Super User
معرفى اجمالى ترجمه
"امالى شيخ مفيد"، اثر محمد بن محمد بن نعمان عكبرى بغدادى، معروف به شيخ مفيد متعلق به قرن چهارم هجرى است كه توسط آقاى حسين استاد ولى، به زبان فارسى ترجمه گشته است.
ترجمه اين كتاب به صورت روان و سليس مىباشد و به صورت تحت اللفظى است. در ضمن از ذكر سلسله اسناد در بسيارى موارد صرف نظر شده است و فقط به راوى اصلى و نقل از معصوم بسنده شده است.
مترجم محترم در ابتداى كتاب به معرفى شخصيت مولف، آثار و اساتيد و شاگردان او پرداخته و سپس كتاب را ترجمه نموده است. اين ترجمه شامل 42 سر فصل كه مطابق با 42 دو مجلسى است كه در كتاب اصلى عنوان گذارى شده است.
ساختار
كتاب، مشتمل بر 42 مجلس است كه مجموع اين مجالس، 387 روايت را در بر گرفته است. بيشترين روايات(47 روايت)، در مجلس بيست و سوم و كمترين روايات(4 روايت)، در مجلس سى و يكم ذكر شده است.
گزارش محتوا
در اين كتاب، موضوعات بسيار متنوعى در قالب روايت ذكر شده است؛ موضوعاتى از قبيل ثبت اعمال انسان توسط فرشته، حب اهل بيت از اسباب دخول در بهشت، منقبت على و فاطمه و حسنين و شيعيان آنها، فضيلت دانشجو، بيمارى موجب پاكى از گناهان مىشود، در شناخت مقام اهل بيت(ع) و مشروط بودن قبولى اعمال به ولايت، نزديكترين مردم به پيامبر(ص) در روز قيامت، ماجراى عثمان و بنى اميه و در بيت المال آنان را بر ديگران ترجيح دادن و مضروب نمودن عمار، بخشى از دعاهاى صبح و شام، استغفار نبى(ص) براى شيعه، از جمله مواعظ على(ع) در باره آرزوى دراز و پيروى از هواى نفس، موعظه امام سجاد(ع) در باره محاسبه نفس، سخن زيد بن على(ع) در باره اهل بيت و عدم خوف وى از ظالمان، دعا پس از فريضه مستجاب است، فرمان دادن على(ع) شيعه خود را به تقيه كردن، آخرين خطبهاى كه پيامبر(ص) ايراد فرمودند، عرضه كردن ولايت بر همه مخلوقات، روا ساختن حاجات مؤمنين، وقتى خدا خير بندهاى را بخواهد او را در دين فقيه مىگرداند، كلام على(ع) در باره زهد، كفاره غيبت كردن آن است كه براى شخصى كه غيبتش كردهاى استغفار نمايى، فضيلت گريه در مصيبت اهل بيت(ع) و...
معرفى اجمالى
«الاصول الاصلية و القواعد الشرعية»، يا«الاصول الاصلية و القواعد المستنبطة من الآيات و الأخبار»، به زبان عربى، تأليف سيد عبد اللّه بن محمد رضا شبر حسينى حلى كاظمى(متوفاى 1242ق) است.
براى شناخت بهتر اين كتاب، ابتدا بايد به تاريخچه نگارش اينگونه كتابهاى اصولى كه بر اساس روايات و آيات قرآن كريم نگاشته شدهاند، پرداخت.
اكثر قواعد اصول الفقه از زمان امام محمد باقر(ع) و ائمه(ع) بعد از او تا امام حسن عسگرى(ع) به جاى مانده، اگر چه حضرت على(ع) نيز بعضى از اين مسائل را نظير ناسخ و منسوخ، محكم و متشابه، عام و خاص و... بيان كرده است.
اولين كسى كه اين روايات را جمعآورى كرد، شيخ محمد بن حسن حر عاملى، صاحب«وسائل الشيعة»(متوفاى 1104ق) بود كه كتابى در مورد قواعد كلى فقهى و اصولى كه از ائمه اهل بيت(ع) روايت شده با نام«الفصول المهمة في أصول الأئمة» تأليف نمود.
پس از او محمد بن مرتضى، معروف به ملا محسن فيض كاشانى(متوفاى 1091ق)، كتابى به نام«الاصول الاصلية المستفادة من الكتاب و السنة»، نگاشت و در آن، قواعد كلى اصولى را با متن روايى آنها مطرح نمود كه عبارتند از: «كل شيء مطلق حتى يرد فيه النهي، كل ما غلب اللّه عليه من أمره فاللّه أعذر لعبده، كل مجهول ففيه القرعة، كل طلاق لا يكون على السنة فليس بشيء، كل يابس ذكي، كل شيء طاهر حتى تعلم أنه نجس، الماء كله طاهر حتى تعلم أنه قذر، كل ما ليس له دم فميتته طاهرة، كل ما كان فيه حلال و حرام فهو لك حلال حتى تعلم الحرام منه بعينه، ما على الامين إلا اليمين».(أعيان الشيعة ج 1 ص 103)
بعد از او سيد عبد اللّه شبر كتاب«الاصول الاصليّة» را به همان سياق تأليف نمود كه همه بر اساس روايات مستند اهل البيت(ع) نوشته شده است.
اين روش ادامه داشت تا زمان سيد هاشم بن زين العابدين موسوى خوانسارى، معروف به چهارسوقى(متوفاى 1318ق) كه كتابى به نام«أصول آل الرسول الاصليّة» تدوين نمود كه بر طبق كتب اصولى متداول امروزى، مرتب شده است.
در أعيان الشيعة جلد 1 صفحه 103 مبحثى را تحت عنوان«ما أثر عن أئمة أهل البيت في أصول الفقه» مطرح نموده و در آن به تاريخچه اين نحوه نگارش علم اصول پرداخته است.
شيخ آقا بزرگ تهرانى، در«الذريعة»، جلد 5، صفحه 71 و جلد 2 صفحه 178 به كتاب«الاصول الاصليّة» سيد عبد اللّه شبر اشاره كرده و اينطور مىگويد: مؤلف، مسائل مهم اصولى منصوص در آيات و روايات را در قالب 1430 آيه و 1903 حديث در يك مجلد بزرگ كه دوازده هزار خط مىباشد، آورده و اين كتاب را جلد چهارم از كتاب بزرگش به نام«جامع المعارف و الاحكام» قرار داده است.
صاحب«الذريعة» اين كتاب را در كتابخانه حسينيه در نجف اشرف و همچنين نزد نوه مؤلف، سيد على بن سيد محمد شبر مشاهده كرده است.
تاريخ دقيق تأليف كتاب مشخص نيست. راجع به مؤلف در«أعيان الشيعة» آمده كه: «كان سريع الكتابة مع التصنيف، كتب في آخر بعض مصنفاته شرعت فيها عند العشاء و تمت عند نصف الليل».(أعيان الشيعة ج 8 ص 83)
ساختار
كتاب، مشتمل بر سه بخش«المبادى اللغوية»، «المبادى الاحكامية» و«ابواب الادلة الشرعية» است و هر يك از اين سه بخش، خود، داراى ابواب متعددى مىباشد.
گزارش محتوا
بر خلاف كتب اصولى متداول، كتاب حاضر مجموعهاى است از آيات و روايات كه مؤلف كمتر به مباحث نظرى و اصولى متداول در رابطه با آنها پرداخته است، البته وى در مواردى به توضيح روايات و آيات مىپردازد كه گاهى با لفظ«أقول» شروع مىشود و گاهى با لفظ«إيضاح» و يا«تأييد و تسديد» و گاهى با لفظ«بيان».
نمونهاى از مطالب مطرح شده در كتاب عبارت است از:
باب الحقيقة و المجاز و اقسامه:
قال تعالى:«ان الذين يبايعونك، انما يبايعون الله، يد الله فوق ايديهم» و قال: «من يطع الرسول، فقد اطاع الله» و قال: «فلما اسفونا، انتقمنا منهم».
روضة الكافى: محمد بن يحيى عن احمد بن محمد بن عيسى و على بن ابراهيم عن ابيه جميعا عن الحسن بن محبوب عن عبد الله بن غالب الاسدى عن ابيه عن سعيد بن المسيب قال: كان على بن الحسين(ع) يعظ الناس و يزهدهم فى الدنيا و يرغبهم فى اعمال الآخرة بهذا الكلام، فى كل جمعة، فى مسجد رسول الله(ص) و ساق كلامه الى ان قال: و لقد اسمعكم الله فى كتابه ما فعل بالقوم الظالمين من اهل القرى قبلكم حيث قال: «و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة» و انما عنى بالقرية اهلها، حيث يقول: «و انشأنا بعدها قوما آخرين». فقال عز و جل: «فلما احسوا بأسنا اذا هم منها يركضون»؛ يعنى يهربون. الخبر.
