متن به همراه فهرست منابع و مآخذ مورد استفاده نويسنده، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها، علاوه بر ذكر منابع و عبارت كامل برخى از آيات و روايات كه در متن به آنها اشاره شده، توضيحات مفصلى نيز پيرامون برخى از كلمات و عبارات متن، آمده است.
معرفى اجمالى
نگاهى به حديث ولايت اثر سيد على حسينى ميلانى از علماء و دانشمندان معاصر، كتابى است به زبان فارسى كه به پژوهش در مورد «حديث ولايت» و بررسى دقيق و اثبات صدور قطعى آن مىپردازد.
ساختار
كتاب با دو پيشگفتار از مركز حقائق اسلامى و مولف آغاز و مطالب در سه بخش تنظيم شده است. در ابتدا به حديث ولايت و راويان آن اشاره و سپس، به دلالتهاى حديث ولايت پرداخته شده است. در ادامه، ضمن بررسى اشكالاتى كه بر حديث ولايت شده، به آنها پاسخ داده شده است.
نويسنده معتقد است «حديث ولايت» كه از احاديث پذيرفته شده در نزد شيعه و سنّى به شمار مىرود، به يقين از پيامبر(ص) صادر شده است.
گزارش محتوا
در مقدمات كتاب، نكاتى پيرامون ولايت حضرت على(ع) و مباحث پيش رو، مطالبى عنوان گرديده است.
نويسنده در بخش اول، اصحابى كه حديث ولايت از آنها روايت شده را ذكر كرده و سپس به بررسى متن حديث ولايت و تصحيح اسناد آن پرداخته است و اشاره مىكند كه در بين دوازده صحابى مذكور، بيشتر نقلهاى حديث ولايت، به سه نفر مىانجامد، يعنى سلسله اسناد راويان و ناقلان حديث ولايت، بيشتر به اين سه نفر ختم مىشود كه عبارتند از: عبداللَّه بن عبّاس؛ بريدة بن حصيب و عمران بن حصين.
در بخش دوم، به دلالتهاى حديث غدير اشاره شده است. از جمله اين كه اين حديث، به عصمت و ولايت اميرالمومنين(ع) دلالت دارد.
نويسنده معتقد است با توجّه به حديث ولايت و متونى كه از اين واقعه ارائه گرديده، درمىيابيم كه در زمان خود پيامبر(ص)، نيز نفاق، سايه زشت خود را بر سر عدهاى از سران صحابه، بلكه فرمان داران لشكرهاى اعزامى آن حضرت افكنده بود و منافقان تنها عبداللَّه بن ابَى و ديگران نبودهاند؛ همان افرادى كه به نفاق و دورويى معروف و مشهور و در بين مردم انگشتنما بودند.(متن كتاب، ص 50)
به نظر وى، با توجّه به نقلهاى مختلف حديث ولايت، به روايت بريدة بن حصيب، پيامبر(ص) به وضوح به كفر و ارتداد دشمن و مبغض علىّ بن ابى طالب(ع) حكم نمود. از همينرو، بريده ناگزير دوباره اظهار اسلام كرد. وى مىگويد: از رسول خدا (ص) جدا نگشتم، مگر اين كه از نو بر اسلامم با آن حضرت بيعت كردم و از آن پس كسى در نزد من محبوبتر از على(ع) نبود.(همان ص59)
در اين بخش اشكالات مخالفان در مقام ردّ حديث ولايت بيان شده است. البته نقدها وارد و گفتنى نيستند و مهمترين اشكالى كه بر استدلال حديث شريف ولايت دارند، مناقشه در معناى «وَلِيُّكُم» است؛ چرا كه احتمال مىرود، مراد از «ولايت» نصرت يا محبّت باشد كه مفاد حديث شريف اين گونه خواهد بود: «على بعد از من، ناصر و ياور شماست» يا «على بعد از من، دوستدار شماست». ولى نويسنده معتقد است قراين بسيارى چه در خود «حديث ولايت» و چه در موارد خارج از حديث و نيز شأن صدور خود قضيّه «حديث ولايت»، همه اين ترديدها را از ميان برمىدارند، گرچه خود اشكال كنندگان نيز بر اين امر آگاهند؛ زيرا وجود اين قراين متّصل و يا منفصل انكارناپذير است.
از اين رو، آنان ناگزير راه ديگرى را پيمودهاند و به روش ديگرى پناه آوردهاند؛ از جمله به تحريف حديث ولايت و خاطر نشان مىكنند كه بُخارى در كتاب صحيح خود حديث ولايت را از عبداللَّه پسر بريده نقل مىكند. در اين نقل، به روشنى معلوم مىشود كه حديث تقطيع شده است. كسى كه با دقّت متن اين حديث را بررسى كند، به مقطوع بودن حديث پى خواهد برد. افرادى كه به تحريف اين حديث پرداختهاند به بيهقى، بغوى، خطيب تبريزى و ابن تيميه اشاره مىكند.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتدا و كتابنامه منابع مورد استفاده نويسنده، در انتهاى كتاب آمده است.
در پاورقىها بيشتر به ذكر منابع پرداخته شده است.
معرفى اجمالى
غرقاب: تراجم أعلام القرن الحادي عشر و ما بعده، از آثار سيد محمدمهدى بن محمدعلى موسوى شفتى (1277 يا 1278-1326ق) است كه نويسنده در آن، گزارش شرح حال، آثار و انديشههاى تعداد صد تن از انديشمندان شيعه در قرن يازدهم هجرى و بعد از آن را به زبان عربى بيان كرده است.
آقايان مهدى باقرى سيانى و محمود نعمتى، اثر حاضر را تحقيق و تصحيح كردهاند.
نگارش كتاب حاضر در سال 1303ق به پايان رسيده است.
ساختار
اين كتاب از مقدمه آيتالله شيخ هادى نجفى و مقدمه مصححان و مقدمه نويسنده و متن اصلى (شامل دو مرحله و يك خاتمه) تشكيل شده است. آيتالله نجفى در مقدمهاش كتاب حاضر و نويسندهاش را شناسانده و اظهار نظر كرده است كه عبارات عربى اثر حاضر، ضعيف است؛ چون نويسندهاش عربزبان نيست و در ايران رشد كرده و براى آنكه كتابش فايدهاش بيشتر شود به زبان عربى نوشته است [۱].
مصححان ويژگىهاى اثر حاضر و روش تحقيق نسخه خطى آن را بيان كرده و تصويرى از نسخه مخطوط آن را آوردهاند [۲].
گزارش محتوا
برخى از مطالب جالب اين كتاب، عبارت است از:
مولى عبدالله تونى، از باتقواترين و باورعترين مردم و مايل به مشرب اخباريان و ساكن مشهد الرضا(ع) بود و در همان جا مدفون شد. از تصنيفات اوست: حاشيه بر «الإرشاد» و «المدارك» و «الوافية في أصول الفقه» كه سيد صدرالدين قمى آن را شرح كرده است و متن و شرح با هم معروفند در نزد دانشمندان. او در سال 1071ق، در دولت شاه عباس دوم درگذشت [۳].
فاضل گيلانى مولى محمد اصفهانى، مشهور به «سراب»، شاگرد مولى سبزوارى بود. او تأليفات چندى دارد و كرامتى روشن. او در اول خيابان چهارباغ خواجو و ابتداى تخت فولاد دفن شد و براى او قبهاى عالى است و اين خيابان معروف است به خيابان عبداللهخان ملقب به امينالدوله اصفهانى؛ همانطوركه چهارباغ معروف به چهارباغ خواجو، معروف به چهارباغ صدرى است؛ چون پدر امينالدوله معروف به صدر اصفهانى، مسمى به حاج محمدحسن خان آن را ساخته است [۴].
سيد امجد و فاضل متبحر ممجد عالم ربانى آقا سيد محمد مجاهد طباطبائى فرزند سيد على صاحبالرياض است. او در نزد پدرش و همچنين در نزد بحرالعلوم شروع به تحصيل كرد و شوهر دختر بحرالعلوم بود و مادر بزرگوارش دختر مروج بهبهانى بود و در زمان حيات پدرش به اصفهان منتقل شد و در آنجا سيزده سال اقامت كرد و به تدريس و تأليف مفاتيح پرداخت. سپس بعد از وفات پدرش به عتبات عاليات منتقل شد و رياست عامه از جهت افتا و حكومت و قضاوت بين مردم و مرجعيت نزد سلطان و رعيت، به او رسيد تاآنكه سلطان مشكور مغفور، فتحعلى شاه او را به دفاع در برابر روسيه و جهاد با آن باغيان بعد از استيلايشان بر بعضى از ولايات ايران مثل قبه و گنجه و شيروان، فراخواند، پس اين سيد معظم همراه با هزاران هزار از صلحا و متدينين و طلاب و علما، مانند مولى احمد نراقى، ملا عبدالوهاب قزوينى، شهيد ثالث ملا محمدتقى قزوينى - مؤلف منهج الاجتهاد - و برادر شهيد ثالث حاج ملا محمدصالح قزوينى و... با فرماندهى نائبالسلطنه عباس ميرزا پسر شاه براى جهاد خارج شد، ولى شد آنچه شد و لشكر كافران غلبه كرد و زبان منافقان باز شد؛ پس اين سيد مجاهد در مراجعه به قزوين، بهخاطر شدت غم و غصه و تأسف درگذشت و جنازهاش به كربلاى معلى حمل شد... [۵].
شيخ مرتضى ريزى اصفهانى (حدود 1250-1329ق): عالم كامل و عامل فاضل مدقق شيخ ما شيخ مرتضى اصفهانى كه در نجف اشرف در نزد سيد معظم چند سال متعدد مشغول شد و بعد از فراغت به اصفهان بازگشت و طلاب از او استفاده كردند. انصاف آن است كه او جامع بين تدقيق و تحقيق و حسن تقرير و خوشبيانى است [۶].
وضعيت كتاب
براى كتاب حاضر در پايان آن، فهرست منابع عربى، فهرست منابع فارسى و فهرست مطالب ذكر شده است.
متأسفانه فهارس فنى (آيات، روايات، اعلام، امكنه و...) آماده نشده است.
نويسندگان براى توليد اثر حاضر، از منابع متعدد و معتبرى (202 كتاب) به زبان عربى و فارسى استفاده و نام و مشخصات كتابشناختى آنها را ذكر كردهاند [۷].
نويسنده در مقدمهاش يادآور شده است كه مقصود اصلى فقط يادكرد كسانى است كه در قرن يازدهم هجرى قمرى زيستهاند و اما ذكر كسانى كه بعد از آن آمدهاند، بهصورت استطرادى و تيمنى است و اين مختصر را نوشتم؛ چون وجود ناقص بهتر از عدم صرف است و براى آنكه اين مطالب فراموش نشود. كلمه «غرقاب» در عنوان كتاب اشاره به ماده تاريخ تأليف اين اثر است [۸]. منظور اين است كه كلمه «غرقاب» با حساب حروف ابجد - كه بهصورت جمع ارزش عددى حروف استفادهشده در كلمه مورد نظر انجام مىشود - برابر است با: (غ (1000)+ ر (200)+ ق (100)+ ا (1)+ ب (2) 1303) يعنى نگارش اين اثر در سال 1303ق، به انجام رسيده است.
معرفى اجمالى
آنگاه كه اهلبيت(ع) را شناختم، تأليف على باقر شيخانى، سرگذشت سفر به سرزمين وحى و نقد افكار و اعتقادات وهابيت در قالبى داستانوار است.
ساختار
نويسنده، مطالب کتاب را در قالبى توصيفى و داستانى با انتخاب عناوينى، كه گاه چندان هم گويا نيست، نوشته است.
«نگارنده كوشيده تا موضعگيرى لجوجانه و مبارزه غير منطقى تندروهاى سلفىمسلك را در قالبى جديد براى حقپويان به تصوير در آورد. البته اسامى موجود در اين داستان - به جهت مصالحى - مستعار است» [۱].
گزارش محتوا
نويسنده در مقدمه کتاب، وهابيان سلفىمسلك را نمونه بارز تندروها و افراطيون در عصر حاضر دانسته است كه با اتهام شرك و بدعت و كفر خودساخته، همه مسلمانان، جز خود را كافر و مشرك مىدانند و به مبارزه با عقايد مسلمانان پرداختهاند. آنان بهويژه به مبارزه آشكار و پنهان با عقايد برگرفته از اهلبيت(ع) - كه توسط شيعيان پاس داشته مىشود - برخاستهاند... آنان در اين صحنه، «عرض خود برده، زحمت ما مىدارند» و بنا بر مثل معروف كه «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد»، سبب توجه عموم مسلمانان حتى خود وهابيان جوان، بهسوى مكتب حياتبخش تشيع و گرايش بهسوى مكتب اهلبيت(ع) گرديدهاند [۲].
سفر مؤلف با توصيف روحيات مردم در سالن انتظار فرودگاه آغاز شده است: «مردم گروهگروه با چهرههاى متفاوت، پير و جوان، شاد و غمگين، شهرى و روستايى وارد سالن انتظار مىشدند؛ اما در گوشهاى از سالن، عدهاى با شكل و شمايل خاصى دور هم جمع شده بودند، شور و شوق فراوانى در چشمان آنان موج مىزد. لحظهشمارى مىكردند تا زمان پرواز اعلام شود. لحظهها بهكندى مىگذشت، اما سرانجام انتظار به پايان رسيد و با اعلام شماره پرواز، همه مسافران با شتاب خود را به هواپيما نزديك كردند. هركس سعى مىكرد از ديگرى پيشى بگيرد. از بس كه مشتاق بودند، در كوتاهترين زمان ممكن، وارد هواپيما شدند و روى صندلىهاى خود قرار گرفتند» [۳].
نويسنده، حركت كاروان جوانان براى زيارت حرم پيامبر (ص) و لحظه ورود به حرم را به زيبايى توصيف كرده است: «كاروان جوانان به طرف حرم نبوى به حركت درآمد. دلها در سينهها به تپش افتاد؛ لحظه به لحظه از شوق ديدار بر تپش آن افزوده مىشد.
لحظه وصل چون شود نزديك آتش شوق تيزتر گردد
ديگر حتى ثانيهها و دقايق بهكندى مىگذشت. هركسى در دل، شوقى، در ذهن، انديشهاى و در زبان، ذكرى داشت؛ در اين فكر بود كه از ميان انبوه نيازهاى مادى و معنوى، در اولين ملاقات با رسول خدا (ص) چه بخواهد و چه بگويد. در اين حال و هوا بودند كه صداى آقاى شهيدى آنان را به خود آورد: عزيزان، هماكنون در حضور رسول خداييم... بغض راه گلويش را بسته بود، هقهق گريه نگذاشت تا سخنش را ادامه دهد؛ اما آنچه را مىبايست بگويد همگان فهميدند...» [۴].
«بهسوى بقيع»، تصويرى است از فضاى غمآلود بقيع كه خواننده را تحت تأثير قرار مىدهد: «سكوتى كاروان را فراگرفته بود. آنان آرامآرام و با ذكر «الله أكبر» و «لا إله إلا الله» و «سبحان الله» و... بهسوى قبرستان بقيع گام برمىداشتند. از ديدگان برخى از آنان اشك جارى بود؛ يا اشك غم بود كه از غربت شهر پيامبر (ص) و اهلبيت(ع) حكايت داشت و يا اشك شوق ديدار مزار امامان مظلوم بقيع(ع) و يا دلتنگى از گم بودن قبر فاطمه (ع)؛ خدا مىداند. هركس زمزمهاى داشت، تا آنكه كنار قبرستان بقيع رسيدند. شايد تصورى كه همگان از سفرهاى زيارتى خود داشتند، رفتن به مكانى مجلل با ساختمان و گنبد و بارگاه و خادم و... بود، اما حالا به پشت ديوارى از سنگ و نردههاى آهنى با درهاى بسته روبهرو شدند كه پر از قبرهاى بىقواره و سنگ و كلوخهايى بود كه از هر سو به چشم مىخورد...» [۵].