كا: محمد بن يحيى عن محمد بن الحسين عن محمد بن اسماعيل بن بزيع عن عمه حمزة بن بزيع عن ابى عبد الله(ع) فى قول الله عز و جل: «فلما اسفونا انتقمنا منهم»، فقال: ان الله عز و جل لا يأسف كأسفنا و لكنه خلق اولياء لنفسه يأسفون و يرضون و هم مخلوقون مربوبون فجعل رضاهم رضا نفسه و سخطهم سخط نفسه لانه جعلهم الدعاة اليه و الادلاء عليه فلذلك صاروا كذلك و...
نام كامل تفسير، «الأصفى في تفسير القرآن» مىباشد، به زبان عربى و شامل تفسير كل قرآن مىباشد، الاصفى برگزيدهاى از تفسير صافى است، فيض در الاصفى به قول شيخ آقا بزرگ، تنها به تفسير اهل بيت اكتفا كرده است، با اين ديد تفسيرى روايى است. و نيز مىتوان آن را آميختهاى از روايت و درايت دانست.
الاصفى در 21 هزار سطر، حدود يك سوم صافى مىباشد كه در دو مجلد ارائه شده است. تفسير صافى در سال 1075 پايان يافت و بعد از دو سال الاصفى به نهايت رسيد.
مؤلف در مقدمه مىگويد: «اين تفسير را از تفسير ديگرم صافى برگزيدم و در نگارش آن گزيدهگويى را پيشه ساختم و آن را از زوايد پيراستم، در تفسير آيات به بيان آياتى كه نيازمند توضيح بودند، با توجه به كلام معصومين، همت گماشتم، هر گاه از تفسير قمى چيزى آوردم كه منسوب به معصوم نيست، در آغازش واژۀ قمى را نهادم تا از روايات ديگر جدا شود و اگر چيزى از طريق عامه نقل كردم، آن را با كلمۀ «روى» از روايات ديگر متمايز ساختم، آن جا كه از ائمه به لفظ آنها نقل مىكنم، به لفظ «قال»، «ورد» و «فى روايه» مشخص نمودم و اگر تلخيص شده يا نقل به مضمون كرده باشم با لفظ «كذا ورد» آن را بيان كردهام و آن جا كه كلامى از معصوم(ع) نيافتم يا اين كه يافته، ولى قابل اعتماد نديدم، از ساير تفاسير قويترين قول را انتخاب كرده و آن را نوشتهام.
مفسر در مقدمه بر اين معنا تكيه دارد كه: كسى كه در فهم معانى قرآن به اخبار مراجعه مىكند، اگر بخواهد به تناقض و تضاد نرسد، بايد در معناى آيات و تفسير آنها بر برخى روايات آحاد و افراد تكيه نكند، بلكه به معناى عام و مفهومى كه از مجموعۀ روايات فهميده مىشود بايد تكيه كند، بدين ترتيب تناقض در اخبار نيز مرتفع مىشود، مواردى از اخبار كه بر تخصيص معنا دلالت دارد، براى اشاره به منزّل فيه، يا اشاره به يكى از بطون آيه است، و ممكن است معناى ديگرى را قصد كرده باشد، بستگى به فهم مخاطب و ميزان انس او با روايات دارد، زيرا كلام معصومين(ع)به تناسب فهم مردم بيان شده است. اگر آن را بر معناى خاص، حمل كنيم، قرآن را محدود به همان موارد كردهايم، در نتيجه از فايده خواهد افتاد و حاشا كه چنين قصدى از روايات در كار باشد.
با اين بيان معناى تأويل روشن مىشود و آن ارادۀ بعض افراد معناى عام است، كه از ذهن مخاطب پنهان شده، كه در مقابل تنزيل مىباشد.
روش ورود و خروج اين تفسير در مباحث به اين شكل است كه ابتدا، اطلاعات كلى شامل، مكى و مدنى بودن، نام سوره و تعداد آيات آن را بيان مىكند. پس از آن معناى آيات و كلمات را با روايات معصومين(ع) ذكر مىنمايد، رواياتى كه مصدر آنها؛ يعنى اسانيد و نام معصوم از آن به دليل اختصار حذف گرديده است. در مرحلۀ بعد به معناى لغوى كلمات مىپردازد و سپس مطالب خود را كه برگرفته از اجتهاد خود يا تفاسير ديگران است، با عنوان «اقول» مطرح مىكند. در اين عنوان بين روايات نقل شده، جمع كرده و گاه در اين جمع از آيات استفاده برده است؛ مانند ج 1 ص 8 در بحث «صراط مستقيم».
و در نهايت با تعبير «و بالجمله»، تبيين و تفسير كلى فراز و جمعبندى آن را بيان مىدارد. در آخر هر سوره نيز به فضل سوره و ارزش آن به نقل از ثواب الاعمال مىپردازد.
با وجود همت مفسر بر اختصار، امّا از نقل شأن نزول از طريق روايت و غير آن، غفلت نمىورزد؛ مانند ج 1 ص 14 آيه 8 سورۀ بقره. با اين وجود نيز گاهى به نقل اقوال مبادرت مىورزد؛ مانند ج 1 ص 17 آيه 19 سورۀ بقره.
روش تحقيق
«مركز تحقيقات و مطالعات اسلامى»، وابسته به دفتر تبليغات اسلامى حوزۀ علميه قم، تحقيق اين اثر را به عهده گرفته است. اين مركز در مقدمۀ خود بر كتاب، روش تحقيق را بازگو كرده است. علت انتخاب آن را اختصار، ايجاز و روايى بودنش ذكر كردهاند.
محققان مبناى عملى خود را بر سه نسخۀ موجود از تفسير (كه در نسخهشناسى به آنها اشاره مىشود.) گذاشتهاند، و به ترتيب ذيل پيش رفتهاند:
1- مشخص كردن موارد ضرورى از اختلاف نسخهها بعد از اتخاذ شيوۀ تلفيق نسخ، در پاورقى.
2-استخراج احاديث، آثار، اقوال و آرايى كه مفسر به تصريح يا اشاره آورده است و ذكر آدرس اصلى آنها.
3-ضبط و اعراب بعضى كلمات در موارد لازم، از جمله پرداختن به معانى برخى كلمات احاديث كه غالبا از مجمع البحرين و صحاح اللغة برگرفته شده است.
4-در رسم قرآن، خط عثمان طه ملاك بوده است؛ امّا متأسفانه متن آيات بدون ثبت شمارۀ آنها درج گرديده كه مراجعه كننده، دريافتن آيه مورد نظر خود، دچار مشكل خواهد شد.
5-الحاق فهرستهاى مختلف از قبيل: 1- فهرست آيات 2- فهرست احاديث 3- فهرست اسماء انبياء و ائمه(ع) 4- فهرست اسماء ملائكه، 5- فهرست اعلام 6- فهرست كتب مقدسه، 7- فهرست اماكن، بقاع و ايام، 8- فهرست امم، قبائل، طوايف و فرق و 9- فهرست مصادر، در آخر جلد دوم تفسير، البته فهرست ابتداى هر جلد بر اساس شمارۀ آيات و صفحۀ آنها مجزا از اين فهرستها مىباشد. در پايان جلد اوّل فهرستى از مصادر آن نيز ارائه شده است.
نسخهشناسى
نسخۀ موجود تفسير بر اساس سه نسخه به شيوۀ تلفيق تهيه شده است، الف) نسخۀ كامل كتابخانۀ مجلس شوراى اسلامى به شمارۀ 1216 كه تاريخ تحرير جلد 1 1090ق و جلد 2 1089ق، دو سال قبل از رحلت مصنف در 235 صفحه بوده است. نويسندۀ آن ابن على بن على، مشهور به نوروز الدين محمد نصير، با خطى زيبا و مصحح با حواشى مرحوم فيض كاشانى به رمز «الف».
ب) نسخۀ كامل كتابخانۀ آستان قدس رضوى به شمارۀ 1162 در 306 صفحه كه تحرير آن در 10811ق پايان يافته و به خط احمد بن محمد حسن مىباشد، اين نسخه نيز داراى حواشى از مصنف بوده و از روى نسخۀ مؤلف تصحيح شده است. به رمز «ج».
ج) نسخۀ سنگى مطبوع به سال 1353 - 1354 به خط محمدعلى مصباحى نائينى به رمز «ب».