ذكر داستان هدايت شدن دو وهابى از ديگر بخشهاى زيباى کتاب است. در بخشى از اين داستان مىخوانيم: «ابوخالد گفت: مدتها در حيرانى و سرگردانى عقيدتى بوديم. من خود را معلّق بين زمين و آسمان مىديدم و همچون صخرهپيمايى بودم كه ميخهاى صخرهاش يك به يك درآمده و تنها به يك ميخ بين زمين و آسمان بند است. راه صعود به بالا نداشتم، زير پايم نيز درهاى هولناك بود. بين شك و ترديد در عقيده دست و پا مىزدم... در يكى از جنگها كه به مقرّ نيروهاى شيعه حمله كرديم، به مقدارى از وسايل غنيمتى دست يافتيم؛ در ميان وسايل بهجامانده و غنيمتى آنان علاوه بر قرآن، کتاب «نهج البلاغة» و «صحيفه سجاديه على بن الحسين» را پيدا كرديم و چون ما پيش از اين، نام آن دو کتاب را از فداحسين شنيده بوديم، آنها را با خود به مقر آورديم.
ابوزيد گفت: روزنهاى بهسوى روشنايى و راه نجاتى براى ما پيدا شد؛ بهدور از چشم همراهان دو نفرى به مطالعه «نهج البلاغة» پرداختيم و راه علاج بيمارىهاى درونى خود را در آن يافتيم. دنيايى جديد بهسوى ما گشوده شده بود. با سخنانى آشنا شده بوديم كه تا آن زمان به گوش ما نخورده بود... در ابتدا در شك و ترديد بوديم؛ اما وقتى سخنان محمد عبده - از عالمان ديار مصر - در شرح كلمات آن حضرت را مطالعه كرديم، شك و ترديد ما برطرف شد و به يقين رسيديم» [۶].
از جمله آخرين عبارات کتاب، تجربه زيباى روبهرو شدن با كعبه است: «هنگامى كه وارد بيتالله الحرام شدند، آقاى شهيدى گفت: سرها را بلند نماييد. يكباره همه چشمها مات و مبهوت به طرف كعبه دوخته شد؛ اما مگر اين لحظه قابل توصيف بود؛ بيشتر آنان با حالتى مدهوش براى سجد شكر بر روى زمين افتادند؛ حال و احساس خوشى به بعضىها دست داده بود كه آن حالت قابل وصف نبود. احساسى كه نمىتوان آن را به ديگران انتقال داد و توصيفش كرد. لحظاتى با اين احساس و تجربه معنوى گذشت، زمزمه «إلهي العفو» بر زبانها جارى بود، هر كسى در خلوت خود با خداى خود نجوايى داشت؛ هقهق گريه از هر گوشه وكنارى به گوش مىرسيد و...» [۷].
وضعيت کتاب
فهرست مطالب در ابتداى کتاب و آدرس آيات و روايات در پاورقىها ذكر شده است.
معرفى اجمالى
«منجى موعود از منظر نهجالبلاغه»، اثر فارسى حسين ايرانى، نگاهى است به ويژگىهاى امام مهدى(عج) از ديدگاه اميرمؤمنان(ع) در نهجالبلاغه كه شامل سخنان و عبارات حضرت على(ع) مىباشد.
به سال نگارش كتاب، اشارهاى نشده است.
ساختار
كتاب با دو مقدمه از مؤلف آغاز و مباحث در ده گفتار، جامعه جهانى قبل از ظهور حضرت مهدى(عج)، اوصاف و اهداف مصلح موعود، ويژگى عصر ظهور، بركات بعد از قيام و... را با بهرهگيرى از بيانات اميرالمومنين(ع) در نهجالبلاغه تشريح نموده است.
بيانات و خطبههاى متعددى در حوادث و فتنههاى آخرالزمان و آينده در اين اثر نقل شده است كه اين پيشگويىها، گاه نسبت به شهر و مكان خاص بوده (مانند جنگها و حوادث سختى كه در شام، كوفه، بصره و عراق رخ خواهد داد)، گاه مربوط به فتنه فرقهها، احزاب و افراد مشخصى مىباشد؛ (مانند فتنه خوارج و بنىاميه) و گاه به صورت كلى و مطلق از تحولات سياسى اسلام و حوادث جامعه جهانى و آزمونهاى امت در آيندههاى دور و نزديك خبر داده است.
اين پيشگويىها، به خاطر عدم تصريح و منحصر نبودن به زمان و مكان يا فرد خاص، قابل انطباق و تسرى بر مصاديق گوناگون مىباشند؛ از فتنه معاويه، بنىاميه و بنىعباس گرفته تا حكام ستمگر و توطئههاى رژيم صهيونيستى و استكبار جهانى آمريكا، دجال، سفيانى و آشوبهاى عظيم آخرالزمان در هنگام ظهور و قيام حضرت مهدى(عج).
شماره خطبهها، نامهها و حكمتها، بر اساس نهجالبلاغه با ترجمه فيض الاسلام مىباشد.
گزارش محتوا
مولف در مقدمه، در پاسخ به اين سوال كه اگر علم غيب منحصر به خدا مىباشد، پس اين همه خبر دادن به آينده و پيشگويىهاى ائمه(ع) چيست، با اشاره به آيات قرآن اين گونه پاسخ داده است: كه آگاهى امامان معصوم(ع) از احكام دينى، احوال افراد، جوامع آينده و غيب عالم، به طور مستقل و ذاتى نبوده، بلكه خداوند از علوم نامتناهى خود به خاطر عبوديت و قرب ائمه(ع) به او، به آنان عطا فرموده است.
گفتار اول، به بررسى خطبه 138: «(وقتى مصلح موعود قيام كند) خواستهها و هواهاى نفسانى را به هدايت برمىگرداند...»، پرداخته است.
نويسنده اين فراز را به دو بخش تقسيم كرده است:
1- شرايط و وضعيت جامعه جهانى قبل از ظهور ولى عصر(عج) كه همان منزوى گشتن حقايق قرآنى و فراگير شدن فساد و فتنهها در همه زمينههاى زندگى فردى، اجتماعى، فرهنگى، سياسى، اقتصادى، بدعت و تحريف در انديشه، عمل و اديان مىباشد.
2- برنامههاى بلند عملى و اهداف آرمانى آن حضرت در همه ابعاد جامعه كه هدايت همگان به سوى حق، عدل و قوانين قرآن و رهايى انسانها از بند اسارت هواهاى حيوانى، فساد، فسق و فريبكارىها است.
در فصل دوم، حكمت 209: «قطعا دنيا بعد از سركشى و دشمنىهايش به ما روى خواهد آورد...»، ترجمه و تفسير شده است. در اين حكمت، امام(ع) ضمن تحقير دنيا، با تشبيهى زيبا و رسا، حقيقتى را به استناد آيه قرانى بيان فرموده است؛ بدخويى دنيا نسبت به عترت پيامبر(ص) را تشبيه نموده به شترى ماده كه از دادن شير به دوشندهاش خوددارى مىكند و براى بچهاش نگه مىدارد و سرانجام آن را در اختيار او قرار مىدهد. همان فرزندى كه دوشندگان غاصب، او را به استضعاف كشانده بودند تا ظالمانه حق وى را ببرند.
در سوم، اوصاف مصلح موعود به نقل از خطبه 181: «به راستى كه او سپر و زره حكمت را به بر كرده و حكمت را با تمام آدابش داراست...» بيان شده است. برخى از نكاتى كه امام(ع) در اشاره به حضرت مهدى(عج) بيان فرموده، عبارتند از اين كه:
1- ايشان حكمت را با تمام آداب و ابعادش داراست، حقايق هستى و علوم حقه را يافته و مطيع محض خدا مىباشد.
2- از نظرها غائب بوده؛ زيرا اسلام غريب و در غربت مانده است.
3- آخرين و باقيمانده حجتهاى الهى و از جانشينان پيامبران(ع) است.
در چهارم، حكمت 139: «هيچ گاه زمين خالى نمىماند از كسى كه به دليل و حجت دين خدا را برپا دارد...»، توضيح داده شده است. كميل بن زياد مىگويد: روزى اميرالمؤمنين(ع) دست مرا گرفته و به بيرون از كوفه برد. وقتى به صحرا رسيد، آهى عميق، سرد و پر درد كشيد و اين كلام را بيان فرمود.
ويژگىهاى عصر ظهور، در پنجم، به نقل از خطبه 105: «راههاى چپ و راست را برگزيدند...»، بيان شده است.
امام(ع) در اين گفتار، ناظر به آينده بشريت، حوادث جامعه قبل از ظهور و قيام حضرت مهدى(عج) مىباشد و اين كه انسانها، راهى دو مسير انحرافى و باطل راست و چپ مىشوند و به جاى پيمودن راه روشن دين حق، راههاى افراط و تفريط را به خاطر تمايلات نفسانى و مادى مىروند.
در فصل ششم، خطبه 100: «پس از او مدتى كه خدا خواهد زندگى و درنگ خواهيد داشت...»، توضيح و تفسير شده است. در اين خطبه كه حضرت آن را در سومين جمعه از خلافت ظاهرى خود در سال 35ق ايراد فرموده، ضمن اخبار غيبى از ارتحال و شهادت خود، به ظهور امام زمان(عج)، حاكميت دين حق و تحقق اميد و آرزوى منتظران نويد مىدهد.
فتنهاى هنگام ظهور در هفتم، در خطبه 92: «...اى مردم! من چشم فتنه و توطئه را شكافتم و بركندم...» بيان شده است.
اين خطبه، يكى از خطبههاى مشهور آن حضرت مىباشد كه بعد از پايان جنگ نهروان ايراد فرمود. ايشان بعد از حمد پروردگار و درود بر پيامبر(ص)، به فضايل بلند و موقعيت عظيم علمى، سياسى و شجاعت خود اشاره نموده و اعلام مىفرمايد: سؤال كنيد از هر مسأله... قبل از آن كه مرا نيابيد.
هشتم، موقعيت امام مهدى(عج) و يارانش را به تصوير كشيده است: «آن گاه كه وقتش فرا رسد... پيشواى دين قيام كند...». اين سخن در بخش كلام غريب (بيگانه و دور از نظر ابتدايى و ظاهرى) آمده است و گويا مفهومى پوشيده و پنهان داشته كه نيازمند به تبيين و تفسير مىباشد. نويسنده معتقد است اين كلام، يكى از كرامات و خبرهاى غيبى آن حضرت از آينده و ظهور حضرت مهدى(عج) است.
نهم، اختصاص دارد به توضيح خطبه 229: «پدر و مادرم فداى آنان باد كه در آسمانها معروف و در زمين گمنامند...». اين پيشگويى بعد از جنگ نهروان بوده است.
در آخرين گفتار، فرازى از حكمت 169: «سوگند به خداوندى كه با قدرت او باقيمانده شب را به سر برديم...» بيان شده و نويسنده معتقد است اين كلام، از ظهور حضرت مهدى(عج) خبر مىدهد.
وضعيت كتاب
فهرست مطالب در ابتدا و فهرست منابع و مآخذ مورد استفاده مؤلف در انتهاى كتاب آمده است.
پاورقىها بيشتر به ذكر منابع پرداخته است.
منابع
1- مقدمه و متن كتاب.
2- پارسا با مشاركت بنياد فرهنگى حضرت مهدى موعود(عج) و انتشارات مسجد جمكران، (1388)، «امام مهدى(عج) در آينه قلم كارنامه منابع پيرامون امام مهدى(عليهالسلام) و مهدويت»، قم، مؤسسه اطلاع رسانى اسلامى مرجع، ج2 ص723.
3- سايت خبرى آينده روشن.
موسوعة توقيعات الإمام المهدي(علیهالسلام)، محمدتقى اكبرنژاد، كتابى است به زبان عربى در موضوع توقيعاتى كه از جانب امام عصر(ع) خطاب به برخى از شيعيان صادر گرديده است.
ساختار كتاب
كتاب حاضر مشتمل بر مقدمهاى به قلم مولف و نُه بخش مىباشد.
گزارش محتوا
«توقيع»، در لغت به معناى نشانه گذاشتن، امضاء كردن حاكم بر نامه و فرمان، جواب مختصر كه كاتب در نوشته به پرسشها مىدهد، دستخط فرمانروا و نوشتن عبارتى در ذيل مراسله آمده است و در اصطلاح علم حديث به معناى پاسخ پرسشها، يا اطلاعيههايى است كه به صورت كتبى از طرف امام براى آگاهى شيعيان فرستاده شده است. چنانكه توقيعاتى از حضرت امام علىالنقى و امام حسن عسکری(ع) نقل شده است. امّا معمولاً توقيع به نامههاى حضرت حجةبنالحسن امام زمان(ع) گفته مىشود كه توسط چهار تن نايبان خاصّ ايشان در زمان غيبت صغرا به دست شيعيان مىرسيده است.
در كتاب روايى حاضر، مجموعهاى از گفتارها و توقيعات حضرت مهدى(ع) از متون روايى قديم شيعه، گردآورى، تصحيح و اعراب گذارى شده و در نُه بخش تدوين گرديده است. مضامين توقيعات عمدتا بحث درباره امامت، پاسخ به درخواستهاى سفرا و نايبان و پاسخ به استفتائات فقهى و ادعيه و زيارت حضرت است. در پايان مجموعهاى از كرامات و معجزات و داستانهايى از تشرف به محضر امام(ع) نقل گرديده است.
وضعيت كتاب
كتاب حاضر مشتمل بر پاورقىهايى به قلم نويسنده و فهرست مطالب مىباشد.
منابع
متن كتاب
مقدمه مولف.
امام مهدى در آينه قلم، ج2، ص318.
صفحه شخصى مولف، پايگاه انديشوران، 1389/6/29.
ركنى، محمد مهدى، موعود، شهريور1386، ش79(به نقل از: پايگاه حوزه، 1389/6/28).
الجمرات في الماضي و الحاضر تأليف آیتالله ناصر مكارم شيرازى، به بررسى ابعاد فقهى رمى جمرات و ريشهيابى اين واجب الهى در تاريخ حج و كلمات فقها و تحولات صورتگرفته در آن مىپردازد.
در اين كتاب سعى بر تبيين اقوال فقهى بيش از 50 تن از فقهاى شيعه و اهل سنت درباره رمى جمره و احكام و فروع مترتب بر آن است.
نگارنده كتابى با عنوان «تحقيقى جديد در رمى جمرات» منتشر كرد، سپس همان موضوع را در كتابى با عنوان «رمى جمرات در گذشته و حال» كاملترنمود. كتاب حاضر تعريب همين كتاب است.
انگيزه تأليف
رمى جمرات يكى از دشوارىهاى حج در زمان حاضر است چرا كه باعث ازدحام فراوان حجاج در اين مكان مىشود. نويسنده براى حل اين مشكل تحقيقات بسيارى در متون روايى، تاريخى و لغوى نموده و تلاش مىكند تا مقصود شارع را از جمره مشخص نمايد و معتقد است: جمره ستون نيست بلكه محلى مىباشد كه سنگ به سوى آن پرتاب مىشود.
ساختار
روش نگارنده در تبيين مطالب روىكردى روايى است و سعى دارد روايات و اقوال فقها را در زمينه رمى جمره مورد تجزيه و تحليل قرار دهد.
گزارش محتوا
در ابتداى كتاب نگارنده به تبيين اهميت پرداختن به مسئله رمى جمرات در مناسك حج و مشكلاتى كه براى حجاج در اين زمينه به وجود مىآيد پرداخته و سپس تفسيرى از مفهوم جمره از لحاظ لغوى و در اصطلاح شرعى آن ارائه مىنمايد و توضيح مىدهد كه جمره حقيقت شرعى ندارد و در قبل از اسلام هم به نحوى مرسوم بوده است.در بخش بعدى كتاب، نويسنده اقوال بيش از چهل تن از فقهاى معروف شيعه و اهل تسنن را از پنجاه منبع معتبر فقهى در مورد جمرات و احكام رمى جمره و كيفيت اين كار گردآورى كرده و مفهوم جمرات و محل رمى جمره و اختلاف نظر آنان را در اين زمينه بررسى نموده است.
در اين راستا وى به ديدگاههاى فقهى پنج گروه از فقها پرداخته و با دقت در اقوال آنان چنين نتيجه مىگيرد كه درباره جمرات و اينكه جمره چه محلى است و رمى جمره چگونه تحقق مىپذيرد، بين علماى شيعه و اهل سنت اختلاف نظرى وجود ندارد و در اين باره احكام و مناسك حج تشابه دارند. در بخش ديگرى از كتاب، نگارنده به بررسى جمرات در روايات اسلامى پرداخته و مفهوم جمرات و پرتاب سنگريزه به جمره را از روايات استخراج كرده است.