تفسير الاصفى قبل از اين چاپ، داراى سه چاپ ديگر بوده است. نخستين بار در سال 1274 ق در بمبئى و در حاشيۀ تفسير صافى چاپ سنگى شده و در سال 1310 نيز در حاشيۀ صافى چاپ گرديد.
چاپ سوم، آن به شكل مستقل در تهران به سال 1303 و 1354 در يك جلد به شكل سنگى ارائه شده است.
چاپ تحقيق شدۀ مورد بحث در دو جلد بوده كه جلد اول تا پايان سورۀ اسراء و جلد دوم از سورۀ كهف تا انتهاى قرآن مىباشد. ناشر آن مركز انتشارات دفتر تبليغات حوزه علميه قم مىباشد كه در تاريخ 1376ش مطابق با 1418 ق در 1500 نسخه و قيمت 20000 ريال با قطع وزيرى، چاپ اوّل آن به بازار عرضه شد.
محققان اين نسخه از فضلاى حوزه به نامهاى آقاى محمد حسين درايتى و آقاى محمد رضا نعمتى مىباشند.
تفسير الاصفى دو ترجمه به زبان اردو دارد: 1- ترجمه سيد مظاهر حسن الامروهوى از قرآنپژوهان اماميۀ پاكستان در قرن پانزدهم هجرى. 2-ترجمه مظهر حسن هندى معارف قرآن در قرن پانزدهم.
منابع
1- مقدمۀ تحقيق جلد 1 تفسير.
2- مقدمۀ مفسر جلد 1 تفسير و دو جلد آن.
3- دانشنامۀ قرآن و قرآنپژوهى ج 1 ص 666 و ج 2 ص 1611 به كوشش بهاءالدين خرمشاهى.
4-طبقات مفسران شيعه ج 3 ص 224 و ج 5 ص 353 و 355 دكتر عقيقى بخشايشى.
5-دائرةالمعارف تشيع ج 4 ص 542.
معرفى اجمالى كتاب:
" الاسماء الثلاثة الإله ، الرب ، العبادة " عنوان كتابچهاى است كه به زبان عربى توسط آيتالله جعفر سبحانى به رشته تحرير در آمده است . اين كتاب شرح سه كلمه فوق مىباشد كه معانى آنها را در كتاب و سنت مورد دقت قرار داده است .
انگيزه تأليف :
نويسنده در مقدمه ، سه كلمه : اله ، رب عبادت را از مهمترين تعاليم قرآن كريم مىشمارد. وى شايسته مىداند كه مسلمان باهوش به معناى آن اطلاع يافته و پردههاى ابهام را از معناى اين كلمات كنار بزند ؛ لذا در اين رساله به مطالعه اين كلمات در قرآن كريم ، سنت نبوى و كلمات علماى ابرار اقدام مىكند.
ساختار كتاب :
تنظيم مباحث كتاب در چهار فصل صورت گرفته است .شرح معناى كلمات مذكور به ترتيب در سه فصل اول انجام شده است. فصل چهارم با فصل سوم كتاب مرتبت بوده و در آن موضوع توسل و عدم تنافى آن با حصر استغاثه به خداوند متعال تبيين شده است.
گزارش محتوا :
در اولين فصل از رساله ، معناى لغوى " اله " و موارد استعمال و مفهوم آن در قرآن كريم مورد كنكاش قرار گرفته و چنين نتيجهگيرى كرده است كه به معناى معبود نبوده، بلكه مراد از آن همان مراد از لفظ " الله " است و فرق آنها جزئى و كلى است.
در تبيين معناى " رب " همانند فصل قبل ابتدا معناى لغوى بررسى شده است . در اين مقال به يك نقص در كتب لغت اشاره شده است : مفروض در كتب لغت ضبط موارد استعمال كلمه است، خواه مستعمل فيه همانى باشد كه لفظ براى آن وضع شده است يا نه ، و لذا معانى مجازى در كنار معانى لغوى - با اين استدلال كه همه مستعمل فيه است - آمده است . اين نقص واضحى است كه در كتب لغت و معاجم ديده مىشود . وى سپس به ذكر پنج معنا از طرف " مودودى " با استشهاد به قرآن كريم مثال مىزند كه در حقيقت صور مختلفه براى يك معناى واحد اصيل است ؛ يعنى كسى است كه امور شىء مربّى از حيث اصلاح و تدبير و تربيت به او تفويض شده است . در ادامه مباحث اين فصل با استشهاد به آيات قرآن كريم ، خالقيت را بر خلاف نظر وهابيت، از معانى رب نمىشمارد و براى روشن شدن اين مطلب در هفت عنوان معانى مختلف توحيد را شرح مىدهد.
كلمه سوم مورد بحث " عبادت " است كه با نقل معناى آن از معاجم مختلف ، چنين نتيجه مىگيرد كه معناى عبادت صرف خضوع و خشوع نيست، بلكه عبادت خضوع براى شىء از جهت ربوبيت و الوهيت اوست . در ادامه مباحث اين فصل به عقائد مشركين و آيات ربوبيت پرداخته شده و در خاتمه نيز به برخى از ثمرات اين بحث كه وهابيون آنها را انكار مىكنند، اشاره شده است:
1-توسل به انبيا و اوليا در قضاء حوائج
2-طلب شفاعت از صالحين
3-تعظيم اولياء الله و قبور آنها و زنده نگه داشتن يادشان
4-استعانه به اولياء
در آخرين فصل از كتاب، مبحث مهم توسل تبيين و به شبهات پيرامون آن پاسخ داده شده است .استعانه از غير خداوند به دو گونه قابل تصور است:
1-استعانت به غير خدا با اعتقاد به اينكه در وجود يا عملش مستقل از خداست
2- استعانت با اعتقاد به عدم استقلال
مورد اول شرك بوده واما استعانت به غير خدا به معناى دوم تجويز شده است و در قرآن كريم شواهدى فراوانى دارد و بسيارى از آيات به سلسلهاى از مواردى كه از جانب خداوند مأذون هستند، دلالت دارند . در حقيقت مرز بين توحيد و شرك استقلال و عدم استقلال است و لذا اعتقاد به عواملى كه از جانب او مأذونند، عين توحيد است . نويسنده با اين استدلال در بحث كوتاهى به شبهات علماء اهل سنت، مانند صاحب المنار پاسخ مىدهد.
الأخلاق في القرآن، ترجمه عربى كتاب اخلاق در قرآن، اثر ناصر مكارم شيرازى با همكارى محمدجعفر امامى، محمدرضا آشتيانى، عبدالرسول حسنى و گروه ديگرى از فضلاى حوزه علميه است. ترجمه عربى كتاب توسط مدرسه اميرالمؤمنين(ع) انجام شده، اما اشارهاى به مترجمين اثر نشده است.
اين ترجمه، همچون اصل آن در سه جلد تنظيم شده است و در آن هيچگونه دخل و تصرفى در متن و يا پاورقى، صورت نگرفته است.
ترجمه كتاب، همچون متن فارسى آن، سليس و روان بوده و از پيچيدگى و مغلقگويى بهدور است.
فهرست مطالب كتاب، برخلاف متن فارسى آن، در انتهاى مجلدات كتاب آمده است.
گزارش محتوا
درباره محتوا و ويژگىهاى اين کتاب، توجه به نكات زير مفيد است:
1. «پيام قرآن»، در واقع مجموعهاى است در تفسير موضوعى قرآن كريم و کتاب حاضر دوره دوم اين مجموعه است.
2. در جلد اوّل اين کتاب (اخلاق در قرآن)، اصول كلّى مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذيب نفس، مكتبها، انگيزهها و نتيجهها، بهطور مشروح مورد بررسى قرار گرفته و رهنمودهاى مهمّ قرآن مجيد در زمينه اين مسائل در شكل تفسير موضوعى بيان شده است.
نويسنده در فصل اول، به اهميت بحثهاى اخلاقى پرداخته و خاطرنشان مىكند كه اين بحث از مهمترين مباحث قرآنى است و از يك نظر مهمترين هدف انبياى الهى را تشكيل مىدهد؛ زيرا بدون اخلاق، نه دين براى مردم مفهومى دارد و نه دنياى آنها سامان مىيابد. سپس با ذكر آياتى پشت سر هم و در ادامه ترجمه آنها نتيجه مىگيرد كه اهتمام فوقالعاده قرآن به مسائل اخلاقى و تهذيب نفوس بهعنوان يك مسئله اساسى و زيربنايى كه برنامههاى ديگر، از آن نشئت مىگيرد، بر تمام احكام و قوانين اسلامى سايه افكنده است.