در ادامه نگارنده نظرات نقادان را در مورد فتاواى موجود در باب رمى جمرات مطرح كرده و به برخى از شبهات و سؤالات در اين باره پاسخ داده است.
در اين سؤالات پرسش شده كه آيا جمره زمين خاصى است و يا همان زمين زير ستونها را جمره گويند؟ و اينكه ستونها علامت است يا محل جمره؟ همچنين حكم سنگباران كردن خائنان در عصر جاهليت و آغاز اسلام و جمع آورى هفتاد سنگ نيز در خلال اين سؤالات پاسخ داده شده است.
نگارنده از مجموع تحليلهاى روايى و سخنان فقهاى شيعه و اهل سنت نتيجه مىگيرد كه اصابت سنگ ريزهها به ستونها از لحاظ شرعى لازم نيست و حجاج نبايد از اين جهت خود را به زحمت بيندازند و در پرتاب سنگ كافى است نيت رمى جمره كرده و سنگ را پاى ستون بيندازند به طورى كه سنگ، درون حوضچه زير ستون بيفتد.
در ابتداى كتاب فهرست مندرجات و در پايان آن آدرس منابع مورد استفاده درج شده است.
معرفى اجمالى
كتاب الجغرافيه، اثرى است به زبان فارسى (ترجمه شده از عربى) و به موضوع جغرافياى جهان به روش هفت اقليم ايرانى مىپردازد.
ساختار
كتاب حاضر، داراى يك مقدمه و فاقد فصلبندى و تبويب است و تنها بر مبناى هفت جزء و يك خاتمه تنظيم شده است. عناوين اين اجزاء عبارتند از:
جزء اول؛ قسمت آباد زمين كه شامل سه ناحيه است: ناحيه اول: سرزمين چين- جزيره وقواق. ناحيه دوم: سرزمين هند، جزيره كولم. ناحيه سوم: جزاير سند.
جزء دوم؛ به سه ناحيه مكه، يثرب و مصر تقسيم مىشود.
جزء سوم، به سه ناحيه غزنه، بصره، كوفه بغداد، خراسان تقسيم مىشود.
جزء چهارم، مرزهاى آن(زمين) كه به سه ناحيه تقسيم مىشود: ناحيه اول: بلخشان. ناحيه دوم: سرزمين ترك و تبّت. ناحيه سوم: سرزمين كرد و ديلم و انبار.
جزء پنجم(تقسيمات زمين)، مرزهاى آن، داراى سه ناحيه است: ناحيه اول: عموريه، انطاكيه، قدس. ناحيه دوم: قسطنطنيه و ناحيه سوم: اندلس.
جزء ششم؛ سرزمين مغرب كه شامل سه ناحيه مىشود: ناحيه اول: افريقيه. ناحيه دوم: مغرب اقصى و ناحيه سوم: سوس اقصى.
جزء هفتم؛ مرزهاى(مغرب الاقصى)؛ شامل سه ناحيه مىشود: ناحيه اول: نوبه تن. ناحيه دومك حبشه و ناحيه سوم: جناوه.
گزارش محتوا
مولف در «كتاب الجغرافيه» از روش هفت اقليم ايرانى استفاده كرده، ولى ارائه اقاليم وى مخالف روش اقليمهاى ايرانى است. روشهاى اقليم ايرانى چنين است كه اقليم چهارم مركز اقاليم ديگر است كه سه اقليم در جنوب و سه اقليم در شمال آن است و اقليم مركزى از نظر تعادلى، آب و هوا و شهرها بهترين اقليمها است؛ در حالى كه زهرى اقليم برتر و مركز اقاليم را اقليم اول؛ يعنى سرزمينهاى يمن، مكه، طائف، قلزم و مصر و اطراف آن مىداند و مىنويسد، اين اقليم وسط قسمت آباد زمين است، حال آن كه در روش ايرانى، اقليم برتر، خراسان، جبال، عراق، شام، روم و... را در بر مىگيرد. همچنين مابقى اقاليمى كه در كتابش به دست داده با آن چه كه جغرافيادانان ارائه كردهاند، اختلاف دارد. معلوم نيست كه الگوى زهرى در ارائه چنين تقسيمى براى اقاليم از چه كتابى بوده است.
روش زهرى در اين كتاب هيچ شباهتى به روش مكتب بلخى كه سرزمينهاى اسلامى را به بيست ناحيه يا اقليم تقسيم كردهاند، ندارد. بيشتر توجه زهرى در اين كتاب به عجايب است و در سرتاسر كتاب از كتاب شخصى به نام جزّار كه مولف كتابى با نام «عجائب البلدان»است، مطلب نقل مىكند. زهرى در اين كتاب از مخلوقات و صفات و شكلها و رنگها و اخلاق آنها و نيز ميوهها و دانههايى كه مىخورند و نوشيدنىهايى كه مىنوشند، سخن مىگويد و از آنچه اختصاص به برخى نواحى جهان دارد نام مىبرد و اختلاف روز اين نواحى را يادآور مىشود.
زهرى بعد از مقدمهاى راجع به زمين و وصف كمربند آبى(يعنى اقيانوسهاى بزرگ)، قسمت آباد زمين را به عنوان كمربند سبز و درياهاى داخل در خشكىها و اجزاى زمين و قسمت بيابانى آن را، كه بسيار مختصر؛ ولى ارزنده است، معرفى مىكند. وى پس از وصف زمين و اجزاى آن به وصف شكار و بعضى از حيوانات درنده؛ مانند زمرّده (ميمون) پرداخته و سپس از شكار رخ ياد مىكند و بعد از آن به تعاريف جغرافيايى پرداخته و از قسمت خشك و بيابانى زمين و كوه قمر(كوه كليمانجارو در آفريقاى مركزى) و رودخانه نيل سخن مىگويد، كه ولو مختصر است؛ اما اطلاعات ارزندهاى از سرزمين مصر و رود نيل و كوه قمر در اختيار خواننده قرار مىدهد.
احتمالا عجايب و افسانههايى كه زهرى در كتاب خويش نقل مىكند، همانهايى باشد كه در كتاب عجائب البلدان كلبى و نيز ابن جزّار آمده است.
به طور كلى مطالب كتاب؛ شامل دو دسته اطلاعات درباره مشرق جهان اسلام و مغرب جهان اسلام است. اطلاعات او درباره مغرب جهان اسلام به لحاظ نزديكى اين مناطق به زادگاه و محل زندگى او، دقيق و درستتر به نظر مىرسد و احتمالا امكان مسافرتهايى براى مولف به اين مناطق فراهم بوده، چون در اين قسمت از كتاب گاهى مىگويد كه اين محل را ديدهام و يا از كسى شنيدهام. مىتوان حدس زد كه او مسافرتهايى به شهرهاى مغرب و شهرهاى اندلس داشته است. گاهى از آثار و ابنيهاى نام مىبرد كه در دوران روميان ساخته شده و در زمان او جز آثار اندكى از آنها باقى نبوده است و گاهى نيز به آثارى اشاره دارد كه تا زمان وى هنوز پابرجا و قابل استفاده بوده است.
اما نظريات زهرى درباره مشرق جهان اسلام بر پايه اطلاعاتى است كه از متون جغرافيايى قبل از خود؛ مانند آثار جاحظ ، ابن كلبى، ابن فقيه، ابن رسته و ...گرفته است.
در خاتمه كتاب، اوزان و مقياسهايى كه در كتاب به كار رفته توضيح داده شده است.
ويژگىها و نقايص
در اين كتاب مطالب دست اولى درباره سرزمينهاى مشرق و مغرب و نژادها و زبانها و بعضى از شهرها ارائه شده كه در آثار ديگر جغرافيادانان اسلامى ديده نمىشود. اين كتاب منبع معتبرى براى آشنايى با جغرافياى اسلامى در نيمه اول قرن ششم هجرى است كه به دوران انحطاط فرهنگ و تمدن اسلامى معروف است.
عليرغم ويژگىهايى كه اين كتاب دارد، از عيب و نقص خالى نيست. وى گاهى در جغرافياى مشرق جهان اسلام دچار اشتباهات و لغزشهايى شده است.
وضعيت
كتاب داراى پاورقىهايى به قلم دكتر حسين قرچانلو، مترجم كتاب و فهرست آيات و نمايه مىباشد.
منابع
1- مقدمه مترجم، دكتر حسين قرچانلو.
2- متن كتاب.
3- كراچكوفسكى، ايگناتى يوليانوويچ، تاريخ نوشتههاى جغرافيايى در جهان اسلامى، ترجمه ابوالقاسم پاينده.
معرفى اجمالى
التوحيد و الشرك فى القرآن الكريم، نام كتابى است كلامى به زبان عربى كه به قلم آیتالله جعفر سبحانى، از علماى شيعى معاصر، مقيم قم به نگارش درآمده است.
انگيزه مؤلف از نگارش اين اثر نقد ديدگاه وهابيان در موضوع توحيد در عبادت است كه بر اساس وهابيان، شيعيان را مشرك خوانده و از ربقه اسلام خارج مىدانند. مؤلف با يادآورى اين نكته كه على رغم توافق تمام فرق اسلامى در موضوع توحيد در عبادت، برخى از آنها برخى ديگر را به جهت بعضى باورها مشرك خوانده و مصداق موحد نمىدانند. به گفته مؤلف تاكنون بسيارى از انديشمندان در صدد حل اين مشكل برآمده، ولى هيچ كدام به حل مشكل با تمركز بر آيات كريمه قرآن نپرداختهاند؛ اما وى درصدد است با عطف توجه به آيات قرآنى به بررسى موضوع توحيد و شرك پرداخته و حكم مواردى نظير توسل، تبرك و درخواست شفاعت از رسول اكرم(ص) و امامان معصوم(ع) و...، را كه به استناد آنها شيعيان متهم به شرك مىشوند، بيان دارد.
ساختار و گزارش محتوا
مؤلف در آغاز به بيان مراتب توحيد، كه اساس و بنيان دعوت تمام انبياء الهى است، مىپردازد. اين اقسام عبارتند از:
توحيد در ذات.
توحيد در خالقيت.
توحيد در ربوبيت.
توحيد در تشريع و قانونگذارى.
توحيد در طاعت.
توحيد در حاكميت.
توحيد در عبادت.
مراد از توحيد در عبادت، آن است كه تنها ذات بارى تعالى شايسته پرستش است و اين امرى است كه تمام مسلمانان درباره آن اتفاق نظر دارند. اما گروهى از ايشان در برخى مصاديق آن ترديد روا داشته؛ بلكه آنها را مصداق شرك تلقى كردهاند؛ اما گروه مورد اتهام (شيعه) اين امور را تكريم و تجليل اولياء الهى دانسته و هيچ گونه منافاتى ميان آنها با توحيد در عبادت نمىبينند.
مؤلف براى حل اين مشكل لازم ديده، ابتدا به تعريف دقيق مفهوم «عبادت» از ديدگاه قرآن كريم و سنت نبوى پرداخته شود. وى قبل از ارائه تعريف مورد نظر، در فصل اول، برخى امور را به عنوان مقدمه يادآور مىشود.
فصل اول: ده مقدمه ضروى
اجتناب از شرك، اساس دعوت انبياء.
خاستگاه شرك و دوگانه پرستى.
انحصار پرستش به بارى تعالى.
انگيزههاى شرك در عبادت.
تفسير توحيد الوهى و ربوبى.
آيا مطلق فروتنى و كرنش در مقابل ديگران عبادت محسوب مىشود؟
مطلق خضوع و فروتنى در مقابل ديگران عبادت محسوب نمىشود.
تمييز معناى حقيقى و مجازى عبادت.
آيا امر الهى شرك را به غير شرك تبديل مىكند؟
معناى الوهيت و ربوبيت.
فصل دوم: تعريف حقيقت عبادت
مؤلف عبادت را اين گونه تعريف مىكند:
عبادت عبارت است، از خضوع فرد در برابر معبود براساس باور به الوهيت و ربوبيت معبود و استقلال معبود در انجام افعالش.
سپس با استفاده از آيات شريفه به ارائه سه تعريف ذيل از عبادت مىپردازد:
عبادت عبارت است از خضوع لفظى يا عملى كه ناشى از باور به الوهيت كسى است كه خضوع در برابر او صورت مىپذيرد.
عبادت عبارت است از خضوع انسان در برابر كسى كه باور دارد، او مالك شانى از شوون وجود و حيات وى در حال و آينده مىباشد.
عبادت عبارت است از خضوع توسط كسى كه خود را در وجود و فعل مستقل از موجودى مستقل، كه در مقابل او خضوع مىكند، نمىداند. ملاك در اين تعريف استقلال و عدم استقلال فاعل در فعل خود مىباشد.
با توجه به تعاريف ياد شده مؤلف در ادامه به بيان معناى تفويض پرداخته و دو نوع تفويض را ذكر مىكند:
الف: تفويض تكوينى؛به اين معنا كه خداوند تدبير امور عالم را در اختيار بندگان برگزيده خود قرار دهد.
ب: تفويض تقنينى و تشريعى؛ به اين معنا كه برخى شوون الهى؛ همچون تقنين، تشريع، شفاعت، مغفرت و... به برخى از بندگانش واگذار شود.
مؤلف هر دو نوع تفويض را موجب شرك دانسته و منافى با توحيد در عبادت مىداند.
با توجه به تعاريف شده از عبادت، مؤلف بر اين باور است كه چنانچه خضوع در مقابل ديگرى از روى تكريم و تعظيم او صورت گيرد، نه از سر اعتقاد به الوهيت او، نه شرك محسوب مىشود و نه عبادت. بنابراين احترام به انبياء و اولياى الهى، چه در زمان حيات و چه بعد از رحلت ايشان، بدون اعتقاد به الوهيت و ربوبيت ايشان عبادت ايشان محسوب نمىشود، بنابراين شرك آميز نخواهد بود.
در ادامه اين فصل مؤلف به نقد و بررسى ديدگاههاى صاحب تفسير المنار مىپردازد.
فصل سوم: وهابيان و معيارهاى توحيد و شرك
مؤلف در اين فصل پنج پرسش را مطرح مىكند:
آيا باور به تسلط غيبى موجودى غير از خداوند مىتواند معيار توحيد و شرك باشد يا نه؟
مؤلف در اين قسمت به نقد ديدگاه ابوا الاعلى مودودى مىپردازد كه معتقد است، اعتقاد به سلطه غيبى هر موجود ملازم با باور به الوهيت آن موجود است. مؤلف در نقد اين ديدگاه به عقائد مشركان عصر جاهليت استناد مىكند كه على رغم اينكه به الوهيت بتان باور داشتند و به شفاعت و آمرزش آنها اميد بسته بودند؛ اما به هيچ وجه به سلطه غيبى آنها باور نداشتند. بنابراين هيچ ملازمهاى بين اعتقاد به سلطه غيبى موجودى با اعتقاد به الوهيت آن وجود ندارد.
در ادامه مؤلف به بيان شواهدى از قرآن كريم درباره سلطه غيبى برخى از انبياء و اولياء الهى نظير يوسف، موسى، سليمان(ع) و ياران وى و... مىپردازد.
آيا عادى و غير عادى بودن سبب، ملاك توحيد و شرك است؟
مؤلف بر اين باور است كه نگاه غير استقلالى به اسباب طبيعى عين توحيد و نگاه استقلالى به آنها عين شرك است. درباره علل و اسباب غير طبيعى؛ مانند توسل و شفاعت و... نيز وى همين ديدگاه را دارد؛ در حالى كه وهابيان توسل به علل غير طبيعى، يعنى توسل به انبياء و اولياء الهى را آميخته با شرك مىدانند.
آيا مرگ و زندگى در مفهوم توحيد و شرك مدخليت دارند؟
مؤلف با يادآورى اين نكته كه استمداد انسانها از يكديگر امرى حقيقى و پذيرفته شده در زندگى اجتماعى ايشان است به نقد ديدگاه وهابيان در زمينه استمداد از انبياء و اولياء الهى اشاره مىكند كه معتقدند استمداد از ايشان تنها در زمان حيات جائز است نه پس از وفاتشان.
آيا توانايى و ناتوانى كسى كه به او استغاثه مىشود حد و مرز توحيد و شرك به شمار مىآيد؟
وهابيان معتقدند توانايى و ناتوانى كسى كه در برآورده كردن حاجت به او استغاثه مىشود، ملاك توحيد و شرك است. اما مؤلف معتقد است توان يا ناتوانى مستغاث، معيار عقلى براى جواز يا عدم جواز استغاثه به اوست نه معيار توحيد و شرك.