در ادامه به اهميت اخلاق در بين روايات پرداخته و دستهاى از روايات را در اهميت اخلاق ذكر مىكند. سپس طى عنوانى به نام نكتهها، به تعريف علم اخلاق، اخلاق و فلسفه، اخلاق و عرفان، رابطه علم و اخلاق، آيا اخلاق قابل تغيير است؟، پرداخته و سپس آيات و رواياتى را ذكر نموده كه بيان مىكند اخلاق قابل تغيير است.
در اين راستا دلايل افرادى را كه مىگويند اخلاق قابل تغيير نيست، ذكر كرده و پاسخ آنها را ذكر بيان نموده است؛ آنها مىگويند: در حديثى از پيامبر اكرم وارد شده كه فرمودند: هرگاه بشنويد كوهى از جايش حركت كرده، تصديق كنيد، اما اگر بشنويد كسى اخلاقش را رها نموده تصديق نكنيد؛ چراكه بهزودى به همان فطرت خويش باز مىگردد. يا حديثى ديگر را از رسول خدا(ص) آوردهاند كه فرمودند: مردم همچون معدنهاى طلا و نقرهاند، بهترين آنها در زمان جاهليت بهترين آنها در اسلامند.
ايشان در جواب مىگويند: اين نكته قابل قبول است كه روحيامت مردم ذاتا متفاوت است؛ بعضى همچون معدن طلا هستند و بعضى نقره، ولى اينها دليل بر اين نمىشود كه روحيات قابل تغيير نباشند. اينگونه صفات روحى در حد مقتضى است نه علت تامه؛ لذا با تجربه ديدهايم كه اين افراد بر اثر تعليم و تربيت بهكلى عوض مىشوند...
در بخشى از جلد اول، مكتبهاى اخلاقى را با دستهبندىاى كه خود تشخيص دادهاند، ذكر مىكند و نتيجه مىگيرد كه امتيازات مكتب اخلاقى اسلام كاملا روشن است؛ چه، اساس اين مكتب اخلاقى، ايمان به خداوندى است كه كمال مطلق و مطلق كمال است و فرمان او بر تمام جهان هستى جارى و سارى است و كمال انسانها دراين است كه پرتوى از صفات جمال و جلال او را در خود منعكس كنند و به ذات پاكش نزديك و نزديكتر شوند.
در ادامه اين جلد، مباحثى پيرامون اخلاق و آزادى، اصول مسائل اخلاق در قرآن، روشهاى مختلف ارباب سير و سلوك، نياز به راهنما در سير و سلوك، اسوهها و الگوها، چهره ديگر ولايت و تأثير آن در تهذيب نفس را مطرح كرده است.
3. در جلد دوم و سوم با استفاده از آن اصول كلّى، به سراغ تكتك «فضايل» و «رذايل» اخلاقى رفته و هريك را در پرتو رهنمودهاى وحى و آيات، مورد بررسى قرار داده است.
عوامل شكلگيرى آن فضايل و رذايل، آثار و نشانهها، نتايج و عواقب خوب و بد هريك و بالاخره طرق مبارزه با رذايل اخلاقى و كسب فضايل را مورد بررسى قرار داده است.
در اين راستا، در جلد دوم و سوم، نخست به سراغ داستان آفرينش آدم و حوّا و وسوسههاى شيطان و دور شدن آنها از بهشت رفته و رذايلى كه سبب پيدايش ماجراى عبرتانگيز طرد شيطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوّا از بهشت شد را در طليعه بحث قرار داده است.
سپس ذكر مىكند كه شيطان بهخاطر «استكبار» و «خودخواهى» و «خودبرتربينى» و سپس «لجاجت» و «تعصّب» از سجده بر آدم خوددارى كرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم(ع) و حوّا بهخاطر «حرص» و «آز» تسليم وسوسههاى بىمنطق دشمن خود (شيطان) شدند و در دام او افتادند.
بعد نوبت به داستان «هابيل» و «قابيل» و صفات زشتى كه انگيزه قتل هابيل شد مىرسد و به همين ترتيب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى ديگر تاريخى، مخصوصاً ماجراى قوم بنى اسرائيل و موسى(ع) رفته و در آينه زندگى انبياى الهى فضايل و آثار آن را بيان مىكند.
بهطور كلى مباحثى كه در دو جلد آخر و تحت رذائل و فضائل اخلاقى مطرح شده، پيرامون موضوعاتى چون تكبر، تواضع، حرص، حب دنيا، حسد، غرور، آرزوهاى دراز، تعصب، شجاعت، توكل، شهوتپرستى، عفت، غفلت، جود، عجله و صبر، غيبت، كفران نعمت، حسن خلق، راستى، دروغ و آثار و عواقب آن است.
معرفى اجمالى
الأخلاق الإسلامية، اثر سيد محمد حسينى شيرازى از مراجع تقليد و نويسندگان معاصر است. وى اين كتاب را به زبان عربى، پيرامون نظافت و طهارت، آداب عبادت، حسن خلق و برخى ديگر از مسائل اخلاقى نوشته است.
ساختار
كتاب، شامل 5 فصل است و نگارش آن به عربى سليس و روان صورت گرفته و مطالب آن، مستند به آيات و روايات مىباشد.
گزارش محتوا
مؤلف، در هر فصلى پيرامون بخشى از مسائل اخلاقى سخن رانده است؛ مثلا در فصل اول به موضوعاتى چون نظافت، طهارت جوارح، استحمام و مسواك پرداخته، در فصل دوم به چند موضوع از فروع دين اشاره نموده، در فصل سوم به چند موضوع غير مرتبط به هم، مانند كسالت، تكبر و علم پرداخته، در فصل چهارم به برخى از روابط بين افراد، مانند پدر و فرزند، زوجين و ارحام اشاره نموده و در فصل پنجم به الفت و وحدت، راه كسب الفت و چندين مسئله اخلاقى ديگر اشاره نموده است.
مؤلف، در فصل اول، طهارت را از اوليات شرع اسلامى معرفى كرده است. وى خاطرنشان مىكند كه منظور از طهارت، طهارت ظاهرى نيست، بلكه طهارت باطنى است كه در مقابل قذارت و خبث باطنى مطرح مىشود. همچنين بيان مىدارد كه قذارت بر دو قسم است: معنوى و ظاهرى.
اين هر دو، از نقائصند و شخص را منفور افراد قرار مىدهند و او را از كمال ساقط مىكنند و به مرحله دنائت و پستى مىرسانند؛ اگرچه، قذارت و آلودگى معنوى، پستكنندهتر و ساقطكنندهتر است. وى اشاره مىكند كه بعضى بين اين دو تفاوت قائل شدهاند و گفتهاند آلودگى ظاهرى، با چشم ديده مىشود، لذا صاحب آن، سريعتر جلوى آن را مىگيرد و از آن خلاصى مىيابد، اما باطنى، جز با تجربه كشف نمىشود.
ايشان در همين فصل اول، به انواع طهارت مثل طهارت چشم، جسم، دهان و دندان و... مىپردازد؛ مثلا در باب طهارت چشم بيان مىدارد كه يكى از صفات حميده انسان، طهارت چشم است از خيانت و اين پاكى با اجتناب از محرمات الهى، حاصل مىگردد، همچنين با اجتناب و اعراض از اموال مردم و آنچه كه در دست مردم است، لذا خداوند متعال، رسول مكرم اسلام را از اين رذيله نهى فرموده و در سوره طه آيه 131 مىفرمايد: «چشمت را به آنچه كه به آنها داديم نينداز كه آنچه كه به آنها داديم، بهجت و شادى براى زندگى دنياست».
در ذيل اين آيه به تفسير آن و ذكر مثالهايى مىپردازد و احاديثى را در توضيح آن ذكر مىنمايد.
در ادامه اين فصل، به مباحثى پيرامون نظافت جسم، دندان، نظافت لباس و... اشاره مىكند.
فصل دوم به امور عبادى، مثل نماز و معراج بودن آن براى مؤمن مربوط مىشود. در اين فصل بيان مىشود كه يكى از اهداف مهم تشريع نماز، تطهير قلب و تهذيب نفس و يادآورى فضيلتها و اجتناب از رذائل است.
مؤلف، اشاره مىكند كه اين نماز همچنين، تذكر به نعمتهاى خالق است؛ پروردگار عالميان كه به دست او ملكوت هر چيزى است. هركه به اين امر توجه داشته باشد و هر روز در نمازهايش تكرار كند، بدون شك از كدورات خلاصى خواهد يافت و به راه راست هدايت شده است و از فحشا و منكر به دور خواهد ماند، لذا خداند در قرآن مىفرمايد: «ان الصلاة تنهى عن الفحشاء و المنكر».
در باره روزه نيز اشاره مىكند كه باعث تطهير باطن و تقرب به خداست كه انسان در خلال روزه، از رذائل اخلاقى دور شده و به غايت عظمى كه رضايت الهى است واصل مىشود؛ همانطور كه در حديث قدسى است: «الصوم لى...».
در ادامه اين باب، از طهارتى كه توسط حج، اداى حقوق مالى، امر به معروف و نهى از منكر حاصل مىشود، بحث نموده و از تولى و تبرى سخن مىگويد و آن را از امور مهمى مىداند كه انسان را در تطهير از رذائل اخلاقى مساعدت مىكند و به خصال نيكو و محمود زينت مىدهد.
در فصل سوم، در باره خلق فرد سخن مىگويد و بيان مىدارد كه اگر اخلاق هر فرد در اجتماع اصلاح شود، اخلاق جامعه اصلاح يافته است. در ادامه از كسالت و آفات آن سخن گفته كه انسان را ملحق به اموات مىكند و نشاط و شادابى را از آدمى مىستاند. از طمع و حرص بهعنوان دو برادر نام مىبرد كه از پستى و انحطاط نفس شير خوردهاند. انسان طماع، فقير است؛ هرچند كه مال زيادى داشته باشد، لذا پيامبر خدا فرمودند: فقيرترين مردم، انسان طماع است
در ادامه از حب خودنمايى و ظهور پيدا كردن، سخن گفته كه در نفوس مريض رشد مىكند. وى اين رذيله را مفتاح هر رذيله و مظلمتى دانسته و مىگويد اگر به هريك از رؤساى حكومتهاى ظالم نگاه كنيم، مىبينيم كه هر فسادى كه از آنها صادر مىشود، مثل قتل، زندان كردن مردم به ناحق، خيانت به قبائل، جمع اموال حرام و غيره، همه از آثار حب خودنمايى و شهوت كرسى حكومت است.
از اكبار نفس سخن گفته و بيان مىدارد كه اين رذيلهاى است كه انسان از آن طريق، خويش را بزرگ مىپندارد و اين بهترين دليل بر كوچك بودن نفس او و ضعف روحى شخص مىباشد. در ادامه اين فصل به فضيلت علم و رذيلت جهل اشاره مىكند.
فصل چهارم، در باره ارتباط افراد جامعه و اخلاق عائله و خانواده سخن مىگويد. در اين راستا از رابطه پدر و فرزند و اهميت آن و آيات و رواياتى كه در اهتمام به اين امر وارد شده، مىپردازد. همچنين از رابطه زوجين و اينكه اين دو، لباس براى يكديگرند، سخن مىگويد. وى محبت به زنان و علاقه به آنها را طبق احاديث ائمه، از ايمان دانسته و از پيامبر(ص) و امام صادق(ع) احاديثى را در اين مضمون ذكر مىكند، مانند: «هركس به ما بيشتر علاقه داشته باشد، به زنان بيشتر علاقه خواهد داشت» يا «دوست داشتن زنان از اخلاق انبياست» يا «هر زمان، بنده، محبتش به زنان بيشتر گردد، ايمان او زياد مىشود».
در آخر اين فصل هم در زمينه رابطه با ارحام و فضائل صله رحم، احاديثى را ياد مىكند.
در فصل آخر، به چند نمونه از رذائل و فضائل اخلاقى اشاره مىكند و راههاى درمان رذائل اخلاقى و كسب فضائل اخلاقى را بيان مىنمايد؛ فضائل و رذائلى از قبيل الفت و وحدت، حسن خلق، كذب، نفاق، عدل، غيبت، بهتان، سخريه، تواضع و...
معرفى اجمالى
اخبار الطوال، اثر عربى ابوحنيفه احمد بن داود دينورى، تاريخنگار، طبيعىدان و لغتشناس ايرانى (متوفى 281ق) در تاريخ عمومى است.
کتاب يكى از مهمترين منابع تاريخ ايرانى عصر ساسانى است كه حوادث دولتهاى عرب پس از اسلام را تا پايان خلافت معتصم عباسى(227ق) در برداشته و شامل بسيارى از مقررات اسلام در امور سياسى، ادارى و نخستين مورد اجراى آنها در دولت اسلامى است.
نويسنده، از اكثر منابع در دسترس خويش بهره برده است كه اين امر بر ارزش، اهميت و اعتبار کتاب افزوده و به گفته دكتر عبدالحسين زرينكوب، وى در اين کتاب، يكى از معتمدان تاريخ به شمار مىرود.
ساختار
مؤلف خود هيچ تقسيمبندى براى کتابش صورت نداده و حتى عنوانهاى صفحات، با توجه به اين كه داخل كروشه قرار دارد، احتمالا از مصحح بوده و توسط ايشان بر اساس موضوع هر قسمت، انتخاب شده است؛ با اين وجود، مىتوان مطالب آن را به سه بخش كلى تاريخ پيامبران، پادشاهان ايران و روم و تاريخ اسلام تقسيم كرد.
مؤلف، از روش تاريخنگارى تركيبى استفاده نموده و وقايع را سال به سال و يا برحسب سلسله و كشور ياد نكرده، بلكه آنها را از آغاز تا فرجام، پيوسته آورده است. در اين روش، مورخ به جاى ذكر روايات مختلف، از راه مقايسه و تركيب و ايجاد سازگارى ميان آنها، واقعه مذكور را طى يك روايت توضيح دهد.
مباحث از سرگذشت حضرت آدم(ع)، فرزندان او، پيامبران بنى اسرائيل و تاريخ باستانى ايران و يمن آغاز گشته و با مرگ هشتمين خليفه عباسى به پايان مىرسد.
قسمت اعظم مطالب، حاوى اطلاعاتى درباره تاريخ ايران، بالاخص از جنگ قادسيه به اين سو است.
نويسنده درباره برخى از رويدادهاى مربوط به تاريخ شيعه، نظير جنگهاى امام على(ع)، واقعه كربلا، قيام مختار و جنبش عباسيان و قيام ابومسلم با تفصيلى بيشتر سخن گفته و گزارشهاى او درباره رويدادهاى پس از ظهور اسلام، غالبا معتبر و دست اول است.
وى تنها به نقل روايت اكتفا نمىكند، بلكه در برخى موارد به تحليل رويدادها نيز پرداخته، مىكوشد علل و موجبات واقعهاى را كه گزارش مىكند، پيدا كند.
اثر او گذشته از اين كه از منابع معتبر تاريخ اسلام به شمار مىرود، از ازرش ادبى نيز برخوردار بوده و در فصاحت كلام در زمره آثار ادبى طراز اول عربى به شمار مىرود.
فتوحات نخستين اعراب، جنگهاى قادسيه و نهاوند، برافتادن امپراتورى ايران، پيدايش و بالاگرفتن كار عباسيان، جشنهاى علويان به ويژه در خراسان، سقوط امويان و شورشهاى خوارج از مباحث پرارزش کتاب است.
نويسنده برخى وقايع عصر خود را شخصاً ديده يا شنيده است كه اين برارزش اثر او مىافزايد.
وى از شرح دستهبندىها و انقلابهاى زمان خود دورى جسته و شايد بيمناك بوده و نخواسته كه خويشتن را گرفتار مسايل روز كند.
کتاب در مورد فتوحات اسلام داراى رواياتى است كه در ديگر منابع ديده نمىشود و بسيارى از مطالب آن، با کتابهايى نظير تاريخ يعقوبى كه معاصر نويسنده مىباشد، يكى است.
نويسنده در انواع علوم و فنون متداول عصر خود صاحبنظر بوده و بيشتر منابعى كه در نگارش کتابش از آنها بهرهمند شده، اكنون در دست نيست و خود نيز در چند مورد نام آنها را نياورده است.
وى سعى بر خلاصهنويسى داشته و مهمترين منابع او عبارتند از: قرآن، منابع ايرانى، ادبى، جغرافيايى، کتابهاى مورخان مسلمان گذشته و نسب نامهها.
شرح حال و سرگذشت پادشاهان ايران از جمشيد و پيروزى ضحاك بر او تا پادشاهى منوچهر، كيقباد، گشتاسب، بهمن، دارا، اسكندر و سپس ساسانيان تا انقراض آنها، از مباحث ديگر کتاب است.