آيا درخواست انجام امور خارق العاده از كسى حد و مرز شرك محسوب مىشود؟
مؤلف در پاسخ بدين سوال نيز ديدگاه وهابيان را با استناد به آيات قرآنى رد و ابطال مىكند.
فصل چهارم: عقائد وهابيان
در اين فصل عقائد دهگانه ذيل مورد نقد و بررسى قرار مىگيرد:
آيا درخواست شفا از غير خداوند شرك محسوب مىشود؟
آيا طلب شفاعت از بندگان خدا شرك است؟
آيا كمك خواستن از اولياء الهى شرك است؟
آيا زيارت قبور شرك است؟
و....
و چنانچه اين امور شرك نيست آيا جايز است يا خير؟
معرفى اجمالى
التهذيب في مناسك العمرة و الحج يكى از آثار فقهى مرحوم آیتالله شيخ جواد تبريزى است كه به صورت استدلالى و با نگاهى به متن كتاب عروة الوثقى و غير آن تأليف گرديده است.
اين كتاب، عربى بوده و از كتب فقهى معاصر مىباشد.
جايگاه علمى مؤلف و مكتب علمى مرحوم آیتالله خويى كه در آثار ايشان هويداست بر خواص كتاب افزوده است.
ساختار كتاب
كتاب، در سه جلد بوده و در جلد اولش و مقدارى از جلد دومش كتاب حج از عروه بيان شده و توسط ايشان شرح گرديده است.
در نيمه دوم جلد دوم به همراه جلد سوم، حج را از غير كتاب عروه آورده و به توضيح مطالبش مبادرت ورزيده است.
وجوب حج، شرايط وجوب حجة الاسلام، حجى كه با عهد و نذر و قسم واجب مىشود، نيابت در حج، وصيت به حج، حج مستحبى، اقسام عمره، اقسام حج، صورت حج تمتع و شرايط آن، مواقيت، اقسام مواقيت، مقدمات احرام و كيفيت احرام فصولى هستند كه به تبع عروه و با متن خود عروه بيان شدهاند.
تروك احرام، طواف و شرايط آن، از واجبات عمره تمتع بودن سعى، تقصير، وقوف در عرفات، از واجبات حج تمتع بودن وقوف در مزدلفه و واجبات منى هم فصولى هستند كه از غير كتاب عروه نقل شده و به صورت مفصل تشريح گرديدهاند.
گزارش محتوا
سيد يزدى قبل از مقدمه كتاب حج در باره اين واجب الهى توضيحاتى بيان نموده كه مؤلف همه آنها را در اينجا آورده بدون آنكه از جانب خويش چيزى بر آن بيفزايد.
صاحب عروه با تأكيد بر ركن دين بودن حج آن را از مؤكدترين واجبات مسلمانان مىشمارد.
او آيه 97 سوره آل عمران را هم به عنوان دليلى بر گفته خويش مىآورد.
او با اشاره به چند آيه و روايت ديگر در اهميت موضوع حج، وارد مقدمه كتاب خود مىشود.
مقدمه
مقدمه كتاب حج عروه در آداب سفر و مستحبات آن براى حج مىباشد.
وى استخاره را اولين و مؤكدترين مقدمه مىداند كه به همين مناسبت توضيحاتى راجع به استخاره ارائه مىنمايد.
انتخاب روز مناسب براى سفر از ايام هفته، صدقه دادن، وصيت به هنگام خروج، وداع با خانواده، اعلام كردن به برادران دينى سفر حج را... از جمله آن مستحبات مىباشند.
وجوب حج
طبق آنچه گفتيم اولين فصل از فصول كتاب، وجوب حج است كه مؤلف با آوردن عبارات عروه در بالاى صفحات، توضيحات و استدلالات لازم را در پاورقى ارائه مىنمايد. ايشان براى برطرف نمودن شبهه كفايى بودن حج، روايتى را بيان مىنمايد كه در واقع در صورت خالى ماندن خانه كعبه از حاجى، چنين عملى بر هر مكلف اعم از مستطيع و غير مستطيع به صورت واجب كفايى در خواهد آمد.
مطلب بعدى در فوريت حج است كه طبق بيان سيد يزدى از مسائل اتفاقى بين فقها مىباشد كه توضيحاتى نيز از سوى شارح ارائه شده است.
مسئله دوم اين است كه اگر وجوب حج بعد از تحقق استطاعت، منوط به انجام اعمالى باشد، بايد به دنبال آن امور رفت و همه آن شرايط را فراهم كرد.
شرايط وجوب حجة الإسلام: شرايط چهارگانه وجوب حجة الإسلام كه عبارت از بلوغ، عقل، حريت و استطاعت مىباشند، به صورت تك تك مورد بررسى ماتن و شارح قرار گرفتهاند.
مؤلف، صحيحه اسحق بن عمار، روايت ابان از حكم كه در فقيه نقل شده و چند دليل ديگر را دال بر لزوم بلوغ براى وجوب حجة الإسلام مىداند. استحباب حج براى شخص غير بالغ، استحباب محرم كردن صبى توسط ولى، عدم لزوم محرم بودن خود ولى براى محرم كردن صبى، ولى شرعى دانستن ولى مورد نظر در مسائل سابق، نفقه بيش از نفقه حضر كه بايد از مال خود ولى باشد نه از مال صبى، به گردن ولى بودن هزينه قربانى و همين طور كفاره صيد در صورتى كه صبى صيدى بكند، عدم اجزاى حج مستحبى صبى از حجة الإسلام، بلوغ صبى بعد از محرم شدن و قبل از رسيدن به ميقات و حكم عدم علم به بلوغ صبى در حالى كه فكر مىكرده غير بالغ است و به قصد استحباب رفته، نه مسئلهاى هستند كه در ذيل اولين شرط براى وجوب حجة الإسلام طرح گرديدهاند.
شرط دوم نيز هفت مسئله دارد كه همگى در مورد رابطه عبدو مولا مىباشد.
ما در اين نوشتار مختصر به دليل مبتلابه نبودن اين مسائل بدانها اشارهاى نمىكنيم. استطاعت كه مهمترين شرط از شرايط مذكور است به تنهايى داراى صد و ده مسئله مىباشد.
اولين آنها عدم كفايت قدرت عقليه براى وجوب حج است. مراد از اين جمله اين است كه استطاعت بايد شرعيه باشد نه عقليه؛ يعنى توانايى فراهم كردن امكانات حج، براى واجب شدن حج كافى نيست، بلكه بايد آنچه را كه شرع آن را استطاعت مىشمارد داشته باشد تا چنين عملى برايش واجب شود.
مرحوم يزدى زاد و راحله را باعث استطاعت شرعيه مىداند؛ يعنى اولا شخص به لحاظ مالى چنين امكانى برايش مهيا باشد كه البته با الزامات ديگرى نيز همراه است، ثانيا وسيله براى رفت و آمد موجود باشد.
از ديگر مسائلى كه در اين بخش از قديم الايام ميان فقهاى ما جريان داشته، اين است كه اگر شخص مستطيع باشد در حالى كه نفسش نيز از بابت تجرد و بىهمسرى در تعب مىباشد، چه بايد بكند و كدام را مقدم نمايد؟
مرحوم ماتن مىفرمايد: اين مسائل، اختلافى است و برخى قائل به تقدم حج و برخى ديگر قائل به تقدم نكاح گرديدهاند.
شارح مىگويد: دليل دسته اول اين است كه حج را امرى واجب و نكاح را فعلى مستحب مىشمارند در حالى كه دسته دوم مىگويند: مشكل نياز به ازدواج، مسئلهاى است كه باعث سقوط وجوب حج مىشود براى كسى كه همسر دارد ولى باز به هر دليلى نياز به همسرى غير از همسر اولش دارد.
حج واجب با نذر و غيره: ماتن مىگويد: حج زمانى با نذر و عهد و قسم واجب مىشود كه شخص، بالغ و عاقل بوده و از روى قصد و اختيار چنين نذر يا عهدى بكند يا چنين قسمى بخورد.