گزارش محتوا
بخش اول، ابتدا به بيان تاريخ خلقت پرداخته و دربردارنده مطالبى در مورد آدم و فرزندان نخستين او و پيامبرانى؛ همچون ادريس(ع)، نوح(ع)، هود(ع)، ابراهيم(ع)، اسماعيل(ع) و پادشاهى داوود(ع) و سليمان(ع) تا ظهور عيسى(ع) است.
مطالب اين بخش، نه از لحاظ زمانى و نه از لحاظ مكانى پيوسته نيست و از شرح حال پيامبرانى بزرگ؛ چون موسى(ع)، هارون(ع) و يوسف(ع) در آن گفتگو نشده است؛ اما ظهور زردشت و آيين او و نجات بنىاسرائيل به وسيله پادشاهان ايران در آن بحث شده و شايد از كهنترين منابعى باشد كه اين موضوعات در آن آمده است و چون آغاز تنظيم کتابهاى تاريخ، قومى بوده است، نبايد انتظار داشت كه قابل مقايسه با تاريخ طبرى يا مروجالذهب مسعودى و امثال آن باشد.
دوم، كه مطالب آن آميخته با بخش اول بوده و جداگانه تنظيم نشده، شرح حال و سرگذشت پادشاهان ايران، رم و يمن است و از جمشيد و پيروزى ضحاك (بيوراسب) بر او و منوچهر، كيقباد، گشتاسب، بهمن، دارا و اسكندر، ملوك الطوايف و سپس ساسانيان تا انقراض ايشان سخن گفته و برخى از وقايع جنبى؛ چون خروج بهرام چوبين را هم بررسى كرده است.
در اين بخش، از بلقيس، ملكه سبا و نمرود هم گفتگو شده و با توجه به اختصار آن نبايد آن را با کتابهايى كه در قرون چهارم و پنجم نوشته شده، مقايسه كرد.
به عنوان مثال، قابل مقايسه با کتاب «سنن الملوك و الارض و الانبيا»، حمزه بن حسن اصفهانى از قرن چهارم يا غرر اخبار ملوك الفرس ابومنصور ثعالبى از قرن پنجم نيست. با وجود اين، اهميت آن محفوظ بوده و مورد اعتماد است.
سوم، مختص به تاريخ اسلام بوده و با پيكارهاى اعراب و ايرانيان در دوره دوم خلافت خليفه دوم شروع و به پايان خلافت معتصم؛ يعنى سال 227ق ختم مىشود؛ با اين حال، در مورد سيره و مغازى رسول خدا(ص) مطلقا سخنى به ميان نيامده است.
نويسنده در اين بخش، درباره گرفتارىهاى امام على(ع) با معاويه و جنگهاى جمل، صفين و نهروان، به تفصيل سخن گفته و دوران حكمرانى معاويه و يزيد را مورد بررسى قرار داده است؛ واقعه كربلا و شهادت امام حسين(ع) نيز نسبتاً به طور تفصيلى بيان شده است.
وى داستان مختار و حكومت فرزندان زبير را هم به تفصيل آوره و بعد از تشريح انقراض بنىمروان، درباره قيام مردم ايران، به خصوص خراسان و ابومسلم، كم و بيش اظهار نظر داشته است؛ ولى در ديگر موارد، سخن را مختصر كرده است؛ چنان كه نه تنها از داستان برمكيان چشم پوشيده، بلكه در مورد رفتار مأمون با حضرت امام رضا(ع) و خاندان سرخسى هم سخنى به ميان نياورده است.
آخرين مبحث او هم درباره چگونگى كشته شدن بابك و افشين است و با آن كه در سال 283ق؛ يعنى 55 سال پس از مرگ معتصم، زنده بوده، تاريخ خود را به حكومت وى ختم كرده است.
در کتاب، كم و بيش گرايش ايرانى مشاهده مىشود، اين واقعيت را مىتوان به وضوح در داستان قيام مختار ملاحظه نمود.
نويسنده از کتابهاى كمى نام برده و براى ذكر اسانيد، تنها به ذكر قالوا اكتفا كرده است. البته گاهى از منابع خود؛ چون ابن مقفع، على بن حمزه كسايى و اصعمى نام برده است.
نويسنده كوشيده است تا در تاريخ اسلام شكلى موازى و مرتبط به هم از حوادث ايران، يمن، عربستان و روم شرقى ارائه دهد. او به اسناد اهميتى نمىدهد، زيرا مىخواهد، گزيدهاى از آثار پيشين فراهم كند كه حجم كم کتاب شاهد اين مدعاست. چنين پيداست كه وى ميان اسرائيليات و منابع ايرانى، روايات عراقى و مدنى تألیف و تركيبى بوجود آورده است.
يكى از نكات قابل توجه در کتاب، توجه نويسنده به پيدايى و شكلگيرى آداب و رسومها و نيز بوجود آمدن برخى امكانات براى تسهيل زندگى بشر است.
وى حوادث برجسته و مهم را كه تأثيرى زيادى در دورههاى بعد داشته است، گلچين كرده و آنها را در مجموعهاى واحد تدوين نموده است.
در كل مىتوان گفت كه دينورى يكى از معدود مورخانى است كه توانسته به درستى حوادث تاريخى را حلاجى كرده و شاهكارى به زبان عربى در تاريخ بوجود آورد.
وضعيت کتاب
کتاب نخستين بار در سال 1887م در ليدن هلند به همت گيرگاس خاورشناس روس منتشر شده و نسخه منقح، پيراسته و معتبر آن توسط عبدالمنعم عامر در 1960م در قاهره چاپ رسيده است.
ترجمه فارسى کتاب به قلم صادق نشأت در سال 1346ش صورت گرفته است.
پاورقىها به ذكر منابع و توضيح برخى كلمات و عبارات متن پرداخته است.
منابع
1. مقدمه و متن کتاب.
2. دايره المعارف تشيّع، جلد دوم ص3.
3. سايت خبرى ايران نيوزپيپر.
4. سايت خبرى روزنامه رسالت.
5. سايت جديد ايران صدا.
6. www.javidi1982.persinblog.ir.
معرفى اجمالى
«الأحكام الشرعية ثابتة لا تتغير» اين رساله توسط آيت اللّه لطف اللّه صافى گلپايگانى در سال 1410 ق در جواب مقالهاى كه در مجله عربى الكويتية به قلم دكتر عبد المنعم النمر چاپ شده بود، به زبان عربى تأليف گرديده است. آن مقاله كه در صدد اثبات عدم ثبات احكام مهم اسلامى مىباشد در بخشهاى مختلفى به صورت عالمانه و دقيق جواب داده شده است.
ساختار كتاب
رساله، از يك مقدمه و يازده بخش تشكيل شده كه عبارتند از:
1- خلط بين حكم شرعى و فتوا.
2- تفصيل بين احكام در ثبات و تغيّر.
3- احكام معاملات.
4- احكام معاملات آيا الهى هستند يا حاصل اجتهادات پيامبر(صلى الله عليه و آله).
5- پيامبر و اجتهاد.
6- كليّت و جزئيت احكام.
7-عدم حصانت فتاواى سابقين.
8- آرا و احكام بشرى.
9- انفتاح باب اجتهاد براى همه مردم تا روز قيامت.
10- احكام حكومتى.
11- بيان چند مثال.
گزارش محتوا
مؤلف، در مقدمه با اشاره به آيات 49 و 50 سوره مائده و روايتى از پيامبر(صلى الله عليه و آله) در صدد تبيين هويّت احكام شرعى مىباشد؛ خداوند در آيات مذكور مىفرمايد: «و أن احكم بينهم بما أنزل اللّه و لا تتّبع أهواءهم و احذرهم أن يفتنوك عن بعض ما أنزل اللّه إليك فإن تولّوا فاعلم أنّما يريد اللّه أن يصيبهم ببعض ذنوبهم و إنّ كثيرا من الناس لفاسقون. أ فحكم الجاهليّه يبغون و من أحسن من اللّه حكما لقوم يوقنون»(سوره مائده آيه 49 و 50).
پيامبر(صلى الله عليه و آله) نيز مىفرمايد: «ألا هل عسى رجل يبلغه الحديث عنّي و هو متكئ على أريكته فيقول: بيننا و بينكم كتاب اللّه فما وجدنا فيه حلالا استحللناه و ما وجدنا فيه حراما حرمناه و أنّ ما حرّم رسول اللّه كما حرّم اللّه»
همان گونه كه ملاحظه شد در مدارك مورد اشاره و احاديث مشابه آنها اختيار احكام به دست خداوند معرّفى شدهاند نه رسول خدا(صلى الله عليه و آله) يا هر كس ديگر.
عنوان بعدى اين است كه اسلام دين الهى عالم گيرى است كه براى تمام زمانها آمده است. مؤلف، اين مطلب را مطلبى قطعى كه همگان بر آن اتفاق نظر دارند مىداند. اين دين همچنين قابليت اداره اجتماع اسلامى را نيز در تمام زمانها و مكانها دارا مىباشد به همين دليل نيز هر چه زمان مىگذرد اين مطلب روشنتر مىگردد، زيرا هيچ عاملى تا كنون باعث ركود و سستى در اسلام نگرديده يا عجزى براى اين دين مبين ثابت نكرده. از نمونههاى بارزى كه جهانى بودن اسلام را ثابت مىكند نگاه يكسان آن است به تمام اقوام و ملل در تمام عالم؛ اين دين، بين عرب و عجم، سياه و سفيد و... هيچ تفاوتى قائل نبوده و تنها تقوا را مايه تمايز بين انسانها مىداند. همين مطلب نيز باعث خاتميت اسلام و پيامبر آن شده است، زيرا دين خاتم بايد اكمل اديان باشد و هيچ گونه عيب و نقصى در آن راه نداشته باشد.
مؤلف، بعد از توضيحات مذكور وارد بخش بعدى كه همان پاسخ به شبهات وارده توسط دكتر عبد المنعم النمر است مىگردد. يكسان نگرى وى به احكام شرعى و فتاوا اولين ايراد مؤلف به وى است. ايشان مىفرمايد: ميان اين دو فرق اساسى وجود دارد، زيرا احكام شرعى ثابت بوده و هيچ گونه تغييرى در آن راه ندارد. فعليتش نيز متقوم به وجود آن در خارج مىباشد چنانكه بقايش نيز به بقاى آن مىباشد.
اما اينكه منظور آن شخص از احكام، احكام سلطانى هست يا احكام قضايى و غير آن، در صور مذكوره مسئله فرق خواهد كرد. ايشان براى روشن شدن هر چه بيشتر مسئله، راجع به احكام اجتهادى و تبدلّ رأى مجتهد نيز توضيحاتى ارائه نموده است. عنوان دوم پاسخ به اشكالات، تفصيل بين احكام در ثبات و تغيّر مىباشد كه در واقع از تفصيل نويسنده بين احكام عبادى منصوص در كتاب و سنت و بين احكام دنيوى متعلق به معاملات و تصرفات حياتى منصوص در كتاب و سنت ناشى مىباشد. قاعدهاى مانند للذكر مثل حظّ الانثيين حكم و قاعدهاى است كه نصوص بر آن دلالت داشته و احدى حق دخل و تصرف در آن را ندارد.
امّا آنچه برداشت مجتهدين از نصوص مىباشد ظاهرا با هم متفاوتند، لكن در اصل يك حقيقت بيشتر نبوده و اين اختلاف آرا از طرق استنباط نشأت مىگيرند، مانند حكم مسح سر كه بعضى تمام سر را براى مسح لازم مىدانند و بعضى فقط قسمت جلوى آن را.
مؤلف، در ذيل اين بحث اشارهاى هم به دو نوع نگرش نسبت به آراى مجتهدين دارد كه عبارتند از تخطئه و تصويب؛ گروه اول قائلند كه فقط يك حكم واقعى در هر فرع از فروعات شرعى وجود دارد و بقيه به خطا مىباشند اما گروه دوم مىگويند: هر حكمى كه با استفاده از طرق شرعى به دست آيد همان صحيح بوده و حكم خدا مىباشد و لو اينكه دو حكم در مقابل هم باشند كه البته دوّمى نظريه باطلى مىباشد.
در مورد احكام معاملات كه سومين عنوان مباحث مىباشد نويسنده مقاله مزبور گفته است: احكام معاملات و ترتيب آنها حق بندگان بوده و براى مصالح دنيوى آنها تعريف شده است، پس حق آنهاست كه در جايى كه از سوى شرع محدوده خاصى معيّن نشده، خود طبق مصالح خود براى آن محدوده مشخص نمايند. وى به حديثى از پيامبر(صلى الله عليه و آله) نيز استناد كرده كه پيامبر(صلى الله عليه و آله) امور دنيوى مردم را به خودشان واگذار كرده است، زيرا آنها به امور دنيوى خود اعلم مىباشند.
مؤلف در ذيل اين كلام اساس نظريه را و همچنين حديث مورد استناد را در منافات با آيه 7 سوره حشر «ما آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا» (سوره حشر آيه 7) و ديگر آيات قرآنى مىداند.
نويسنده مقاله در قسمت بعدى احكام معاملات را غير مرتبط با وحى دانسته، مىگويد: احكام معاملاتى كه از آنها به امور جزئيه تعبير مىشود به اجتهاد خود پيامبر(صلى الله عليه و آله) مىباشد. در اينجا نيز به داستانى استناد كرده است كه مؤلف، هم نظريه و هم دليل آن را رد نموده است.
آيه 3 و 4 سوره نجم هم به صراحت اين معنا را تصريح كرده، مىفرمايد: «ما ينطق عن الهوى إن هو إلاّ وحي يوحى»؛ يعنى هر چه پيامبر(صلى الله عليه و آله) مىفرمايد، همه از وحى مىباشد. راجع به احكام كلى و احكام جزيى هم اعلام نظرى شده است كه به اين صورت مىباشد احكام كلى عبارتند از موضوعات كليه مثل صوم، صلاه، حج، بيع و نكاح و... احكام جزئيه هم عبارتند از احكامى كه به جزئيات خارجى تعلق دارند، مثل حرمت شرب اين خمر، حرمت نكاح اين زن و... مؤلف به اين كلام هم ايراد نموده، مىفرمايد: تلازم بين احكام كلى و جزيى به طورى كه وجود يكى بدون ديگرى ناممكن باشد بر اين شخص معلوم نبوده كه قائل به چنين مطلبى شده است.
اينكه آيا آراى صحابه هم مانند آراى پيامبر(صلى الله عليه و آله) و اهل بيتش داراى حصانت مىباشند يا نه، عنوان بحث بعدى مىباشد كه مؤلف با تأكيد بر حصانت آراى پيامبر(صلى الله عليه و آله) به دليل چرخش حضرت بر محور حق و چرخش حق بر محور حضرت و نيز حصانت آراى اهل بيت(عليهم السلام) به خاطر تأكيدات پيامبر(صلى الله عليه و آله) در حديث ثقلين، آراى صحابه را از هيچ گونه حصانتى برخوردار نمىداند.
اما اينكه چرا از حكم حاكم بايد اطاعت شود با اينكه حكم حاكم غير از حكم شرعى بوده و در امور اجتماعى و دنيوى مردم صادر مىگردد، بازگشت به حكم شرعى دارد؛ يعنى اين شرع است كه ما را به اطاعت از حكم حاكم فرمان داده است و ما به خاطر وظيفه شرعىمان موظف به اطاعت از حاكم اسلامى مىباشيم.
از جمله تفاوتهاى ميان اماميّه و اهل سنت انفتاح و عدم انفتاح باب اجتهاد مىباشد كه شيعه قائل به انفتاح آن بوده و به محكمى نيز پاى اين حرف ايستاده است لكن از اشتباهات بزرگ عامّه قول به انسداد باب اجتهاد مىباشد كه اجتهاد را در آراى فقهاى اربعه خلاصه كرده و دچار مشكلات عديدهاى گرديدهاند. در مورد احكام حكومتى نيز چون بر طبق مصالح و مفاسد جامعه و امت اسلامى است طبيعتش عدم ثبات مىباشد كه بر خلاف احكام معاملات و نظاير آن مىباشد. نويسنده مقاله در پايان مباحث خود به مثالهايى تمسك نموده تا مدعاى خود را مبنى بر عدم ثبات احكام شرعى به كرسى بنشاند، لكن اين مطلب و مثالهايش همگى از اشكالات عديده برخوردارند كه مؤلف متذكر آن اشكالات گرديده است.
معرفى اجمالى
من الآداب الطبية، نگاشتهاى است به زبان عربى كه پيرامون آداب پزشكى به قلم آيتالله سيد محمد حسينى شيرازى نگاشته شده است.
در اين كتاب، مؤلف بر آن بوده تا آداب پزشكىاى را كه در قرآن و روايات اهل بيت(ع) بدانها اشاره شده، تدوين و تنظيم نمايد.
اين كتاب را مىتوان مقدمه و پيشدرآمدى بر طب اسلامى دانست كه آشنايى با مباحث آن براى هر كسى كه در پى فراگيرى طب اسلامى و سيره بهداشتى قرآنى - روايى است، ضرورى به نظر مىرسد.