در اين قسمت سى و چهار مسئله مطرح است كه ابتدا با ابراز عقيده عدهاى از فقها شروع شده كه گفتهاند: براى تحقق قسم مملوك، اذن مولى شرط است.
نيابت در حج
از مهمترين مسائلى كه در كتابهاى حج مورد بحث واقع شده، مسائل نيابت حج است كه البته به خاطر پارهاى از احكام شرعى، نوعا مبتلابه مكلفين نيز مىباشد و امروزه نيز بسيارى حاجت به چنين مسئلهاى پيدا مىكنند.
مسئله اصلى نيابت اين است كه به لحاظ شرعى، نيابت از ميت در حج واجب و نيابت از حى و ميت در حج مستحب جايز مىباشد.
حال نايب بايد چه شرايطى را داشته باشد يا منوب عنه كدام شرايط را حايز باشد و چه عقدى بايد بين اجير و مستأجر در نيابت برقرار شود؟ مسائلى هستند كه در اينجا از سوى شارح و ماتن مطرح شده و ادلهشان مورد بررسى واقع گرديده است.
وصيت به حج
اگر شخصى وصيت كند كه بعد از مرگش از سوى وى حج به جا آورند، مبلغ حج از اصل تركه وى جدا مىشود مگر اينكه خودش وصيت بكند كه از ثلثش جدا شود. از ديگر مسائل اين فصل ميقاتى بودن حج وصيتى است اعم از اينكه حج واجب باشد يا مستحب. شارح مىگويد: علتش اين است كه مقدار واجب براى چنين حجى با احرام شروع مىشود كه براى آن ميقات كافى مىباشد.
حال اگر شخص خود اجرت حج را مشخص نكند، به مقدار اجرة المثل به او تعلق مىگيرد.
اما اينكه اجرة المثل با نگاه به اجرت اقل الناس معين مىشود يا نه؟ در مسئلهاى جداگانه بحث شده است.
حج مستحبى
هر كسى كه از شرايط حج محروم باشد؛ يعنى مستطيع نباشد يا بالغ نباشد، برايش مستحب است هر طور كه مىتواند اقدام به حج نمايد، لكن چنين حجى نيز براى خود شرايطى دارد كه اذن مولى براى عبدو شوهر براى زن و پدر و مادر براى صبى از آن جمله مىباشند.
در اين فصل شارح مطلب خاصى بيان ننموده و فقط به توضيحات مختصر صاحب عروه اكتفا نموده است.
اقسام عمره
مرحوم سيد يزدى مىفرمايد: عمره نيز مانند حج به عرضى، اصلى و مستحبى تقسيم مىگردد. شارح نيز به مفهوم لغوى عمره اشاره كرده، مىگويد: عمره از عماره گرفته شده است، زيرا زائر با زيارت خود مكان مورد زيارت را آباد مىنمايد.
كفايت عمره تمتع از عمره مفرده و وجوب عمره با نذر و عهد و قسم و شرط در ضمن عقد و اجاره و افساد ديگر مسائل اين فصل مىباشند.
اقسام حج
اقسام حج از ديگر فصول مطرح شده در كتاب عروة الوثقى است كه در جلد دوم كتاب ذكر گرديده است.
تمتع، قران و افراد اقسام حج هستند كه ماتن و شارح هر دو، اجماع و اخبار را دليل بر آن مىدانند.
از مسائل مطرح شده در اين فصل عبارتند از:
- كسى كه داراى دو وطن است، يكى در داخل حد و ديگرى خارج حد تكليفش چيست؟
- كسى كه اهل مكه است، اما به شهر ديگرى رفته بوده و اكنون برگشته، به كدام نوع از انواع سهگانه، حج به جا بياورد؟
- كسى كه اهل مكه نيست، ولى اكنون مقيم شده چه تكليفى دارد؟
- كسى كه اهل مكه است اما به هر دليلى تمتع برايش واجب شده، بايد تا ميقات برود و از آنجا احرام بسته و به مكه مراجعت نمايد.
صورت حج تمتع و شرايط آن
صاحب عروه در اين فصل صورت اجمالى تمتع را از احرام و ورود به مكه و طواف تا آخر اعمال را بيان كرده كه راجع به تقدم و تأخر طواف نسا در عمره مفرده، حاشيهاى از سوى شارح بيان شده است، سپس به شروط حج تمتع مىپردازند كه عبارتند از: نيت، وقوع مجموع عمره و حج در ماههاى حج، بودن حج و عمره در يك سال، بودن احرام حج از بطن مكه با وجود اختيار و انجام حج و عمره توسط يك نفر در صورت نيابت عن الغير.
عدم خروج از مكه براى حاجى، عدم امكان عدول از حج تمتع به دو قسم ديگر، حج براى كسى كه وظيفهاش تمتع است و حكم حايض و نفسا در صورتى كه وقتشان ضيق باشد و طهرى حاصل نشود، ديگر مسائل اين فصل را تشكيل مىدهند
مواقيت: ايشان در اين فصل به مواضع دهگانهاى كه احرام از آنها جايز است، اشاره كرده و ادلهشان همراه با توضيحات ديگر از سوى شارح بيان گرديده است.
احكام مواقيت
در اين فصل نه مسئله راجع به احكام مواقيت مطرح شده كه اولين آنها عدم جواز احرام از قبل از مواقيت است كه باعث عدم انعقادش نيز مىگردد. شارح اين مسئله را بدون خلاف مىداند و مىگويد: مقتضاى نصوص مواقيت نيز همين است.
مقدمات احرام
دو مسئله در مقدمات مطرح است كه مسئله اولش بيان پنج امر مستحبى است كه قبل از احرام به انجامشان توصيه شده است. مسئله دوم كراهت حنا گذاردن زن است، اگر به نيت زينت باشد.
شارح، نسبت اين حكم را در حدائق به اكثر اصحاب داده؛ دليلش نيز روايت ابى الصباح كنانى است كه در تهذيبين و فقيه از امام صادق(ع) نقل شده است.
كيفيت احرام
آخرين فصلى كه از مسائل حج و عمره به نقل از عروه بيان شده، كيفيت احرام است. نيت، شروع احرام با تلبيات اربعه و پوشيدن دو لباسى كه بايد بعد از برهنه شدن به همراه اجتناب از ساير محرمات انجام شود، واجبات احرام را تشكيل مىدهند.
شارح از همين جا با نقل از غير عروه، به ادامه مسائل مىپردازد.
ايشان نخست مسائلى را از احرام نقل كرده و در ادامه به تروك احرام مىرسند كه در فصلى جداگانه مطرح شده است.
طواف و شرايط آن
طواف و شرايط آن، عنوان اولين فصلى است كه در جلد سوم كتاب بدان پرداخته شده است.
متن به اين صورت است كه طواف دومين واجب از واجبات عمره تمتع است كه حج با ترك عمدى آن فاسد مىگردد؛ فرقى ندارد كه شخص عالم به حكم باشد يا جاهل.
شارح نيز توضيحاتى در اينجا ارائه مىنمايد، سپس با بيان امور معتبره در طواف و واجبات آن و نهايتا شرايط نماز طواف، اين فصل را به پايان مىبرد.
سعى
سعى، چهارمين واجب از واجبات عمره تمتع است كه از اركان نيز مىباشد؛ يعنى با ترك عمدى و سهوى آن، حج باطل مىگردد.
تنها چيزى كه در سعى لازم شمرده شده، قصد قربت است؛ يعنى طهارت، ستر عورت و امثالهما شرط نيست، لكن شارح ستر عورت را از باب تكليف واجب مىشمارد نه اينكه از واجبات سعى باشد.
تقصير
پنجمين واجب از واجبات عمره تمتع تقصير است كه به معنى كوتاه نمودن قسمتى از ناخن دست يا پا يا موى سر يا ريش يا شارب مىباشد، كه در اين مورد نيز قصد قربت شرط است.
شارح اين واجب را مشترك بين زنان و مردان شمرده و آن را بلا خلاف مىداند.
وقوف به عرفات
وقوف در عرفات از واجبات حج تمتع است كه بايد به قصد قربت باشد و منظور از وقوف حضور مىباشد به هر حالى كه باشد.
وقوف به مشعر
وقوف به مشعر يا مزدلفه و رساندن خود به منى پس از آن، آخرين واجبات حج را تشكيل مىدهند.