ساختار
كتاب، مشتمل بر يك مقدمه و 16 فصل است.
قلم مؤلف در تحرير مباحث اين كتاب - همانند شيوه نگارش او در بسيارى ديگر از آثارش - قلمى روان و خالى از پيچيدگى است.
گزارش محتوا
اين اثر، با مقدمه ناشر كه پيرامون ارزش دانش پزشكى و اهميت كتاب است، آغاز مىشود. در ادامه، متن مؤلف كتاب است كه دربرگيرنده مقدمهاى است در باره اهميت و گستره دانش پزشكى و پيشگفتارى در باره چگونگى آفرينش انسان، سپس مباحث اصلى اين كتاب در فصلهاى متعدد و مجزا به تحرير درآمده است.
فصول اين كتاب، شامل اين مباحث است: حجامت، حمام، خضاب و اكتحال، بهداشت مو، عطرها، روغنمالى، مسواك، خوردنىها و نوشيدنىها، ميوهها و سبزيجات، بعضى از داروها و خواص آنها در درمان بيمارىها، كلياتى در پزشكى و درمان بيمارىها، آموزشهاى بهداشتى، بيمارى و آداب آن، بعضى از احكام فقهى پزشكى.
به نظر مىرسد هر فصل، مقالهاى مجزا است و ارتباط منطقىاى بين فصول به چشم نمىخورد.
سعى مؤلف در اين اثر بر اين بوده كه بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت(ع) سلوك و شيوه بهداشتى و پزشكى اسلام را بر اساس قاعده «پيشگيرى بهتر است از علاج» ترسيم كند.
مؤلف با نگاهى فقيهانه، به مسائل بهداشتى نگريسته و سبك نگارش او هم متأثر از اين نگاه، همانند كتابهاى فقهى استدلالى است؛ يعنى ابتدا مبحث مورد نظر را همانند يك مسئله فقهى مطرح كرده، آنگاه بر اساس آيات و روايات به استدلال در باره هر مسئله مىپردازد. همچنين او سعى مىكند در پى ذكر بعضى از آيات و روايات، شرحى مختصر پيرامون آنها بياورد.
البته از آنجا كه اين اثر براى استفاده عموم نگاشته شده، در آن استدلالات پيچيده و يا مناقشههاى دلالى به چشم نمىخورد.
در حقيقت اين اثر را مىتوان ترسيمكننده نظام بهداشتى اسلام دانست؛ ازاينرو، تنها مباحثى از پزشكى و بهداشت در آن به چشم مىخورد كه در آيات و روايات تصريح و يا اشارهاى به آنها شده است.
البته مؤلف خود با مباحث طب سنتى آشنا است و در حوزه علميه آنها را نزد اساتيد فن آموخته است ؛ بااينحال، او در نگارش اين اثر - مگر در موارد انگشتشمارى - به غير از آنچه در قرآن و روايات آمده، چيزى از كتب پزشكى نقل نمىكند.
معرفى اجمالى كتاب :
" افشاى يك توطئه ، پاسخى به كتاب اهل بيت عليهم السلام از خود دفاع مى كند " ترجمه حميد رضا آژير از كتاب " الرد الوجيز على كتاب لله ثم للتاريخ " است .
سالها قبل كتابى با عنوان " لله ثم للتاريخ : كشف الاسرار و تبرئة الائمة الطهار " از نويسنده اى با عنوان مستعار سيد حسين موسوى مشتمل بر شبهات و دروغهايى نسبت به اهل بيت عليهم السلام و مذهب اماميه انتشار يافت .در پاسخ به آن ، على آل محسن كتاب " لله و للحقيقه "را نوشت كه به علت گستردگى مطالب ، خلاصه آن را در " الرد الوجيز " ارائه نمود .پس از ترجمه "لله ثم للتاريخ" به زبان فارسى كه با نام " اهل بيت از خود دفاع مى كند "منتشر شد ، حميد رضا آژير در پاسخ به آن " الرد الوجيز " را ترجمه و به جويندگان حقيقت تقديم نمود.
انگيزه تأليف :
در پيشنوشت كتاب چنين آمده است كه مؤلف كتاب " لله ثم للتاريخ " خود را از علماى نجف وشيعه معرفى مى كند و به همين سبب كتاب او مورد توجه و استناد مخالفان تشيع قرار مى گيرد . مؤلف آنرا كتابى پريشان و آشفته مى داند كه سزاوار پاسخ نيست اما با اصرار دوستان به تفصيل به آن پاسخ مى دهد . سپس براى آنكه خوانندگان گرايش بيشترى به آن پيدا كنند آنرا به اختصار ارائه مى دهد تا به گفته خود : " پرده از پوچى و نادرستى آن بر گيرم و ترفندها و بربافته هاى آن را بيان دارم تا نادانان فريب آن نخورند و از حجيت براى منحرفان و گمراهان فرو افتد."
ساختار كتاب :
نويسنده در ابتدا عبارتى از متن مذكور را آورده و پس از آن اگر در طرح شبهه به منبع يا منابعى اشاره كرده است ، با ذكر آدرس و نقل عبارت آنها در مقام پاسخ بر مى آيد و اگر بدون مدرك ودليل شبهه اى را عنوان كند با اشاره به بى اساس بودن آن در كمال ادب به نقد آن مى پردازد. عناوين شبهات را در فهرست كتاب مى توان مشاهده نمود.در پايان كتاب درعنوان" خاتمه "پاسخ اتهامات او به علماء شيعه و در" سخن واپسين" به خوانندگان توصيه شده است كه به مطالعه اين مختصر اكتفا نكرده و كتاب " لله و للحقيقه " را كه در بردارنده فوائد بسيار و مطالب مهمى است ، مطالعه نمايند.
گزارش محتوا :
آل محسن درابتدا پرده از مذهب نويسنده برداشته و با دلائل و شواهدى از كلام خود او اثبات مى كند كه او قطعاً سنى است و نه تنها از علماى نجف نيست بلكه از پيش پا افتاده ترين اصطلاحات رايج در مدارس علميه تشيع نيز بى اطلاع است بنابراين او دروغگو و كذاب است.
همانگونه كه اشاره شد برخى از شبهات صرف اتهام بوده و ارزش علمى ندارد.در ادامه به برخى از مهمترين شبهات اشاره مى شود :
1-عبدالله بن سبا از شخصيتهايى است كه همانند ديگر كتب اهل سنت به آن پرداخته شده و او را اولين فردى دانسته كه امامت اميرالمؤمنين عليه السلام را آشكار كرد .اين انتساب پس از بررسى منابع شيعى رد شده است و لذاست كه شيعيان از او تبرى جسته ودر كتب شيعه هيچ روايتى از او نقل نشده است .
2-نويسنده سنى با نقل احاديث ضعيف و مرسل ، ناخوشنودى اهل بيت عليهم السلام را نتيجه مى گيرد .پس از بررسى سندى اين احاديث ، با شيوه اى منطقى به برداشت نا صواب از اين روايات پاسخ داده شده است .
3- شبهه ديگرى كه همواره در مناظرات علماى شيعه و سنى در طول تاريخ مطرح بوده ، " متعه نساء" است . در اين بحث او به علمايى غير واقعى از نجف اشرف كه بر آن مداومت دارند ،اشاره مى كند .
4-مطلب ديگرى كه هشت روايت بر آن اقامه كرده است ، معافيت شيعيان از پرداخت " خمس " است كه نويسنده يك به يك آنها را بررسى كرده و بر اعتقاد شيعه صحه مى گزارد .
5- اعتقاد شيعه به " تحريف قرآن كريم " از ديگر شبهاتى است كه با استناد به روايات ضعيف به آن تكيه شده است . نويسنده صرف نظر از اشكالات سندى ، به تبيين معناى روايات مى پردازد .
6- منفى جلوه دادن نگاه شيعيان به اهل سنت و تنفر عميق از آنها با استناد به رواياتى كه به ذمّ نواصب پرداختهاند از ديگر اتهامات بى اساس اين كتاب است كه به آن پاسخ داده شده است .
7-از ديگر ادعاهاى موهومى كه بخشى از كتاب را به خود اختصاص داده است طعن رواتى مانند : هشام بن حكم ، زرارة بن اعين و ابو بصير است كه آنها را عناصر بيگانه مى نامد .در ادامه تعدادى از عالمان شيعى و آثار آنها را نيز مورد شبهه قرار مى دهد كه كه آل محسن با ردّ اين اتهامات حقيقت را آشكار مى سازد .